سی و یک نما - سعید رجبی فروتن کارشناس فرهنگی در یادداشتی درباره «قویدل»، این مستند را در ساختار ترکیبی دانست و تاکید کرد در این فیلم از خصوصیات مستند بازسازی، اکتشافی، پرتره و افشاگرانه استفاده شده است.
سی و یک نما - مراسم نمایش و نقد و بررسی فیلم سینمایی «زندگی و زندگی» شب گذشته (۱۲ اسفند ماه) با حضور علی قویتن تهیهکننده و کارگردان، هدا مقدممنش بازیگر و منوچهر دینپرست منتقد در پردیس سینمایی چارسو برگزار شد. علی قویتن در مراسم نمایش و نقد و بررسی «زندگی و زندگی» مطرح کرد: خوشحال میشوم بگویید «زندگی و زندگی» را شبیه به «زندگی و دیگر هیچ» کیارستمی ساختهام.
سی و یک نما - وقتی ساندرا و دانشجویی که برای پایاننامهاش مصاحبه با او را که یک نویسنده است انتخاب کرده، رو به روی هم و در نمای نزدیک میبینیم، ناخواسته از نگاه خاص ساندرا، میمیک چهره، نوع حرف زدن، طفره رفتن از سوالها و کنجکاویاش نسبت به دختر دانشجو حس خوبی نداریم. گفتگویی که به دلیل صدای بلند و تکرار شونده موسیقی از طبقهی بالای این کلبهی چوبی مرتفع در منطقهای برفی، بکر و دورافتاده در کوههای آلپ، آرامش مصاحبه را به هم میریزد تا جایی که ادامه آن را به زمان دیگری موکول میکنند. گرچه به نظر میرسد، ساندرا بی میل نیست تا ادامهی گفتگو بهانهای باشد تا دوباره دختر را ببیند چرا که احساس تنهایی میکند و آن را به زبان میآورد.
سی و یک نما - بو در حمام، تصویر کوچکی از یک زن میبیند که کودک شیرخوارش را رو در رو در آغوش گرفته است. آری آستر، نویسنده و کارگردان، به این موتیف در «بو میترسد» (Beau Is Afraid) بارها و بارها بازمیگردد، تلنگر کوچکی که بیو در نوشتهای به مادرش میزند: «متشکرم، متاسفم که دوستت دارم»، یا با مجسمه برجکهایی که در کنار خانه مادرش است. اما اگر به تصویر حمام دقت کنید، به نظر میرسد که تصویر فرشتهسان زن، دارای ناخنهای تیز و هیولایی است که سر کودک را در دستانش نگه داشته است. این منظره، تنها یکی از جزئیات بیشمار سورئال و فرویدی فیلم است که مطمئناً از ناخودآگاه قهرمان داستان بیرون میآید و بسیار خندهدار و نگرانکننده است. بیشتر لحظات فیلم آستر همینطور است. شما نمیدانید که باید از این سفر کافکایی بو به هویت یهودی تیزبینانهاش بخندید یا احساس وحشت کنید. هر کدام از این دو احساس را داشته باشید درست است و احتمالاً آنها را همزمان احساس خواهید کرد. به هر حال خنده و ترس از ذات ما سرچشمه میگیرد و مرز بین کمدی و ترسناک بسیار نازک است. شما یا چیزی سرگرمکننده یا ترسناک میبینید یا نمیبینید. فیلم آستر شاید در برخی لحظات، شما را به وحشت بیاندازد، و شاید در برخی لحظات شاهد عجیبترین و خندهدارترین تراژدیهای یونانی باشید که تا به حال دیدهاید. با این حال، پس از زنده ماندن از دیدن اودیسه وجودی سه ساعتهی آری استر، احتمالاً سؤالاتی برایتان پیش خواهد آمد. مثلاً این چی بود تماشا کردم؟
سی و یک نما - شاید هیچ سنخیتی با هم نداشته باشند اما بعد از دیدن فیلم "برادران لیلا" سعید روستایی، فیلم "میلیونر زاغهنشین" به ذهنم خطور کرد و همچنین فیلم "من، دانیل بلیک" که این دو فیلم را بسیار دوست دارم. دقیقا همانقدر که با برادران لیلی ارتباط نگرفتم چرا که بزرگترین ضعف برادران لیلا نبود "عشق" در یک جامعه بحران زدهای است که ما در بطن آن زندگی میکنیم و میدانیم که " عشق" هست، با همهی سختیها اما هست.
سی و یک نما - در سال ۱۹۵۲، میتزی و برت فابلمن (با بازی پل دانو و میشل ویلیامز) بیرون از سینما ایستادهاند و سعی میکنند دلهرههای پسر ۷ سالهشان سمی (با بازی ماتئو زوریون فرانسیس-دیفورد) را از دیدن یک فیلم در اولین مواجهاش با سینما آرام کنند. برت خم میشود و تکنیک ۲۴ فریم در ثانیه و مفهوم "تداوم دید" سینما را برای پسرش توضیح میدهد. اما مادر سمی نگاهی متفاوت به سینما دارد. میتزی میگوید: «فیلمها رویا هستند». پسرش پاسخ میدهد: "اما رویاها ترسناک هستند." مادرش به او یادآوری میکند: "نه همه رویاها."
سی و یک نما - ژان دیلمان، شماره ۲۳ کهدو کومرس، ۱۰۸۰ بروکسل شانتال آکرمن، با این واقعیت سر ناسازگاری دارد که در ساختار مردسالارانه غالبِ اکثر فیلمها، سینما به ندرت زندگی حوصلهبر و ایستای یک زن خانهدار معمولی را به تصویر کشیده است. شاهکار آکرمن که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد، بدیلی برای این ساختار ارائه میدهد که در آن سنگینی و اضطراب فضاهای خانگی در قامت قهرمان زن به نمایش در آمده است.
سی و یک نما - منتقدان با روی گشوده و با امتیازهای بالا از فیلم «استخوانها و همه» لوکا گوادانینو و با بازی تیموتی شالامی استقبال کردند. لوکا گوادانینو به ساخت فیلم های خوب برگشته است.
کاراکتر ابی در «كندو» با بازی تحسینبرانگیز بهروز وثوقی از تاثیرگذارترین و بهترین شخصیتهای جریان سینمای خیابانی در زمان خودش در کمال تعجب هیچ واکنش و توجهی برنینگیخت. ابی هم یكی از همان آدمهای حاشیهای به آخرخط رسیده بود كه ناچار میشد به خاطر باخت در یك شرطبندی پوچ و انتحاری و نمادین در هفت كافهی تهران غذا و عرق مجانی بخورد. ابی تمام ویژگیهای تیپیك این شخصیتها را بهخوبی در خود جمع كرده است؛ لمپنیسم، فقر، ناامیدی، تنهایی، بیهدفی، عصیان کور، خشونت، حركت به سوی مرگ خودخواستهی تدریجی، و سادومازوخیسم منحصربه فردی كه کیفیت و لحن و مود آن در «کندو» باعث تشخص و تمایزش از آدمهای اینجور فیلمهاست. «كندو» مایهی عبور از هفتخوان و مفاهیم فرامتنی و بار معنایی این عدد را در فرهنگ و عرفان ایرانی چنان پردهپوش و بیتاكید تصویر میكند كه هر روز بر اعتبار و ارزش فیلم اضافه میشود، آنهم در شرایطی كه بازبینی و قضاوت فارغ از زمان و مكان، اغلب به سود فیلمهای ایرانی آن سالها تمام نشده است.
سی و یک نما - رضا درمیشیان در مجبوریم به اندازه ای همه چیز را مطلق میبیند که سارا (نگار جواهریان) در انتخاب رنگ شال برای حضور در دادگاه مردد است. او می خواهد خاکستری را انتخاب کند اما منصرف می شود، همه چیز یا باید سفید باشد و یا سیاه و حتی تردید در یکبار انتخاب رنگ خاکستری را جلوی آینه یا قاب تصویر ذهن کارگردان تاب نمی آورد. البته که ما نمی دانیم رنگ سفید مطلق از نظر درمیشان در کدام جامعه پیدا می شود و با نگاه او، مانتوی مشکی و شال سفید دو رنگ مکملی است که در طول فیلم سارا که نماد عدالتخواهی در فیلم است از آن جدا نمی شود.