شنبه, 22 شهریور 1393 17:25

15 فیلم برتر و تاثیرگذار ژانر ترسناک

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
15 فیلم ترسناک 15 فیلم ترسناک 15 فیلم ترسناک

سی و یک نما- برخی اوقات اسم فیلم های ترسناک به بدنامی شهره شده است و به اندازه فیلم هایی سایر ژانرها به آنها ارج و اهمیت نمی دهند.دسته ای از منتقدان سینمائی معتقدند بسیاری از فیلم های این ژانر بی ارزش و بی معنی و پر است از صحنه های خونین و خارج شدن مردگان از قبر که اگر این گفته درست باشد، مسلما دسته بندی ژانری به این نام کاری بیهوده خواهد بود . ولی این رویکرد مورد قبول طرفداران و فیلمسازان این نوع فیلم ها نیست بلکه آنها اینگونه فیلم ها را از جنبه دیگری دنبال می کنند و نوع فیلم ها را معناددار می یابند. این منتقدین بر این باورند که ژانر وحشت و ترسناک بسیار عمیقتر و متنوع تر از چیزی  است که معمولا فکر می شود و فقط منحصر به صحنه های ترس آوری که شخصیت فیلم در آن شکنجه شده یا میمیرد  نیست، بلکه زیرمجموعه های مختلف و ترس های نامحسوس را نیز شامل می شود.

 

این لیست به این گونه ترس ها اختصاص دارد و فیلم های معرفی شده در این لیست بیشتر به جنبه های تعلیقی فیلم ها که  در عین نامحسوسی مایه ترس می شند می پردازد.

مطب دکتر کالیگاری 1920

cabinet-du-dr-caligari.jpg

دکتر کالیگاری The Cabinet of Dr Caligari ،به کارگردانی رابرت وینه Robert Wiene در 1919 یکی از نخستین فیلم های سینمای وحشت گوتیک   است که به سینمای آلمان تعلق داشت. پس از نمایش این فیلم، فضای گوتیک با رشته رویدادهای سوررئالیستی آشفته شکل گرفت. این فیلم با درون مایه هایی از دیوانگی، اغتشاش و مبارزه ی عشق و پلیدی، براستی از بسیاری از فیلم های جن و پری و خون آشامی وحشتناک تر بود. بعلاوه این فیلم برای نخستین بار کاراکتر«دیوانه» را به تماشاگران معرفی کرد و خلاصه تا هشت سال به عنوان شاهکاری بی رقیب بر پرده ی سینما های اروپا باقی ماند.

داستان این فیلم بطور خلاصه از این قرار است که در یکی از روستاهای مرزی هلند، ساحر معرکه گیری به نام کالیگاری با همکاری مرد خوابگردی به نام سزار، نمایش اجرا می کند. سزار کسی است که شب ها با پیکر یکدست ِ سیاه و چهره ی سفیددر هیأت روحی سرگردان در شهر به راه می افتد تا توطئه های شوم و مرگبار کالیگاری را به اجرا در آورد. در این میان دانشجویی به نام فرانس – پس از مرگ دوستش – به کالیگاری مشکوک می شود. سزار برای کشتن نامزد زیبای فرانس« جُوان» مأموریت می یابد اما زیبایی جُوان، او را افسون می کند، پس دخترک را می رباید و با نگاه داشتن دختر در میان بازوانش، سعی می کند از راه بام ها و شیروانی ها فرار کند. بعد معلوم می شود که کالیگاری، مدیر شرور یک تیمارستان محلی است که در برخورد با پیکر بی جان سزار خود نیز دیوانه می شود. راوی فیلم جُوان است و تمام داستان فیلم از نظر گاه او روایت می شود

البته فیلم مطب دکتر کالیگاری از دیدگاه زیگفرید کراکائر، به علت اینکه با فضای بیمار گونه ی خود به ظهور هیتلر کمک کرده، سرزنش پذیر دانسته شده است.

عجیب الخلقه ها 1932

Freaks.jpeg

والاس فورد ـ اولگا باکلانوا ـ هری ارلز در این فیلم بازی کرده اند و فیلمنامه آن را آل باسبرگ ـ ویلیس گلدبِک ـ لئون گوردن ـ چارلز مک آرتور  براساس داستانی از تاد رابینز نوشته و تاد براونینگ آن را کارگردانی کرده است فیلم محصول آمریکا و ۶۴دقیقه است.

در یک سیرک که انسان های ناقص الخلقه و عجیب از جمله مردی که نه دست دارد و نه پا، زنی که ریش دارد، دختری که دست ندارد، خواهران به هم چسبیده و … در آن حضور دارند، کلئوپاترا، زن زیبا و سالم سیرک، برای بالا کشیدن پولی که به هانس، کوتوله ی آلمانی سیرک به ارث رسیده، تصمیم می گیرد خود را عاشق او نشان دهد و بعد با همراهی معشوقه اش، او را بُکُشد

فیلم که در زمان اکران با حرف و حدیث های زیادی همراه بود و حتی در چند کشور، نمایشش ممنوع اعلام شد، آنقدر در نمایش بدن هایی دفرمه و رقت بار، بی پرده و با صراحت عمل می کند که حتی هنوز هم دیدنش ترسناک به نظر می رسد. براونینگ چند سال بعد از « ناشناس »، که آن فیلم هم در سیرک می گذرد و شخصیت اصلی اش مردی ست که دست ندارد، به سراغ سیرک دیگری رفته. جایی که  تضادی قابل بحث بین درون و بیرون آدم ها وجود دارد. براونینگ با نشان دادن عجیب الخلقه هایی که گاه دیدنشان مو بر تن آدم سیخ می کند، ابتدا ما را با جنبه های ظاهری و جسمی آنها آشنا می کند و این جنبه ها در تضاد با سلامت و زیبایی آدم های سالمی ست که در این جامعه ی کوچک قرار دارند. اما کمی جلوتر، ماجرا برعکس می شود. ناگهان مواجه می شویم با درون زشت و پلشت این آدم های سالم که برای سوء استفاده و بهره کشی از آن آدم های ظاهراً ناقص، به هر کاری دست می زنند. براونینگ کاری می کند که ما نواقص وحشتناک جسمی این انسان ها را فراموش کنیم و به عمق روحشان برویم. در واقع شاید تا قبل از این اثر، نقص در اندام و وضعیت ظاهریِ متفاوت با انسان های عادی و معمولی، مساوی بود با تجسم شر و عامل ترس و وحشت. همچنان که مثلاً دراکولاها، فراکنشتاین ها، مردان گرگ نما، گودزیلاها و انواع و اقسام موجودات دیگر، هیولا به حساب می آمدند. اما اینجا جایگاه هیولا و انسان تغییر می کند.

چشمان بدون صورت 1960

Eyes-Without-A-Face.jpg

چشمان بدون صورت بعد از موفقیت فیلم معروف هیروشیما عشق من توسط ژرژ فرانژو ساخته شده که بازسازی ای متفکرانه و اندکی سوررئالیستی از ژانرهای کلاسیک سینمای ترسناک بود.  و به کارگردان های این سبک ادای احترام می کرد. مثلا ماسک کاملا سفیدی که در فیلم استفاده شده یادآور چهره پردازی های سینمای صامت است. در این تریلر پى‏ير براسور ، آليدا والى ، اديت اسكوب ، ژوليت ماينيل و كلود براسور بازی کرده اند و محصول ایتالیا و فرانسه می باشد. این فیلم شاهكار فرانژو است که با گذشت چهار دهه هم چنان سخت هراس‏آور مى‏نمايد . دليل اصلى اين موفقيت ، كوشش استاد در « واقع‏نمايى » و اتخاذ سبكى مستندگونه در روايت دست‏مايه‏اى فانتزى است . موسيقى موريس ژار از امتيازهاى فيلم است .

«پروفسور ژنه‏سیه» (پی‏یر براسور)، جراح پلاستیک مشهور به دنبال ترمیم صورت دخترش (اسکوب) است که در اثر تصادفى از شکل افتاده است . حالا دستیار پروفسور (والى) ، دانشجویان پاریسی ‏اى را که صورت‏شان شباهت‏هایى به «کریستیان» دارد ، به خانه‏ ى دکتر می‏کشاند …

یکشنبه سیاه 1960

Black-Sunday-1960.jpg

یکشنبه سیاه فیلمی ایتالیایی از ماریو باوا است که در سال 1960 ساخته شده و اولین اثر انفرادی این کارگردان است. باوا در زمینه فیلمبرداری استعدادهای درخشانی را از خود نشان داده بود و تولیدات سینمایی مهمی را برای شرکت گالایتا ایتالیایی فیلمبرداری کرده بود و این فیلم تنها تلاش او در مقام کارگردانی است که سعی کرده برای خود اعتباری دست و پا کند.

بعد از تلاش های بسیار شرکت گالایتا به باوا اجازه می دهد که تحت نظر آنها فیلم مستقلش رابسازد.  داستان فیلم درباره نیکلای گوگول در "ویی" است که به نام ماسک شیطان نیز شناخته می شود. داستان درباره جادوگری خون آشام و بی رحم است که مرده ای را از قبر بیرون می آورد.

جنبه های بصری داستان سرایی باوا و استفاده او از عکاسی سیاه و سفید از مشخصه های این فیلم است. فیلمبرداری باوا بر فیلمسازی او تاثیر قابل توجهی گذاشته است.

آخرین انسان بر روی زمین 1964

The-Last-Man-on-Earth.jpg

بعد از اینکه یک آلودگی باکتریایی ناشناخته تمامی انسان های روی زمین را به مرده های متحرک تبدیل می کند، اکنون دکتر «رابرت مورگان» تنها بازمانده از نسل انسان هاست که باید در میان مرده هایی که شبها از قبر بر میخیزند و به دنبال خون او هستند، زندگی کند…

فیلم  The Last Man on Earth محصول ۱۹۶۴ایتالیا و آمریکا که در ژانر اکشن ، درام ، ترسناک ، تخیلی ، مهیج جای می گیرد و وینست پریس، فرانسا بتویا و اما دانیل در آن بازی کرده اند و اوبالدو راگونا کارگردانی کرده است.

بچه روزماری 1968

rosemary-baby.jpg

بچه رزماری هرچند اولین فیلم انگلیسی زبان و آمریکایی کارگردان لهستانی تبار رومن پولانسکی است ولی در عین حال آیینه تمام نمای دنیای مرموز و پیچیده کارگردانش است.

این فیلم نمونه کاملا موفقی از یک فیلم ترسناک کلاسیک است که در برخی سکانسها واقعا نفس بیننده را از ترس بند می آورد بدون اینکه سری از جا کنده شود یا بدنی تکه تکه شود!( مثلا  صحنه ای که رزماری بعد از فرار از مطب دکتر جادوگر در داخل کیوسک تلفن به دکتر سابقش زنگ میزند را به یاد بیاورید.) پولانسکی به طرزی استادانه از همه تمهیدات مثل موسیقی متن- فیلمبرداری – نورپردازی – تدوین – صدا و... برای ترساندن تماشاگر استفاده میکند و البته مهم این است که درست در لحظه ای که او در نظر دارد بترسیم و لحظه ای بعداز آن در فضای دراماتیک فیلم غرق شویم.

یکی از معروفترین و شاید بهترین سکانسهای فیلم سکانس رویاهای رزماری است. تصاویری عجیب و مبهم که راز آن تا پایان فیلم برای بیننده فاش نمیشود والبته نمونه کاملی از یک رویای کابوس وارطولانی در سینماست.

و اما پایان بندی عجیب فیلم : وقتی که رزماری با دشنه ای در دست  در میان انجمن شیطان پرستان ظاهر میشود و به طرف فرزندش میرود و با دیدن چشمهای نوزاد ناباورانه خطاب به آنها فریاد میزند " چه بلایی سر چشمهای او آورده اید؟" جوابی که میشنود واقعا مایوس کننده است: " چشمهایش به پدرش رفته " و پدر این نوزاد نه همسر رزماری بلکه شیطان است! آری فرزند شیطان متولد شده و حالا تمام شیطان پرستان جشن گرفته اند و منتظرند تا او بزرگ شود و نیروهای شر را در تمام دنیا حاکم کند . اینجاست که از خود می پرسیم حالا رزماری چه میکند و البته انتظار داریم دشنه اش را در قلب فرزند شیطان (و البته خودش!) فرو کند و دنیا را نجات دهد ولی اشتباه ما اینجاست که حس مادرانه رزماری را فراموش کرده ایم . او نه تنها به نوزاد آسیبی نمی رساند بلکه به آرامی او را تکان می دهد تا گریه اش متوقف شود.

کریسمس سیاه 1974

Black-Christmas.jpg

یک گروه از انجمنهای خیریه خواهران در شب کریسمس به وسیله یک تلفن مورد تهدید قرار می گیرند وسپس کم کم کشته می شوند و............

فیلم کریسمس سیاه دارای کارگردانی و تدوین خوبی است که فیلم را ماندگار کرده است و الا داستان فیلم دچار کمبودهای محسوسی است ولی به هر وسیله ای شده تماشاگر را تا اخر فیلم با خود همراه می کند.

کارگردان فیلم هیچ وقت به عنوان کارگردانی ترسناک ساز معروف نشد اما تاثیر و نفوذ او در این ژانر برای همیشه با فیلم کریسمس سیاه ماند.  "کریسمس سیاه"، یک نمونه اولیه از فلیم های کیشه پسند است، هنگامی که تماس های تلفنی برای تهدید خواهران شروع می شود فیلم به یک رمان پلیسی کلاسیک تبدیل می شود اما کارگردان به زور هم شده فیلم را حفظ می کند و ترس هایی را در بیننده القا می کند.

کشتار با اره برقی تگزاس 1974

the-texas-chainsaw-massacre.jpg

فیلم ترسناک «کشتار با اره برقی تگزاس ۱۹۷۴» را توب هوپر کارگردانی کرده است و بازسازی واقعی و مستند گونه از داستانی واقعی از مشخصه های فیلم است.

وقتی توب هویر در سال ۱۹۷۴فیلم کشتار با اره برقی تگزاس رو بر اساس جنایات واقعی توسط صورت چرمی LeatherFace و خانواده اش مابین سالهای ۱۹۶۸-۱۹۷۳ساخت خیلی‌ها از نظر روانی آزار داده شدند. بازی استثنایی بدون کلام گونار هانسن در نقش صورت چرمی تونست یه نوع وحشت متهوع Gore رو در بین وحشت دوستان سینما بوجود بیاورد و طبق معمول به علت موفقیت آمیز بودن دنباله‌های این فیلم یکی پس از دیگری ساخته شدن که متاسفانه نتونستن موفقیت قسمت اول رو کسب کنند. سال ۱۹۷۴. پنج دوست صمیمی به منطقه‌ای قدیمی در تگزاس سفر می‌کنند که به قبر پدر بزرگ هاشون سر بزنند و دلیل مخفیانه دفن شدنشون رو بفهمند. بین این ۵نفر سالی هاردستی و برادرش فرانکلین هم هستند. آنها در راه به یک غریبه بر می‌خورند که بعداً خودش و فرانکلین رو با یک چاقو زخمی می‌کند. بعد از مدتی آنها مجبور می‌شوند برای بنزین زدن کنار یه خونه قدیمی چوبی توقف کنند. اما هیچکدامشان نمی‌دانند که اینجا خونه صورت چرمی و خانواده روانی و آدمخوارش است. اینجاست که کشتار تک تک این پنج جوان توسط صورت چرمی شروع می‌شود. در آخر فقط سالی می‌تاند از دست صورت چرمی فرار کند...

مه 1980

fog-1980-pirates.jpg

شهر ساحلی در شمال نیویورک می خواهند تولد 100 سالگی شهر خود را جشن بگیرند ولی مه مرموزی شهر آن ها را می خواهد در بر بگیرد که داستان آن با تاریخچه شهر بی ربط نیست و…….

فیلم Fog یا با ترجمه فارسی " مه " یکی از خوب های کارپنتر است که برای اون شهرت زیادی به ارمغان آورد، به شخصه باید بگم این یکی از فیلم های کارپنتر است که شاخصه های استعداد او در ساخت موسیقی فیلم به خوبی دیده می شود، موزیک این فیلم استثنائی ست. یکی از معدود فیلم های اوست که با دقت فراوانی ساخته شده است نظیر عوامل و تیراژ آغازین فیلم که خیلی متفاوت با خیلی از فیلم های او ظاهر می شود. داستان پردازی با توجه به زمان خودش عالی ست، وحشت دوباره لحظه ای نیست و به صورت یک ریتم آهسته بیننده را در بر میگرد، زوایای دوربین هر لحظه طوری شخصیت ها را در قاب قرار میدهد که انگار بلایی میخواهد سر آن ها بیاد و به بیننده شوک وارد شود، این امر در چندین سکانس به خوبی نمایان است.

فیلم Fog در ژانر وحشت دستمایه ای را برای ساخت فیلم انتخاب کرده است که یک تم قدیمی در سینما دیده می شود و آن هم روح های نارام و انتقام جوست.

سکانس آخر فیلم بسیار گیراست و کلیت فیلم یکدست و جمع و جور است.

بچه عوضی 1980

The-Changeling.jpg

این فیلم ساخته پیتر مداك محصول سال 1980 است.از نظر اسكورسیزی پر از وحشت و ناراحتی است.مردی در جریان فراموش كردن غم از دست دادن همسر و فرزندش روح ناآرام بچه دیگری را كشف می‌كند و داستان تا آخرین لحظه در ترساندن مخاطب موفق است.

سال ۱۹۲۸، در لس‌آنجلس، کریستین کالینز ، مادر مجرد مجبور می‌شود برای رفتن به سر کار، پسر ۹ساله‌اش والتر را در خانه تنها بگذارد. اما زمانی که باز می‌گردد، والتر را در خانه نمی‌یابد. جستجوهایش نتیجه نمی‌دهد و مراجعه‌اش به پلیس نیز سود چندانی ندارد. اما خطابه کشیش گوستاو برایگلب درباره فساد، بی‌لیاقتی و سهل‌انگاری پلیس لس‌آنجلس سبب می‌شود تا رئیس پلیس و مامورین پرونده تلاش خود را چند برابر کنند. چند ماه بعد، پلیس به کریستین اطلاع می‌دهد فرزندش زنده در شهری دیگر یافته شده است. اما زمانی که کریستین برای تحویل گرفتن پسرش در مراسم بر‌گزار شده توسط پلیس در ایستگاه راه‌آهن حاضر می‌شود، خود را با بچه‌ای اشتباهی روبرو می‌بیند. کریستین ابتدا از پذیرش این بچه امتناع میکند، ولی اصرارها و فشارهای سروان جونز باعث می‌شود تا او آن بچه اشتباهی را به خانه ببرد. رفتار اشتباه کودک بر نظریه کریستین صحه گذاشته و بعد از گفتگو با معلم و دکتر وی بار دیگر نزد جونز می‌رود. جونز که آبروی اداره پلیس را در خطر می‌بیند، مقدمات دستگیری و انتقال کریستین را به یک آسایشگاه روانی فراهم میکند. کریستین توسط مدیر آسایشگاه برای امضای سندی مبنی بر پذیرش این بچه اشتباهی به جای والتر تحت فشار قرار می‌گیرد. در این میان، دستگیر شدن تصادفی قاتلی به اتهام کشتن بیست کودک و پیگیری‌های برایگلب سبب نجاتش شده و نقشه پلیس برای بستن سریع پرونده فاش می‌شود. حال، با این که همه یقین دارند والتر در میان کودکان کشته شده است، ولی کریستین هنوز امیدش را از دست نداده است.

ولنتاین خونین من 1981

My-Bloody-Valentine-1981.jpg

ولنتاین خونین من (My Bloody Valentine) فیلمی ترسناک به کارگردانی اسلشر کانادایی در سال ۱۹۸۱می‌باشد .

داستان فیلم اینگونه است که:۱۱سال پیش در یک دهکده در یک شب ولنتاین (شب عشق) ۲۲نفر به قتل می‌رسند و هویت قاتل مشخص نمی‌شود. حالا بعد از سال‌ها «» «تام» «» به این دهکده که دیار خود اوست باز می‌گردد تا به همراه همسرش دهمین سالگر دولنتاینشان را جشن بگیرند و در این روز قاتل بازمی گردد.

نیمه تاریک 1987

Near-Dark.jpg

پسری مزرعه دار پس از اینکه متوجه می شود دختر مورد علاقه اش عضو گروهی از خوناشامان است با اکراه می پذیرد تبدیل به یکی از آنان شود. یکی از مراحل تبدیل او حمله ای خونین به باری محلی است . . .

نخستین اثر مستقل بیگلو متعلق به موج فیلم‌هائی است که با بی‌عشق به راه افتاد؛ فیلم‌هائی مثل مخمل آبی رنگِ دیوید لینچ/1986، بزرگ کردن آریزونای جوئل‌کوئن/1987 و چیزی وحشیِ جاناتان دمی/1986، که اعماق تاریک و کابوس‌وار زندگیِ ظاهراً معصومانه و معمولی در شهرهای کوچک ایالت‌های دورافتاده آمریکا را به رخ می‌کشید. با اینکه بیگلو و رِد برخی از شاخ و برگ‌های سنتی ژانر - و فیلم‌های خون آشامی - را، به نفع روشن‌ترین نشانه‌های آن، کنار گذاشته‌اند اما خیلی از مایه‌های پنهان و کم‌رنگ دراکولای دویست و چند ساله برام‌استوکر اینجا آشکار و رو شده: «کیلب» و «مِی» همان معصومیت آسیب‌پذیری را دارند که «جاناتان هارکر» و «مینا»ی رُمان داشتند اما رابطه زوج سال‌های دهه 1980، تحت‌الشعاع وابستگیِ انگلی مرد به زن، به‌خصوص در صحنه‌های هم زمان آزارنده که «کیلب» از خونِ دست «مِی» می‌نوشد، اعماقی ممنوع و ناگفتنی از عشق را عریان می‌کند. در طرف دیگر، جانشینانِ عجیب و غریب «کُنت درا کولاگروهی خون آشام خانه به دوش‌اند که با دزدی اتوموبیل و سفرهای شبانه، اینجا و آنجا آدم‌کشی می‌کنند: «جسی»، سردسته زخم‌خورده با کُت جیر و موی بافته که وقتی تیری به شکمش شلیک می‌شود، گلوله را از دهانش بیرون می‌کشد، «دایمندبک»، همسر پُرشور و تلخش که احساسات مادرانه اما منحرفی نشان می‌دهد، «هرمرِ» یازده ساله یاغی که در مدرسه «می» را آلوده کرده، و «سِورینِ» تشنه خون با چکمه‌ها و مهیزهای مرگباری که گردن می‌زنند. کارگردانیِ بیگلو و فیلم‌برداری گرین‌برگ الگوهای دو ژانر ترسناک و وسترن را درهم می‌آمیزد - مثلاً وقتی پاسدار در صحنه اوج فیلم با اسب از خانه بیرون می‌رود تا خواهرش را از چنگ خانواده خون آشام‌ها نجات دهد به جان وین‌جویندگانِ جان‌فورد/1956 شبیه است - و تدوینِ نفس‌گیر هوارد اسمیت و موسیقیِ متفاوتِ تنجرین دریم به روایتِ موشکافانه فیلم از دوگانگیِ مشکوک نیکی و بدی، بُعدی افسانه‌ای می‌بخشد.

پروژه جادوگر بلر 1999

the_blair_witch_project.jpg

بر مبنای اظهارات اهالی سال‌خوردهٔ شهر، حادثهٔ ̎جادوگر بلر̎ یک افسانهٔ قدیمی دربارهٔ جادوگرانی است که در سال‌های بسیار دور نوجوانان بسیاری را شکنجه کردند و کشتند. همهٔ اهالی شهر این ماجرا را با جزئیاتش می‌دانند. سه دانشجوی سینما که برای انجام پروژه‌شان به عمق جنگل رفته‌اند، به‌علت گم کردن نقشه به سرنوشت شومی دچار می‌شوند. آنان که مجبور شده‌اند برای پیداکردن راه چند روز بیشتر در جنگل بمانند، به ناگاه در نیمه‌های شب، صداهای رعب‌انگیزی را از بیرون چادرشان می‌شنوند. آنان اشیاء عجیب ساخت ̎جادوگران بلر̎ را که در جنگل زندگی می‌کنند، به‌دست می‌آورند و در حالی‌که به شدت وحشت کرده‌اند با کمال ناامیدی سعی می‌کنند راه خروج از جنگل را پیدا کنند، اما موفق نمی‌شوند. سه جوان زمانی ناامیدتر می‌شوند که متوجه می‌شوند غذا ندارند و هوا هم رو به سردی گذاشته و هیچ‌کس متوجه گم‌شدن آنان نشده است. آنان هر شب با شنیدن جیغ و صداهای ترسناک مطمئن می‌شوند کسی در تعقیب‌شان است و خیلی زود نگران از دست دادن زندگی‌شان می‌شوند...

سکوت کتولهو 2005

The-Call-of-Cthulhu.jpg

(The Call of Cthulhu) فیلمی سیاه و سفید به کارگردانی اندرو لمن که یکی از اعضای موسس جامعه تاریخی لاوکرافت است. این فیلم اقتباسی وفادارانه از H.P. است. داستان لاوکرافت به همین عنوان و در مورد مردی است که پیش عمویش بزرگ شده و رازی برزگ و تاریک را با خود دارد که سعی دارد موجودی قدیمی را به جهان بازگردند.

تاثیری پدیری فیلم از فیلم های صامت در زمینه سیاه و سفید و استفاده ای که از آنها می کند قابل چشم پوشی نیست. این فیلم موفقیت های بسیاری را از آن خود کرده و بازی های رایانه ای از روی آن ساخته شده است که به اندازه فیلم ترسناک هستند. ترسناکی فیلم و بازی هایی که فیلم با سایه روشن ها و مه های ایجاد شده در فیلم نادر و در زمان خود بسیار جالب توجه است.

بگذار آدم درست وارد شود 2008

Let-the-Right-One-In.jpg

اقتباس دو فیلمساز سوئدی و آمریکایی، توماس آلفردسون و مت ریوز، از روی رمان آدم درست را راه بده اثر جان اجواید لیندکویست ، با نام های آدم درست را راه بده و اجازه بده وارد شوم، این محمل را در اختیار قرار داده است تا با نگاهی تطبیقی بین این دو اثر، فرایند مقایسه و تفاوت های اقتباسی بین شان بررسی شود. در بین کسانی که هر دو فیلم را دیده اند، اغلب فیلم سوئدی را پسندیده اند و آن را کار بااصالت تری دانسته اند ( در سایت آی ام دی بی هم ستاره های فیلم سوئدی بیش تر است،).

اما به نظر می رسد فارغ از این ایده کلی ( که در بیش تر موارد مشابه نیز ابراز می شود؛ مانند جی هارورها و اقتباس های هالیوودی از روی آن ها) ، می توان در هر یک از دو فیلم نکته هایی را یافت که در قیاس با دیگری، روند منطقی تر و بهتری دارد. پیشینه هر دو فیلمساز در سریال سازی و ساخت فیلم های کوتاه، هر دو را کم و بیش در یک جایگاه برابر قرار داده است؛ گو این که البته مت ریوز با فیلم قبلی اش، مزرعه شبدر، که بی اغراق از نمونه های شاهکار سینمای فاجعه است، شهرت و اعتباری ویژه دارد تا پترسون که آدم درست را راه بده اولین فیلم و تا این جا تنها کار بلندش بوده است.

داستان هر دو فیلم شباهت فراوان باهم دارند: پسرک تنهایی از یک خانواده مطلقه، که در مدرسه توسط دوستانش تحقیر می شود، عاشق دخترکی می شود که به تازگی همسایه شان شده است، غافل از این که دختر، خون آشام است و پیرمردی که همراه اوست، با کشتن دیگران برایش خون تأمین می کند. پیرمرد در یکی از نقشه هایش شکست می خورد و برای آن که توسط پلیس و دیگران هویتش شناخته نشود، صورتش را با اسید می سوزاند و در بیمارستان، بعد از آن که گردن خود را در اختیار دخترک می گذارد تا خونش را بمکد، می میرد. پسرک که با تشویق دختر ، مقابل همکلاسی های قلدرش مقاومت می کند، به شکل اتفاقی متوجه هویت خون آشامی او می شود، اما عشق به دختر بیش از آن است که ترس یا نفرت را در او تثبیت کند. پسر در حادثه ای که دختر را در آستانه مرگ قرار می دهد، او را نجات می دهد و کمکش می کند تا خون آدم دیگری را بمکد. دختر او را ترک می کند، اما در ماجرایی انتقامی که همکلاسی هایی پسر ترتیب داده اند تا او را شکنجه کنند، باز می گردد و با کشتن همکلاسی ها ، پسر را نجات می دهد. در پایان پسر در حالی که دختر خون آشام را در صندوقی قرار داده تا نور آفتاب نابودش نکند، همراه با او با قطار خانه را ترک می کند.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید