چهارشنبه, 06 مرداد 1395 16:43

به بهانه سالمرگ "داد" سینمای ایران، مردی که رفتنش از یاد نمی رود / افخمی، تبریزی و حاتمی کیا از سیف الله داد می گویند

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
به بهانه سالمرگ "داد" سینمای ایران، مردی که رفتنش از یاد نمی رود / افخمی، تبریزی و حاتمی کیا از سیف الله داد می گویند به بهانه سالمرگ "داد" سینمای ایران، مردی که رفتنش از یاد نمی رود / افخمی، تبریزی و حاتمی کیا از سیف الله داد می گویند

سی و یک نما – امروز ششم مرداد ماه برابر است با هفتمین سالگرد در گذشت "سیف الله داد" مردی از تبار خوزستان که سینماگران از هر طیف و با هر گرایش سیاسی وی را می ستوده و همچنان در بزرگی اش هم کلامند. این روز از تقویم بهانه ای شد تا سه سوگ نوشت از سه کارگردان سینما را در باره ی از دست دادنش  مرور کنیم.

بهروز افخمی -برای من سیف‌الله داد، مثل سید مرتضی آوینی و مهرزاد مینویی هنوز زنده است و یک جایی همین دور و برها مشغول تماشا و تفریح است. این سه نفر مثل برادران بزرگ‌تر من بودند. سید‌مرتضی 10 سال، مهرزاد شش سال و سیف‌الله پنج سال از من بزرگتر بودند، اما اختلاف سن و سال آنقدر مهم نبود. آنها در عقل و اخلاق و مسلمانی از من بزرگتر و بیشتر بودند و نمی‌دانم چرا، تا بودند برادری می‌کردند و مراقبم بودند که از جا درنروم. نمی‌دانم چطور هر سه نفر مرا خوب فهمیده بودند و دریافته بودند که زود از جا درمی‌روم و سرگردان و پریشان می‌شوم و هرچه رشته‌ام پنبه می‌کنم. آنها برادران بزرگتری بودند که بعد از 20 سالگی من یکی یکی پیدا شدند و مرا تربیت کردند و زندگی و مسلمانی یاد دادند. اینکه من چقدر تربیت شده‌ام و چقدر زندگی و مسلمانی یاد گرفته‌ام، بماند! آنها سعی خودشان را کردند و تا زنده بودند با من کوتاه نیامدند و هنوز هم گاهی صدایشان را می‌شنوم که مرا نهیب می‌زنند و هشدار می‌دهند.

اما بین این سه نفر سیف‌الله همین‌طور که از اسمش پیداست، از همه سخت‌تر و جدی‌تر بود. یک جور روحیه نظامی و سختگیر داشت و جدیتی در  نگاه و رفتارش بود که البته همیشه با ادب و متانت در گفتار همراه بود و جایی برای شکایت و بی‌تابی باقی نمی‌گذاشت. من مدیر فیلمبرداری فیلم اولش (زیر باران) بودم. قرار بود فیلم کوتاهی باشد (کمتر از یک ساعت) و از تلویزیون پخش شود اما سیف‌الله در حین فیلمبرداری فیلمنامه را گسترش داد و شوخی شوخی اولین فیلمش را تبدیل به یک فیلم سینمایی کرد. در طول ساخت همان فیلم همه ما فهمیدیم که او مرد بزرگی است و اراده و همت و قدرت مدیریت کارهای بزرگ را دارد. چند سال بعد وقتی که من داشتم سریال کوچک جنگلی را کارگردانی می‌کردم، سیف‌الله «کانی مانگا» را ساخت که هنوز هم پرهزینه‌ترین و در عین‌حال پرفروش‌ترین یا پربیننده‌ترین فیلم جنگی تاریخ سینمای ایران است. «کانی مانگا» بهترین و ماهرانه‌ترین اجرای صحنه‌های پرواز با هلی‌کوپتر را هم در سینمای ایران دارد و نشان می‌دهد که خلبانان هوانیروز ایران در آن سال‌ها (که هنوز جنگ بود) به چه سطحی از مهارت و تسلط در انجام حرکات آکروباتیک و در هماهنگی با دوربین توانایی پیدا کرده بودند. کانی‌مانگا نشان می‌داد که:

اندر بلای سخت پدید آید / فضل و بزرگمردی و سالاری

اما فیلمی که فضل و بزرگمردی و سالاری سیف‌الله را با ابعاد واقعی نشان داد، «بازمانده» بود. می‌دانم که بازمانده را دیده‌اید و از زمزمه بهت‌آور آن آیت‌الکرسی در لحظات پایانی فیلم حیران شده‌اید. اگر از خود سیف‌الله بپرسید که چطور توانستی چنین فیلمی بسازی و چطور جرأت کردی با چنین قاطعیت تکان‌دهنده‌ای تمامش کنی، لابد خواهد گفت: «هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم» اما قرآن به هر کسی این طور حال نمی‌دهد. آدم باید شمشیر خدا باشد که چنین پایان تیز و بی‌چون و چرایی را از قرآن الهام بگیرد. سیف‌الله داد به خاطر «بازمانده» در دل و جان مسلمانان ماندگار شده است. اگر من سعادت داشتم و چنین فیلمی را ساخته بودم، بعد از آن دیگر کاری به عقلم نمی‌رسید جز اینکه بمیرم...

ابراهیم حاتمی کیا-اين كارگردان سينما در اين متن آورده است:«از خلوتش بگويم. از هم قدمي فراوان در کنار رود راين که گاهي به‌ نرمه اشکي از غربت حضور شيرين مي‌شد. او هم‌سفري بود که اگر نبود، کرخه من به راين نمي‌رسيد.

از مسئوليش بگويم. او بلندتر از مسئوليتش بود و به نظرم جفا بود که عمرش را بجاي ساخت فيلمهاي فاخرانه در اسارت ساختار هزار توي مديريت گرفتار کند.

از دوران تخت‌نشيني او بگويم که وقت ملاقاتش همه گرداگرد او بازنده بوديم و او برنده. چنان سخن مي‌گفت که ما از خودمان خجالتزده مي‌شديم.

از صدايش بگويم که گويي پرده‌اي از مخمل حجب و مهرباني بر آن کشيده بود.

اين روزها کمتر مي‌ديدمش، پيامک‌هاي انتخاباتي بيش از خود مفهوم پيامش، حضور با معني وجودش بود.

اي کاش فيلم تهران سيف‌الله ساخته مي‌شد.اي کاش با تلفن خبر نمي‌شدم. اي کاش آماده بودم. اي کاش اين خبر شوخي بود. روحش با اولياء خدا شاد.

کمال تبریزی-الان سیف الله پیش رسوله،، کلی با هم گل میگن و گل میشنون و به ریش همه ما می خندن، چون الان هر دوشون به این یقین رسیدن که چقدر دنیا فریبنده انسان و در عین حال دروغین و موقتیه، الان حقیقت دنیا و آخرت برای سیف الله روشن شده و به درک و فهمی رسیده که عرفا بهش میگن علم الیقین، الان سیف الله و رسول دارن در مورد کارگردانی جهان خلقت حرف می زنن، و به تلاش پوچ و بیهوده بعضی ها ... از ته دل می خندن، الان سیف الله به رسول میگه؛ «راستی اگه خدا به آدما عمر جاویدان می داد چه می کرد این اشرف مخلوقات؟، حتماً خشونت و بی رحمی با همنوعانش به حدی می شد که فعلاً برای کسی قابل تصور نیست،» و رسول هم در جوابش با حس و حال مخصوص خودش برای سیف الله این شعر معروف شهریار رو می خونه که؛ حیدر بابا دونیا یالان دونیادی / سلیمانان ، نوح دان قالان دونیادی.../ اوغول دوغان درد سالان دونیادی... مطمئن باشید الان روح هردوشون در کنار هم شاده و آرامشی دارن که ما حتی یه لحظه نمی تونیم فکرشو بکنیم. سیف الله و رسول الان بدون هیچ ممنوعیتی، می تونن حرف بزنن و فیلم شونو بسازن، روح شادشون شادتر باد، خوشا به حال آنان که رفتند و بدا به حال ما که ماندیم، به حال همه رفتگان دیروز و امروز غبطه باید خورد، خداوندا عاقبت همه ما را به خیر کن ، الهی آمین.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید