پنج شنبه, 06 شهریور 1393 17:02

مروری بر گفتگو با عوامل مجموعه "اولین شب آرامش" / امشب و فردا "اولین شب آرامش" روی آنتن می رود

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

هما گویا (سی و یک نما )- قرار است فیلم سینمائی خلاصه شده ای از مجموعه  "اولین شب آرامش"  در دو قسمت، پنجشنبه و جمعه (ششم و هفتم شهریور)  روی آنتن شبکه سه سیما برود. این سریال بسیار خوش ساخت و ماندنی با قصه ای غیر تکراری نوشته ی سعید شاهسواری و عباس نعمتی است که احمد امینی آن را به تهیه کنندگی سعید شاهسواری ساخته است. سال هشتاد و پنج و در اوج تب داغ این سریال که مخاطبان بسیاری داشت از عوامل این مجموعه دعوت کردم تا به خیابان گلشهر بیایند و در روزنامه شرق با هم گپ و گفتی پیرامون این سریال داشته باشیم. و در آخرین روزهای گرم تابستان، در یک بعد از ظهر آنها آمدند....

احمد امینی ، کارگردان –بهرام عظیم پور، مشاور و انتخاب کننده ی بازیگران – یکتا ناصر و امیر آقائی بازیگران این مجموعه. امیر آقائی که حضور بسیار خوبش در این مجموعه سکوی پرتابی بود تا توانائی هایش را نشان دهد و در جایگاهی قرار بگیرد که سزاوار اوست  و یکتا ناصر که یکی از بهترین بازی هایش را در این مجموعه داشت که نشان می داد در میان بازیگران زن جوان حرف های زیادی برای گفتن دارد و یا به عبارتی بهتر ، نقش های زیادی برای ایفا کردن ک­­ه خوشبختانه در طول این سالها توانست هر رور بهتر و بهتر حضوری متفاوت داشته باشد و حالا هم منتظر دیدن نقش متفاوت دیگری از او در مجموعه ی "جاده قدیم" هستیم .

 حالا که قرار است دو شب ، خلاصه ای از اولین شب آرامش را ببینیم ،فکر کردم همانطور که این مجموعه تاریخ مصرف ندارد یقینن حرف های آن روز ما هم می تواند هنوز تازگی داشته و شنیدنی باشد و خالی از لطف نیست  که آن را مرور کنیم :

در كشاكشى كه دغدغه دلسردى از مجموعه هاى تلويزيونى خاطر اين ابررسانه را مغشوش كرده، «اولين شب آرامش» به روى آنتن مى رود تا شايد بتواند آرامشى نسبى نه براى يك شب بلكه بيست و چند شنبه متوالى به مخاطبين هديه كند.«اولين شب آرامش» با ژانرى جنايى/ معمايى (ژانرى كه به رغم جذابيت فوق العاده معمولاً كمتر كارگردان ايرانى ريسك پرداختن به آن را مى پذيرد) داستان انسان هاى متعارفى است كه دستخوش نامتعارف ترين حوادث مى شوند.«نوشين» دختر نازپرورده اى كه به شكست عادت ندارد، از اينكه پسر مورد علاقه اش «عليرضا»، «آذر» دوست و نامزد سابق برادرش را براى ازدواج برگزيده مكدر است و سعى مى كند تا به هر طريق كه شده در اين نبرد نبازد. عليرضا جوان ساده اى كه با يك انتخاب اشتباه دستخوش بازى تلخ سرنوشت مى شود، «آذر» دخترى كه يك بار در عشق شكست خورده و از آنجا كه شخصيت متزلزلى دارد با يك تلنگر از سوى نامزد سابقش به راحتى جشن عروسى خود را برهم مى زند و پيمان جوان سرخورده اى كه مى خواهد انتقامش را از تقديرى كه مستحق آن نبوده بگيرد، پررنگ ترين شخصيت ها تا اينجاى داستان هستند.اولين شب آرامش با شروعى غافلگيرانه آغاز مى شود، با ريتمى دلنشين پيش مى رود و با شوك يك قتل موضوع عاطفى اش كمرنگ مى شود و معماى اين قتل (قتل پدر نوشين كه در حقيقت پدر پيمان نيز هست) كه به نظر نمى رسد به همان سادگى كه دوربين به تصوير كشيده، باشد وسوسه اى مى شود براى دنبال كردن اين سريال جذاب. وقتى تيتراژ پايانى اولين شب آرامش پخش مى شد، همراه خواننده تصنيفى را كه مى خواند زمزمه كردم بى آنكه بدانم چه زمانى و كجا آن را شنيده ام؛ شايد در دوران كودكى ، مادرم آن را زمزمه كرده بود. احمد امينى (كارگردان)، بهرام عظيم پور (مشاور و مسئول انتخاب بازيگر)، يكتا ناصر (نوشين) و امير آقايى (پيمان) مهمان شرق بودند.

بحث و گفت وگو در ارتباط با يك اثر خوش ساخت و يا ضعيف به يك نسبت دشوار است، اولى به اين دليل كه نقاط ضعف زيادى نيست تا با اين چاشنى گفت وگو را از يكنواختى درآورد و در مورد دوم اينكه نكته مثبتى پيدا نمى شود تا با آن بتوان صاحب اثر را به گفت وگو دلگرم كرد. اولين شب آرامش از گروه اول به شمار مى آيد كه لااقل تا اين قسمت هفتم ايراد خاصى چه از نظر كلى و چه از نظر حرفه اى نداشته است.

•••

آقاى امينى،شما در زمينه معمارى، روزنامه نگارى و فيلمسازى كه هر سه نياز به خلاقيت دارد تجربه داريد آيا اين سه مورد روى هم در كار شما تاثيرگذار بوده؟

امينى: البته فكر نمى كردم شما از اينكه رشته تحصيلى من در ابتدا معمارى بوده مطلع باشيد ولى به هر حال اگر توضيح بيشترى بخواهيد بايد بگويم من در زمينه معمارى كار نكردم، فقط مدتى درسش را خواندم كه آن را هم نيمه كاره رها كردم. در نيمه تحصيل در دبيرستان بود كه به سينما علاقه مند شدم. آن زمان «آنتونيونى» فيلمساز روز بود و من هم مثل بقيه به او و كارهايش بسيار علاقه مند بود. البته در آن زمان فيلم هاى اين فيلمساز خيلى محدود نشان داده مى شد و ما بيشتر از طريق خواندن با آثارش آشنا مى شديم، اما به هر حال فيلمساز محبوب من بود و از آنجا كه آنتونيونى معمارى خوانده بود من هم با الگوبردارى از او مى خواستم از طريق معمارى وارد سينما شوم! در مجموع خواب و خيال هاى كمابيش خام دوران جوانى، هوس آنتونيونى شدن و در كنارش استعدادى كه در زمينه نقاشى و رسم و خط و غيره داشتم من را به طرف معمارى سوق داد. در آزمون مدرسه عالى ساختمان شركت كردم و قبول شدم، دو سال هم در آنجا درس خواندم. فكر مى كنم پايان سال اول بود كه به اين نتيجه رسيدم كه انتخاب چندان درستى نداشتم و تصميم گرفتم برگردم و همان رشته سينما را ادامه بدهم. به همين دليل به مدرك فوق ديپلم از مدرسه عالى ساختمان اكتفا كردم. و بعد از قبولى در مدرسه سينما - تلويزيون فيلمبردارى خواندم و در سال ۱۳۵۳ هم در تلويزيون مشغول كار شدم. در سال ۵۵ يك دوره شبانه در دانشكده هنرهاى دراماتيك تاسيس شد اما در آن سال من سرباز بودم بنابراين در سال ۵۶ در كنكور آن شركت كردم و نفر اول شدم كه البته به انقلاب خورد و بعد هم انقلاب فرهنگى و تعطيلى دانشگاه ها تا سال هاى بعد، كه در واقع در آنجا كارگردانى خواندم. كار مطبوعاتى را هم از سال ۴۸ شروع كردم چرا كه فكر مى كردم يكى از مسيرهايى كه شايد به سينما برسد همين مطبوعات است. در آن زمان منتقدى بود به نام «كيومرث وجدانى» كه من نوشته هايش را خيلى دوست داشتم و به همان نسبت كه آنتونيونى را الگوى سينمايى خود مى دانستم، كيومرث وجدانى هم كه تقريباً تمام نقدهايش را موبه مو حفظ بودم، دليلى شد تا بخواهم منتقد هم باشم! هنوز هم روزنامه نگارى را دوست دارم و ارتباطم را با مجله فيلم حفظ كرده ام.

من كارگردان هايى را كه كارشان امضا داشته باشد تحسين مى كنم، اينكه بتوان با ديدن يك فيلم از ايشان حدس زد كه مى تواند كار فلان كارگردان باشد. بعد از سينمايى «اين زن حرف نمى زند» و «اولين شب آرامش» به نظر مى رسد كه احمد امينى هم در جرگه كارگردان هايى است كه مى توان گفت كارهايش به نوعى امضا شده است. نه تنها داستان فيلم جسورانه و غافلگيركننده است بلكه نوع فيلمبردارى، بازى با دوربين و صدا، طراحى صحنه و لباس و غيره همه سبك خاص خودش را دارد، مثلاً در «اين زن حرف نمى زند» شما براى فلاش بك به جاى استفاده از روش هاى معمول مثل تصويرهاى تار و يا سياه و سفيد و بعضاً در غبار از دوربين روى دست استفاده كرديد كه خيلى خوب هم جواب داد. در اولين شب آرامش هم با تصوير و صدا بازى مى كنيد، شات هاى نامتعارف، تدوين منحصر به فرد همه و همه مختص به خود شما است، نظر خودتان چيست؟

امينى: در مورد اين دو كارى كه به آن اشاره كرديد بايد تاكيد كنم كه جنس كارها به دليل نوع گره افكنى و اين كه ما با يك داستان همراه با تعليق و معما و همچنين شخصيت هاى پيچيده با اعمال غيرقابل پيش بينى روبه رو هستيم خيلى به هم نزديكند و طبيعى است وقتى جنس داستان ها به هم شبيه اند از لحاظ پرداخت و نور، استفاده از صدا و دكوپاژ و غيره بايد شباهت هايى به هم داشته باشد، به اضافه اينكه به هر حال سازنده اش يك نفر بوده با ديد و سليقه خاص خودش.

خوب منظور من هم از امضا داشتن يك كار همين بود، يعنى ديد و سليقه متفاوت با ديگران.

امينى: بله همين طوره. حتى اگر شما به «بيگانه اى ميان ما» هم توجه كرده باشيد، اين كار هم به همين گونه و در ميان دو كار ديگر كه نام برديد قرار مى گيرد. شيوه كار با دوربين روى دست، مونتاژ غيرتداومى همراه با جامپ كات و غيره. اين را هم بايد اضافه كنم كه من به تنهايى در اين كار سهيم نيستم، اينكه تهيه كننده هم به من اجازه داده تا اين جسارت را به خرج بدهم خيلى مهم است. شرايط يك كار تلويزيونى كه شما با عموم مردم (نمى خواهم بگويم عامه مردم چرا كه با اين كلمه كه گاه رنگ و بوى تحقير به خود مى گيرد مخالفم) طرف هستيد با يك كار سينمايى كه مى تواند مخاطب خاص داشته باشد كاملاً متفاوت است و گاه نمى توان به راحتى سلايق خود را پياده كرد و ممكن است با عكس العمل منفى روبه رو شويد. اما خوشبختانه اين شيوه مورد توجه قرار گرفت يعنى حداقل مخاطبش را نسبت به اين نوع كار كنجكاو كرد.

به نظر مى آيد كه شما اصولاً به دوربين روى دست علاقه داريد.

امينى: واقعيتش اين است كه به عنوان يك فيلمساز جهان سومى كه كار زياد هم نكرده به اين شيوه خيلى علاقه مندم، در حالى كه ماها معمولاً جرات چنين ريسك هايى را نداريم.در فيلم «ترافيك» سادربرگ يك فيلم را به طور كامل به اين شيوه كار كرده و در فيلم «اين زن حرف نمى زند» من خيلى تمايل داشتم تا تمام فيلم را اين طور كار كنم كه به دلايلى نشد اما در «بيگانه اى ميان ما» كل كار دوربين روى دست است كه من به ياد دارم چون تقريباً در اينجا نمونه اى نداشتيم، من فيلم ترافيك را به تهيه كننده و فيلمبردار نشان دادم و خوشبختانه آنها هم استقبال كردند.

البته اين نوع فيلمبردارى براى يك كار هزار و خرده اى دقيقه از نظر اجرايى عملى نيست يا حداقل دشوار است و فكر نمى كنم يك فيلمبردار بتواند يك دوربين را هشت ماه روى دستش نگه دارد! به خصوص كه دوربين هاى ويدئويى خيلى هم سنگين هستند.

شما در صحبت هايتان گفتيد عموم مردم نه مردم عامى كه اين يكى ديگر از ويژگى هاى كار شما است، يعنى اين كه شما به شعور مخاطبتان توهين نمى كنيد و به مخاطب اجازه مى دهيد تا از فكرش براى پيدا كردن ارتباط ها استفاده كند، مثل داستان هاى كودكانه چيزى را براى بيننده ديكته نمى كنيد، مثل بعضى از ديالوگ هاى فيلم ها كه ظرف يك دقيقه، آن هم خيلى مصنوعى با چند جمله نسبت همه شخصيت هاى فيلم را بازگو مى كند كه يكى از ضعف هاى فيلمنامه نويسى در ايران است.

امينى:من هميشه نسبت به اين مسئله تاكيد داشتم و خوشبختانه در اين كار نه تنها خود من و آقاى شاهسوارى بلكه تمام عوامل به مخاطب به سادگى نگاه نكردند و اينجا فرصت خوبى است كه از همه ايشان تشكر كنم. به نظر من مردم خيلى خوب همه چيز را مى فهمند، بازى و فيلمبردارى، طراحى صحنه و لباس خوب، تدوين و موسيقى را تشخيص مى دهند، ممكن است نتوانند توضيح بدهند يا تجزيه و تحليل حرفه اى داشته باشند، اما يك كار خوب و يا يك كار بد را حس مى كنند. وقتى كه عوامل يك كار، آن را جدى مى گيرند، مردم مى فهمند كه براى اين كار زحمت كشيده شده و به اين زحمت پاسخ مثبت مى دهند و خوشبختانه همه آدم هايى كه دور هم جمع شده بوديم به طور خودجوش اين كار را جدى گرفتيم و شايد همين موجب شد تا اولين شب آرامش را مردم بپذيرند.

بله، به نظر من هم ممكن است همه آدم ها آشپزهاى خوبى نباشند اما طعم و رنگ و بوى يك غذاى خوب را تشخيص مى دهند.

امينى: اين پروژه به لحاظ مالى بودجه مشخصى داشت، اما آقاى شاهسوارى در مورد هيچ چيز كم نگذاشت و الان وقتى از آن روز ها ياد مى كند مى گويد بعضى روزها مى شد كه حتى يك ريال پول نداشتيم ولى اجازه نداديم كه به روند كار لطمه بخورد و يا همين امير آقايى، يادم مى آيد يك سكانسى بود در جاده ساوه، يك قطار كهنه، همه در و ديوارش روغنى با چه زحمتى و بعد از چند بار برداشت يك صحنه اى را گرفتيم، اما خود امير آقايى به اتفاق شهروز ابراهيمى آمدند پيش من و گفتند اگر مى شود يك بار ديگر اين نماها را تكرار كنيم و اين براى من خيلى ارزش داشت و به همين دليل هم خستگى ناشى از هشت ماه كار خيلى زود مرتفع شد.

بله خستگى جسمى وقتى با روحى توام نباشد خيلى زود مرتفع مى شود. فكر مى كنم رابطه ها خيلى خوب بوده.

امينى: بله همين طور است، ما هشت ماه در شرايط مختلف با هم كار كرديم و كسى به كسى تو نگفت.

آقاى عظيم پور سواى درايت و تخصص، چيزى كه در رابطه با شما نظر من رو جلب كرد محبوبيت شما است، شما دليلش را چه مى دانيد؟ من خيلى ها را مى شناسم كه در تخصص خودشان استادند اما محبوب نيستند.

عظيم پور: من اين را اولين بار است كه مى شنوم و برايم خيلى جالب است.

وقتى كه شما به عنوان يكى از عوامل «اولين شب آرامش» براى اين گفت وگو انتخاب شديد همه ابراز رضايت مى كردند، به خصوص آقاى امينى و آقاى آقايى. من به شخصه دوست دارم دليلش را از زبان خودتان بشنوم. (آقاى عظيم پور با تواضع از اين سئوال رد مى شود(.

با شما بيشتر آشنا شويم، با شما و نقشتان در اين سريال.

عظيم پور: من در اين كار نقش كوچكى داشتم.

امينى: بايد تاكيد كنم نقش ايشان در اين كار و دو كار قبلى من بسيار تاثير گذار بوده است.

عظيم پور: رشته اصلى من تئاتر است. داراى مدرك كارگردانى و كارشناسى ارشد نمايش از دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران هستم.كارم را از سال ۶۸ به عنوان دستيار اول، برنامه ريز و انتخاب بازيگر با آقاى خسرو سينايى شروع كردم و بعدها در همين زمينه ها با آقاى حاتمى كيا، مخملباف و امينى همكارى داشتم.

يعنى با عروس آتش شروع كرديد؟

عظيم پور: نه فيلمى بود به نام «در كوچه هاى عشق» و اولين فيلمى بود كه بعد از انقلاب در «جشنواره كن» پذيرفته شد. يك فيلم نوستالژيك كه يك سال بعد از جنگ در آبادان ساخته شد. خسرو سينايى تاثير خيلى زيادى در نگاه من به سينما داشت، در واقع سخت گيرى اى كه ايشان در كار داشتند نگاه خاصى به من داد كه بعد از آن هم سعى كردم با كارگردان هاى شاخصى كه بيشتر مورد علاقه ام بودند كار كنم.

شما انتخاب بازيگرتان در اين فيلم بسيار خوب است، يعنى حتى يك نفر نيست كه بشود گفت اگر فرد ديگرى اين شخصيت را به تصوير مى كشيد بهتر بود. البته من در مورد شبنم قلى خانى (آذر) ترديد داشتم كه قبل از اينكه شما بيائيد آقاى امينى توضيح دادند در قسمت هاى بعدى بازى متفاوتى از ايشان و اكرم محمدى (مادر نوشين) خواهيم ديد. حضور شايسته بازيگران به گونه اى است كه خود من جاى خالى خيلى ها را در اين گفت وگو حس مى كنم. (مهدى پاكدل و پرويز پور حسينى هم به شرق دعوت شدند. اما به واقع گرفتار بودند و در اينجا از مهدى پاكدل (عليرضا) كه از خوانندگان و طرفداران روزنامه شرق است و نهايت سعى خود را براى پيوستن به اين جمع كرد اما نشد، تشكر مى كنم.)

عظيم پور: حقيقتش انتخاب بازيگر خصوصاً در تلويزيون مقوله بسيار پيچيده اى است، اصلاً بخش فنى را نمى گويم. اينكه نقش را بشناسد، تطبيق بدهد و در كل به نقش نزديكى داشته باشد. بايد ديد دانش آن بازيگر چقدر است، تا چه اندازه مسئوليت پذير است، حتى توجه به اخلاقيات شخصى يك فرد دقتى است كه مى تواند به يك انتخاب صحيح كمك كند. نكته مهم ديگر سليقه كارگردان است. كسى كه بازيگر را انتخاب مى كند در وهله اول بايد پاسخگوى كارگردان باشد و از همه مهم تر سليقه كارگردان مورد نظر را بشناسد. چرا كه حرف اول و آخر را هميشه كارگردان مى زند. براى مثال آقاى امينى دوست دارند خودشان مستقيماً با بازيگر ارتباط برقرار كنند. به هر حال اگر اين انتخاب ها خوب بوده باز برمى گردد به خود آقاى امينى كه انتخاب من را پذيرفتند. بحث ديگر بحث بيرونى كار است. يك زمانى تلويزيون فقط ويترين بود (تجربه من در تلويزيون سريال خاك سرخ بوده و كارهاى مستند خودم و اين دو كارى كه با آقاى امينى داشتم). حتى در اين كار اخير به ما فشار مى آوردند كه چهره ها بايد شناخته شده باشند. بازيگرهاى جوانى كه تماشاگر آنها را مى شناسد و پوستر شان را به در و ديوار نصب مى كند.

تاكيد نكردند كه چشمانشان سبز باشد؟

اينكه محبوب باشند كافى است البته اگر چشمانشان سبز بود كه چه بهتر. از شوخى گذشته به جز يكتا ناصر در مورد بقيه بازيگران جوان سخت گير بودند اما من مى خواستم حتماً يك كار تازه با بازيگرانى متفاوت باشد، بازيگرى كه اشباع نشده باشد. مثلاً در مورد امير (پيمان) در آن صحنه كه رفيع ملكى (بهرام ابراهيمى) پشت سرهم به صورتش سيلى مى زند، باور كنيد ايشان را كتك مى زد. ما همه آنجا بوديم و مى ديديم، خود آقاى امينى ناراحت بود، آقاى ابراهيمى اول حاضر نمى شد بزند. تمام صورت امير كبود شده بود اما خودش به آقاى ابراهيمى مى گفت نشد، محكم تر. شما نگاه كنيد اين اتفاق همه جا نمى افتد بايد انگيزه اى باشد كه امير اين انگيزه را داشت و من مى دانستم كه دارد.

با اين مخالفت ها چطور برخورد كرديد و چه طور شد كه قانع شدند؟

اصولاً شبكه سوم از اين نظر يك مقدار جلو است و معمولاً اين اجازه را مى دهد و تا به حال جواب هم گرفته و الان هم خيلى راضى است از اين كه اين اجازه را به ما داده تا از چهره هاى تازه تر استفاده كنيم. حتى من شنيدم حالا خودشان پيشنهاد مى كنند كه از چهره هاى جديد و يا كسانى كه بيشتر كار تئاتر مى كنند استفاده شود. براى اينكه خيلى از مسئله اصلى دور نشويم بايد بگويم من اين بچه ها را سال ها است مى شناسم، البته با خانم ناصر تا به حال كار نكرده بودم اما دورادور با كار و قابليت هاى ايشان آشنا بودم، امير را سال ها است مى شناسم. تجربه خاك سرخ را با امير داشتم و تئاتر با هم كار كرديم. مهدى پاكدل را هم همين طور، سال ها با هم كار تئاتر كرديم. شهروز را آقاى شاهسوارى معرفى كردند كه به نظر من هم انتخاب خوبى بود و همين طور بقيه دوستان.

ما تا چند سال پيش در ايران حرفه اى به نام انتخاب بازيگر نداشتيم. معمولاً اين كار توسط خود كارگردان صورت مى گرفت و گاهى هم نسبت ها و رابطه ها در آن دخيل بود، بعد ها اين حرفه به گونه اى نامناسب به اشخاصى كه در اين زمينه تخصص و يا تجربه خاصى نداشتند سپرده شد كه گاه به رغم اينكه بازيگران برجسته اى بودند اما در انتخاب بازيگران خيلى موفق نبودند چرا كه سليقه هاى شخصى ايشان و يا تجربه كارى اى كه با آنها داشته ملاك اين انتخاب ها بوده، نه اينكه بخواهم اين طور القا كنم كه پارتى بازى مى كردند بلكه حوزه ديدشان در حد اطرافيان خودشان بود، اما انتخاب شما اين طور نبوده و شايد يكى از عمده ترين دلايل نگاه درست شما به اين مقوله تحصيلاتتان در زمينه تئاتر باشد چرا كه من عقيده دارم تئاتر بزرگ ترين دانشگاه تخصصى در اين زمينه است.

عظيم پور: من يك بار ديگر اين را تذكر مى دهم اين كارگردان است كه استعداد يك بازيگر را كشف مى كند. هرچقدر انتخاب يك فرد براى يك نقش درست و بجا باشد اما اين كارگردان است كه مى تواند استعداد او را بپروراند.

امينى: يك نكته اى را اضافه كنم، من بهرام عظيم پور را از قبل مى شناختم. يك برخورد هم قبلاً در يك پروژه با هم داشتيم اما سال ها بود كه هيچ ارتباط خاصى با هم نداشتيم، با فيلم اين زن حرف نمى زند به هم نزديك شديم و خوشبختانه اين ارتباط تا حالا دوام پيدا كرده. آن زمان با مشكل پيدا كردن بازيگر مناسب مواجه شده بوديم كه تهيه كننده پيشنهاد داد عظيم پور را بياوريم تا در انتخاب بازيگر به ما كمك كند و از آن به بعد نه فقط در انتخاب بازيگر، در همه زمينه ها حتى موسيقى از او كمك مى گيرم چرا كه اعتقاد دارم بهرام عظيم پور سينما و تئاتر را خيلى خوب مى شناسد. اين اعتماد در حال حاضر تا آنجا رسيده كه حتى يك تيزر دو دقيقه اى را هم حاضر نيستم بدون نظر او به پخش بدهم. البته ما از يك بخش از توانايى هايش استفاده نكرديم و آن بازيگردانى است كه اصلاً تخصص اصلى عظيم پور است. اما من به ارتباط مستقيم با بازيگر معتقدم و اصلاً نمى دانم چطور مى شود كه يك كارگردان با بازيگر تماس نداشته باشد يا حرف نزند. من خودم دوست دارم كه با بازيگرانم به خصوص ارتباط كلامى داشته باشم. تا به حال هم شيوه كار من همين بوده. دوستشان داشتم، بهشان احترام گذاشتم و توانايى هايشان را باور كردم، براى همين هم كم و بيش در همه كارهايم بازى ها خوب و قابل قبول بوده است.

خانم يكتا ناصر، چندماه پيش مصاحبه اى داشتم با كارگردان «و خداوند عشق را آفريد». نمى دانم اين صحبت خودشان بود يا از جايى كد مى آوردند اما گفتند: «بازيگران سربازهاى پياده جنگ هستند كه قبل از همه شكست مى خورند و يا پيروز مى شوند.» اين جمله خيلى روى من تاثير گذاشت، شما در سريال «اولين شب آرامش» نشان مى دهيد كه به رغم سيماى خوب پتانسيل يك بازيگر خوب را نيز داريد. يكتا ناصر در اين سريال با شخصيتى متفاوت بازى قابل قبولى را ارائه مى دهد. نظر خود شما چيست؟ از اولين شب آرامش صحبت كنيد و اينكه چقدر از اين كار راضى هستيد؟

  يكتا ناصر: اول اين كه شما لطف داريد، در مورد اين كار بايد بگويم ضمن كار، من هم خيلى چيزها ياد مى گرفتم و هم لذت مى بردم. خيلى تجربه كردم كه برايم تازگى داشت. براى مثال قبل از اين كار اتفاق مى افتاد وقتى كه يك صحنه را بازى مى كردم با خودم مى گفتم عجب صحنه نابى شد، وقتى كار را ببينم چقدر از آن لذت خواهم برد. اما وقتى مى ديدم به خودم ايراد مى گرفتم كه چرا اينقدر حركت اضافه داشتم و تصميم گرفتم كار خودم را كنترل كنم، حتى بيان و ميميك صورتم را. خوشبختانه سليقه آقاى امينى هم راجع به اين موضوع همين بود يعنى ايشان با حركت اضافه جلوى دوربين مخالف بودند. حالا هم خيلى خوشحال هستم كه توانستم به كمك ايشان بازى خوبى داشته باشم و ياد بگيرم كه چطور رفتار كنم. حالا هم ديدن اين كار برايم خيلى خوشايند است و چون با شكسته نفسى مخالف هستم اقرار مى كنم كه از ديدن بازى ام در اين كار لذت مى برم. شده من در سريالى بازى كردم كه موقع پخش آن حتى دوست نداشتم كسى بازى من را در آن ببيند و هر لحظه فكر مى كردم چرا اين كار زودتر تمام نمى شود تا من خلاص شوم اما خدا را شكر مى كنم در «اولين شب آرامش» با سربلندى مى گويم اين من هستم.

اول انسان خودش، خودش را باور مى كند و بعد ديگران. به طور كل هيچ كس بهتر از خود آدم نمى تواند قاضى و منتقد خود باشد.

يكتا ناصر: البته اين را هم اضافه كنم مواقعى هم پيش مى آيد كه موقع ديدن سريال فكر مى كنم اين صحنه را مى توانستم بهتر بازى كنم اما حدود ۹۰ درصد از كارم راضى هستم. نكته ديگر اينكه وقتى اين كار را تماشا مى كنم منتظر نيستم ببينم كى تصوير من مى آيد يا لحظه شمارى كنم تا تمام شود. در اين كار اصلاً دنبال خودم نمى گردم يعنى به عنوان يك كار خوب به آن نگاه مى كنم و گاهى مثل يك تماشاگر معمولى از آن لذت مى برم.

فكر مى كرديد تا اين حد كار خوب از آب درآمده باشد؟

يكتا ناصر: من شايد خيلى از نظر فنى كار را بلد نباشم اما مى دانستم كه كار خوب مى شود، اما فكر نمى كردم اين قدر خوب باشد.

فكر مى كنيد تدوين نقش مهمى در اين كار داشته؟

يكتا ناصر: بله و به خصوص دكوپاژ و فيلمبردارى. به دكوپاژ اشاره كردم بايد بگويم آقاى امينى يك رسم خيلى خوبى كه دارند اين است كه دكوپاژ سر صحنه دستمان بود. يعنى ايشان برگه هاى دكوپاژ را پنهان نمى كرد و من به عنوان بازيگر وقتى جلوى دوربين قرار مى گرفتم مى دانستم كه اندازه اين پلان چقدر است تا بى خود با حركت اضافه انرژى ام را هدر ندهم و اين كمك بزرگى بود. خيلى از كارگردان ها هستند كه دوست دارند همه چيز را پنهان كنند و يا اصلاً نمى دانند چه چيز مى خواهند و وقتى هم كه سئوال مى كنى پاسخ مى دهند ما نگاه مى كنيم بهت مى گوييم كه حركت خوبى داشتى يا نه و اين موجب سردرگمى بازيگر مى شود. البته قصد من توهين نيست و سبك هر كس براى خودش محترم است اما من به عنوان يك بازيگر فكر مى كنم اين روش بهتر است.

آقاى امينى چقدر در اين كار شما را آزاد گذاشته بودند؟

يكتا ناصر: بعضى اوقات اتفاق مى افتد كه مثلاً كارگردان مى گويد در اين ديالوگ بايد اين مفهوم را برسانى حالا هرچه دلت مى خواهد بگو، اما در مورد آقاى امينى اين طور نبود يعنى ديالوگ ها لغت به لغت بايد اجرا مى شد و اين نشان مى داد كه روى نوشتن آنها دقت شده بود. اين نوع كار نشان مى دهد كه كارگردان براى كار خودش و براى من بازيگر ارزش قائل است و من از اين لذت مى برم. البته اگر چيزى هم به نظرم مى رسيد حتماً قبلاً با آقاى امينى در ميان مى گذاشتم و معمولاً ايشان من را قانع مى كردند. فكر مى كنم يكى ديگر از دلايل موفقيت اين كار اين است كه هيچ عمل و يا عكس العملى بدون فكر و دليل خاصش صورت نمى گرفت و همه چيز از پيش تعيين شده بود. اما اين را هم بگويم كه به هر حال بازى از آن بازيگر است. هر چقدر هم كه كارگردان با يك بازيگر در مورد نقشش صحبت كند اگر توانايى آن در بازيگر نباشد بازى خوب امكان پذير نيست.

آقاى امينى خيلى سخت گير هستند؟

يكتا ناصر: بله، اما سخت گيرى اى كه آدم از آن لذت مى برد چرا كه به ايشان اعتماد دارد. سخت گيرى با لج بازى فرق مى كند. بعضى وقت ها كارگردان در موردى سخت گيرى مى كند كه خودش هم مى داند اشتباه است و فقط براى اينكه ثابت كند حرف اول را او مى زند سخت گيرى مى كند. اما چيزى كه دليل و منطق داشته باشد به راحتى پذيرفته مى شود. من خودم اگر بدانم در يك برداشت چه چيزى اشتباه بوده اگر كارگردان بخواهد حاضرم صد بار آن صحنه را دوباره تكرار كنم.

•••

اولين چيزى كه در اولين شب آرامش توجه من را جلب كرد حضور و بازى امير آقايى بود. ايشان را نشناختم اما بازى او را تحسين كردم. با خودم گفتم يك حميد فرخ نژاد و يا يك حامد بهداد ديگر متولد شد. وقتى هم كه ايشان را به عنوان يكى از كسانى كه مى خواستم حتماً با او صحبتى داشته باشم انتخاب كردم باز هم هنوز او را نشناخته بودم و فقط سراغ بازيگر نقش پيمان را گرفتم اما وقتى متوجه شدم كه پيمان همان بازيگر موبلند خاك سرخ، همان عاشق پيشه اى كه مى خواست داماد پرويز پرستويى باشد و يا همان جوانى است كه در ارتفاع پست تصميم گرفته بود تا ديارش را براى هميشه ترك كند تعجب كردم و امير آقايى توضيح داد كه حدود چهار سال و نيم است (قبل از اولين شب آرامش) كه كار نكرده.

آقاى امير آقايى، چرا چهار سال و نيم از بازيگرى دور بوديد و در اين مدت چه كار مى كرديد؟

امير  آقايى: حتماً كار نبوده كه كار نكردم.

اينكه نمى شود. لابد خيلى سخت گير شديد؟

امير آقايى: يك بخش عمده اش اين بوده ولى خداى نكرده قصد قياس ندارم، منظورم كار خوب و يا كار متوسط نيست. كارى كه بتواند من را به چالش بياورد نبوده.

چالش بازى كردن يا چالش خوب بازى  كردن؟

امير  آقايى: گاهى شما قولى به خودتان مى دهيد كه به نظر من اعتبارش حتى از قولى كه به ديگران مى دهيد بيشتر است. من هم با خودم تعهدى داشتم، اتفاق ويژه اى نيفتاد و من هم به اعتبار اين عهد چهار سال و نيم بازى نكردم. البته بيكار هم نبودم، كتاب مى نوشتم، مطالعه مى كردم و فيلم كوتاه مى ساختم كه تعدادى از آنها به خارج از كشور هم رفت. البته در دو فيلم كوتاه هم بازى كردم. اعتقاد من بر اين است كه اصلاً مهم نيست حتى اگر من در يك يا دو سكانس يك فيلم بازى داشته باشم مهم اين است كه در اين حضور كوتاه حرفى براى گفتن باشد.

كسى يا چيزى كه دلخورتان نكرده بود؟

نه.

چطور شد كه آقاى عظيم پور و آقاى امينى شما را براى اين نقش انتخاب كردند و چطور شد شما به اين پروژه پيوستيد؟اتفاقاً اينجا مهمترين فرصت است براى اينكه من اين سئوال را از آقاى عظيم پور و آقاى امينى داشته باشم كه چه ويژگى اى در من مورد توجه ايشان قرار گرفت تا مرا براى اين نقش انتخاب كنند.

امينى: پروسه انتخاب بازيگران آنقدر طولانى و پرفراز و نشيب بود كه من دقيقاً يادم نمى آيد يعنى در انتخاب تك تك بازيگرها خيلى خوب جزئيات را به خاطر ندارم، اما شايد بهرام يادش باشد. چيزى كه بايد بگويم اين است كه در شروع اين انتخاب ما به خواست خود تلويزيون به سراغ چهره هاى معروف تر رفتيم اما به دليل طولانى  شدن پيش توليد و آماده  نبودن فيلمنامه خيلى از آن چهره هاى سرشناس سر پروژه هاى ديگر رفتند كه اين خود موجب توفيق اجبارى شد. خوشبختانه از چهره هاى حاضر در اين سريال استفاده كرديم. يادم مى آيد كه با از دست  دادن هريك از آنها خيلى هم ناراحت مى شديم درحالى كه حالا وقتى نتيجه كار را مى بينم، مثلاً در مونتاژ در بازى اين بچه ها چيزهايى كشف مى كنم كه فوق العاده است و بسيار از آن لذت مى برم. بچه ها مرا مى شناسند، من در فيلمبردارى كارهايم گاه پابه پاى بازيگر اشكم سرازير مى شود مثلاً در آن صحنه كه امير چك مى خورد و يا صحنه هاى حيرت انگيز ديگرى كه بعدها مى بينيد واقعاً نمى توانم خودم را كنترل كنم، چرا كه عقيده دارم تا اشك من سرازير نشود نمى توانم اشك بيننده را دربياورم. سريال ها مى آيند و مى روند و خيلى زود فراموش مى شوند و فقط همين احساس ها است كه باقى مى ماند.

يك خاطره اى هم كه در مورد اين چكى كه امير خورد يادم مى آيد اين است كه به رفيع ملكى گفتم، مى روى صحنه پايانى اسپارتاكوس را مى بينى. يك چكى لارنس الويرا به كرك داگلاس مى زند كه همراه آن يك فرياد هم مى كشد، من يك چنين چكى از تو مى خواهم حتى بچه هايى كه معمولاً ارتباط مستقيمى با صحنه و بازى ها نداشتند هم موقع فيلمبردارى اين صحنه گريه مى كردند.

بهرام عظيم پور: در مورد سئوالى كه امير آقايى مطرح كرد بايد بگويم، امير آقايى اولين انتخاب من براى نقش پيمان بود و در تمام مدتى كه افراد ديگر براى اين نقش در نظر گرفته مى شدند و گاهى حتى به دفتر مى آمدند من افسوس مى خوردم. چرا كه ايمان داشتم بهترين فرد براى اين شخصيت امير آقايى است. هم من و هم امير خيلى صبورى كرديم. حتى يادم مى آيد يك روز به امير گفتم حتى اگر اين نقش مال تو نشود بدان كه حق تو بود. آقاى امينى هم حق داشتند چرا كه يك مجموعه بود كه ايشان بايد پاسخگو مى شدند و شناخت چندانى هم از امير آقايى نداشتند.

امينى: من بهرام را باور دارم و وقتى كه مى گويد امير آقايى براى اين نقش جواب مى دهد تا ۹۰ درصد حرفش را قبول مى كنم، اما آن ۱۰ درصد باقى مانده آن بخشى است كه من بايد مثلاً امير آقايى را براى نقش پيمان در ذهن خودم باور كنم. راستش تصويرى كه من از پيمان در ذهنم داشتم با امير آقايى فرق داشت ولى در حال حاضر پيمان من امير آقايى است، بدون ترديد.

آقاى آقايى، آنقدر در اينجا از شما و بازى شما صحبت شد كه نمى دانم چه سئوالى از شما بايد داشته باشم اما يك چيزى كه مى خواهم حتماً به آن اشاره كنم اين است كه تاثيرى كه آن صحنه به خصوص يعنى چك هاى پى درپى كه به صورت شما زده مى شود و خونى كه از صورت شما جارى مى شود بر روى بيننده مى گذارد، نه به دليل ضرب و شتم بلكه به دليل آن نگاه پرسش گر شما است كه مخاطب را متاثر مى كند، درست مثل ميخى كه وقتى كنده مى شود هنوز اثرش باقى مى ماند. از اولين شب آرامش بگوييد.

به نظر من تيم بازيگرى اولين شب آرامش حقيقتاً كار بزرگى كرد. اين تيم بازيگرى به رهبرى آقاى امينى، هدايت آقاى عظيم پور و حمايت آقاى شاهسوارى با همه بضاعت خودش حضور دارد. هيچ كس بيش از اندازه نيست، هيچ كس بيرون نزده و هر يك به يك اندازه پيش برنده داستان هستند. در مورد شخصيت پيمان هم بايد بگويم كافى است چند دقيقه به اطراف خودتان نگاه كنيد و به راحتى آدم هايى نظير پيمان را بيابيد، آدم هايى كه گاهى دوستشان داريد، به آنها احساس ترحم مى كنيد، گاه با او همذات پندارى داريد و گاه از او بيزار مى شويد. يك نكته ديگرى را هم كه مى خواهم به آن اشاره كنم اين است كه در حقيقت شخصيت پيمان و عليرضا كاملاً مشابه يكديگرند. فقط يك قسمت هايى از شخصيت  پيمان هست كه در عليرضا پنهان مانده و متقابلاً يك ويژگى هايى در شخصيت عليرضا هست كه در پيمان مستتر است.

تا به حال براى پيمان گريه هم كرديد؟

بارها، چه زمانى كه فيلمنامه را مى خواندم، چه زمانى كه شخصيت پيمان را بازى مى كردم و چه حالا كه تصوير او را مى بينم.

امينى: نكته مهمى كه بايد به آن اشاره كنم، نقش مفيد و سازنده سعيد شاهسوارى است به عنوان نويسنده، تهيه كننده و تدوينگر كه درباره هر كدامشان مى شود مدت ها حرف زد .

و سئوال آخرم از شما خانم يكتا ناصر، آيا به نظرتان شخصيت نوشين، يك شخصيت منفى است، با توجه به اينكه شما در كارهاى تلويزيونى قبلى تان نقش هاى مثبت اغراق آميزى داشتيد، نقش آدم هايى كه هيچ  وجه منفى در شخصيتشان نيست، درست مثل پرى قصه هاى كودكانه.

يكتا ناصر: نه، به نظر من نوشين اصلاً يك شخصيت منفى نيست. به مرور كه بيشتر با او آشنا خواهيد شد مى بينيد كه يك دختر مصمم است و عشقش را باور دارد و با ريا آن را كتمان نمى كند و تا آخر هم به عشقش وفادار مى ماند. از نظر من اين شخصيت واقعى است نه منفى.

صحبت پايانى شما آقاى امينى.

درام، سينما، تصوير، موسيقى و... نقش مهمى در شكل گيرى و موفقيت اين مجموعه داشته و البته كار و زحمت هاى بى دريغ بقيه عوامل مانند ساير بازيگران نظير عباس نعمتى، كيوان معتمدى، خانم خزايى، شكوهى نيا، صدرى، شهبازى زاده و بابايى و... و تمامى كسانى كه محدوديت جا اجازه نمى دهد به نام ايشان اشاره كنم.

و حرف آخر؛

يكى از شاخصه هاى ديگر اولين شب آرامش انتخاب تصنيف به ياد ماندنى «به ياد تو» از كارهاى «كورس سرهنگ زاده» است كه خوشبختانه به خوبى هم اجرا شده است.

منبع: شرق

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید