شنبه, 30 شهریور 1392 08:10

حاج ابراهیم!یکی از "برج مینو" داره.... صدات می کنه

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

هما گویا (سی و یک نما)-هنوز هم وقتی که می خواهیم به سالهای جنگ فکر کنیم ، صدای چکمه ی " دیده بان" را می شنویم. باز هم خمپاره ها کنارمان به زمین می خورند اما ما دیگر نمی ترسیم.

هنوز هم خاطره هایمان "بوی پیراهن یوسف" را می دهد. همه "مهاجر"یم.

هنوز هم فاصله ی "از کرخه تا راین" را شنا می کنیم. ما همراه با "حاج کاظم" به فکر سلامتی "عباس" هستیم .هنوز قهرمان ما حاج کاظماست .دوره ی ما تمام نشده مربی. دوره ی تو هم نباید تمام بشه. دوره ی حرفها و قصه های آن هشت سال هرگز تمام نمیشود.

 

به قول استاد علی معلم دامغانی
آدما ...یه دنیا فرقه بین دیدن و شنیدن
برید از اونا بپرسید که شنیده ها رو دیدن
زمانی فقط یک نسل نا آشنا با جنگ ، از تو می خواستند که آن دوره را در قاب تصویر به نمایش بگذاری اما حالا نسل های دیگر هم آمده اند. خیلی ها همان سوال ها را دارند که در "به نام پدر" داشتند. جوانها از تو انتظار دارند تا "موج مرده" را زنده کنی.این جوانها دلی دارند "به رنگ ارغوان". آنها از تو "دعوت" نمی خواهند. آنها از تو "گزارش یک جشن" نمی خواهند. بیا و یک بار دیگر در کنارشان بنشین و از یک جنگ گزارش بده.بی تکبر. چرا که این روزها نوعی تکبر داره بین تو ، سینمای تو و دنیای تو با مخاطبانت فاصله می اندازه.


این روزها طرفداران سینمای تو که یقین بدار یکی از آن ها خود من هستم ، نگران و چشم انتظار مانده اند . شاید این آخرین تیر ترکشت باشد برای دینی که همیشه می گوئی به شهدا داری. البته شهدا و جانبازها و آزاده ها ، همه ی دینشان را حواله نکردند به تو. پس سینه چاک نده و به قول  خودت در " آزانس شیشه ای" "سوز" داشته باش و نه "دود".. تو دینت را به جوانها ادا کن که قصه ی "خاک سرخ" تو را دوباره بشنوند و فتوحات "سلطان سلیمان عثمانی" را تعقیب نکنند.


آنها که با تو در گزارش یک جشن همراه بودند ازت دلگیرند ...چرا؟ آنهائی هم که همراهت به زندگی بزرگمردی از تاریخ جنگ یعنی "دکتر چمران" سرک کشیدند ، از تو مکدرند...چرا؟
ما تورا گم کردیم؟....تو ما را گم کردی؟....ما خودمان را گم کردیم؟ و یا ...تو خودت را گم کردی!؟
یادت می آید که گفتی : "باید به آدم ها(منظورت فیلمسازان بود) درجه داد تا هر کس جایگاه خودش را بداند"؟راست می گفتی....خیلی وقته هیچکس سر جای خودش نیست اما ....تو کجائی؟


راستی ...خبر داشتی که خانه ی سینما را بسته بودند؟ نگران نباش...بازشد. نمی دانم شاید دغدغه ات بود . شاید آنجا بودی ، شاید از دور پی گیری می کردی، اما به هر حال پیدایت نبود .عکسی هم ازت نبود و اظهار نظری هم نبود. تنها جائی که ازت خبر داشتیم ، رفته بودی تا فیلم "دهلیز" را که سلمان یا ابوذرپسر حاج کاظم ساخته بود ببینی.
به هر حال ...این هفته ، "هفته ی دفاع مقدس" است و سر درد دل ما هم وا شده چرا که تو امضاء سینمای این حوزه ای و خلاصه...


از هر راهی که بخواهی به ماه عسل زندگی بروی ،باز هم امیدواریم که مسیرت ، هدفت و باورهایت دوباره به عقب برگردد . ای کاش "چ" نقطه ی عطف همین اتفاق باشد.
فراموش نکن حاج ابراهیم !....یکی دارد تو را از "برج مینو" صدا می کند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید