جمعه, 19 مهر 1392 03:30

رستگاری در کلان شهر / نقدی به فیلم "دربند" ساخته پرویز شهبازی

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
رستگاری در کلان شهر / نقدی به فیلم "دربند" ساخته پرویز شهبازی رستگاری در کلان شهر / یادداشتی در باره ی فیلم "دربند" به کارگردانی پرویز شهبازی

نازنین حاجی زاده - سینما این پتانسیل را دارد که به عنوان نمونه ای از ارکان اصلی بدنه ی یک جامعه در نظر گرفته شود چرا که از همه ی ابزار لازم جهت دریافت مواد خام و بازتاب یک محصول از دل همان جامعه برخوردار است.

این به اصطلاح جزء تشکیل دهنده ی بدنه ی جامعه همانند یک انسان دست به عمل می زند و گاه مسیری را که ما چه به لحاظ محتوایی و چه به لحاظ فرم به آن خو گرفته ایم، دگرگون می سازد.

وقتی صحبت از جامعه می کنیم، یکی از مولفه های مربوط به آن که به سرعت به ذهن مخاطب متبادر می شود زندگی شهری است که عمدتا فضایی فراتر از موضوعات اجتماعی صرف را اشغال می کند. موضوعاتی که در واقع در صورت همنشینی کنار یکدیگر تشکیل فضای شهری را می دهند. شهر به عنوان یک محیط که در آن حضور داریم ، بواسطه ی آن هویتمان را شکل می دهیم و بر اساس ریتم و سرعت جاری آن خود را با آن هماهنگ می کنیم.

"دربند" روایتی از دو هفته آغازین زندگی "نازنین" در کلانشهر تهران است که بواسطه ی قبول شدن در رشته ی پزشکی به این شهر مهاجرت کرده و به دلیل تکمیل شدن ظرفیت خوابگاه ها مجبور به همخانه شدن با دختری به نام "سحر" می شود. نازنین پس از همخانه شدن با سحر درمییابد که آنجا پاتوقی ست برای تفریحات شبانه که به نوعی برای درس خواندن او مزاحمت ایجاد می کند. او در ابتدا سعی بر تطبیق دادن خود با شرایط دارد اما در ادامه بر سر همین موضوع با سحر وارد مجادله می شود و ترجیح می دهد که خانه را ترک کند اما سحر با وساطت دوستش و برانگیختن حس ترحم نازنین او را از این تصمیمش منصرف می کند.

در ادامه سحر که بدهکار است به زندان می افتد و هیچ کس برای کمک به او اقدامی نمی کند . نازنین برای آزادی او تصمیم می گیرد که پای سفته های طلبکار سحر (زارعی)را امضا و او را آزاد کند که بواسطه ی همین اتفاق خوداو وارد یک بازی دردسرساز می شود....

یقینا، اولین گام به سوی زندگی شهری و  مدرنیته این است که به مردم یک جامعه امکان میدهد تا واقعیتهای پیچیده و چندوجهی جهان مدرن را درک کنند و بر آن مسلط شوند. این امکان به القوه در طی روند خود ممکن است آسیبهایی به بدنه ی اجتماع وارد سازد که بیشتر از فایده اش باشد و این آسیب زمانی اتفاق می افتد که آدمی در تقابل ها و تضادها خود، را محصور شده ببیند که در این صورت دو راه برای ادامه دادن دارد : می تواند خود را در مسیر قرار داده و تابع شرایط شود و از هر پیامدی استقبال کند و یا در مقابل آن دست به عمل بزند. در اینجاست که گاهی عکس العمل دراماتیک را انجام می دهد و هویتش را متفاوت از آنچه تا کنون بوده است تعریف می کند.

دربند نمایشی از قرارگیری تقابل ها در کنار یکدیگر است... تقابل شهروشهرستان ، سحرونازنین ، خودخواهی و دگردوستی و ....

شهر یا بهتر است بگوییم "کلان شهر تهران" در فیلم دربند مکانی ناامن معرفی می شود به این معنی که هر لحظه امکان دارد تو مانند نازنین در نیمه های شب از خانه بیرون انداخته شوی و کسی دنبال تو نیاید . فضایی که جوانهای آن اغلب به دور همی های بی هدف خو گرفته اند و در زمان گرفتاری به هیچ وجه از یکدیگر حمایت نمی کنند . جایی که جواب درستکاری و صداقت را با ریاکاری و دروغ می دهند و در نهایت جائی که انسانهایش بیشتر به زبان کتک و فحاشی متوسل می شوند تا گفتگو.

اینها همگی قطب مخالفی است از آنچه در شهرستان به عنوان نظام اخلاقی شناخته می شود و درواقع تضاد نازنین و سحر را شکل می دهد . در این فیلم ما طبق روال جا افتاده ی این سال ها دیگر با شخصیتهای خاکستری مواجه نیستیم و بخوبی شخصیتهای مثبت و منفی بدور از کلیشه های رایج و پس زننده در مقابل چشمان ما قرار داده می شود که این خود یک نقطه ی قوت فیلم دربند است که به نوعی از سبک رایج شخصیت پردازی این روزها آشنایی زدایی کرده است. نازنین (نازنین بیاتی) رفتار ساده و صمیمانه ای با سحر دارد که به اشتباه در فضای شهری و از طرف سحر(پگاه آهنگرانی) به عنوان حماقت برداشت می شود و با اینکه چندین بار سحر فرصت بازگشت به رفتار انسانی را دارد اما از این کار امتناع کرده و همان الگوهای قبلی را دنبال می کند. زمانی که صحبت از الگوهای رفتاری به میان می آید واضح است که این معیارها می توانند نسبت به شرایط و موقعیت های موجود تغییر پذیر باشند و در اینجا ما با تهران مواجهیم که به عنوان شهری متشکل از نمودهایی از جنس شخصیت سحر یا دوستانش و یا شخصیتهای خاکستری به ما معرفی می شود

نازنین با ورود به شهر تهران(در حقیقت ورود به اجتماعی با ابعاد و نگرش های گوناگون) در طی دو هفته متوجه می شود که مولفه ها و معیارها یی که تا به حال  برای خودش داشته در اینجا تعریفشان را از دست داده اند و معنای دیگری برای خود پیدا کرده اند اما همچنان زمانی که در بدترین شرایط قرار می گیرد از باورهای خود در عقب نمی کشد و در واقع اینجاست که آموزه هایش در فضای تربیتی شهرستان در او نهادینه تر می شود ، مجالی برای ابراز وجود پیدا می کنند و از او یک کاراکتر می سازد.

"شهبازی" کارگردان دربند توانسته بدون تزریق اندیشه ی خود مبنی بر خوب یا بد بودن شخصیت ها ، ما را در مقام قضاوت قرار دهد و ما را مجبور کند که در نهایت خودمان قضاوت کنیم و تصمیم بگیریم.

شهبازی به گونه ای فیلمنامه را به نگارش درآورده که براحتی میتوانست با تمرکز بر یکی از شخصیتهای دیگر یعنی سحر و یا فرید مسیر را از همان سی دقیقه ی ابتدایی تغییر داده و داستانی متفاوت به ما ارائه دهد اما نازنین را انتخاب می کند و به مقوله ی تقابل ها می پردازد. در طی فیلم مدام از نازنین خواسته می شود تا پای مدارکی  از قبیل فرم تحویل پست ،اجاره نامه و ... را امضا کند ، حتی برای کلاس خصوصی هم از  او تضمین میخواهند که البته در همه ی این موارد نازنین براحتی تضمین نمی کند و این نشانه هوشمندی شخصیت اوست که فیلمساز مخصوصا به آن اشاره می کند. این روند در کنار امضای سفته ها برای طلبکار سحر به یک نوع پارادوکس تلخ تبدیل شده که ذهن تماشاگر را به درستی هدف قرار می دهدو از آن قصه ای تازه با روایتی قابل توجه می سازد.

اینکه تا چه حد "دربند" می تواند ادامه ی فیلم "نفس عمیق" باشد مقوله ایست که نمی خواهیم در اینجا به آن بپردازیم اما نکات مشترکی در این دو فیلم به لحاظ شخصیت پردازی وجود دارد که از هر حیث معرف پرویز شهبازی به عنوان کارگردان و فیلمنامه نویس است.

شهبازی با نپرداختن به برخی چیزها که کمتر کسی جرات این نوع حذف را دارد شیوه ی شخصی خود را در روایت و فرم پیدا کرده است مانند عدم شخصیت پردازی دقیق "فرید" و حذف گذشته ی موجود میان فرید و سحر که صرفا با این پردازش که فرید کلید خانه ی سحر را داشته است، با ذهن مخاطب بازی می کند. از شگردهای  پر کشش و متفاوت در بند می توان به این اشاره کرد که داستان به گونه ای آغاز می شود که فرید به عنوان راوی می تواند آغازگرو یا قهرمان قصه باشد، اما بلافاصله پس از سکانس ابتدایی این حدس را از بین می برد و آن را تا چند سکانس مانده به آخر در ذهن تماشاگر معلق نگه می دارد که شهبازی در اینجا هم یک حذف دیگر را انجام می دهد و آن دلیل منطقی فرید برای کمک کردن به نازنین است.

او در واقع در چند سکانس مانده به آخر با بازسازی صحنه ای مشابه به صحنه ی ابتدایی به اصطلاح به تماشاگر رکب می زند و پایان غیر منتظره ای را برای فرید در نظر می گیرد.

"نازنین بیاتی" که فارغ التحصیل رشته ی تئاتر است و اولین حضورش مقابل دوربین را در این فیلم تجربه می کند به معنای واقعی کلمه توانسته نقشش را به تصویر در آورد به گونه ای که نمی توان به سادگی از کنار بازی او گذشت و به این نکته اشاره ای نکرد که بازی اش با توجه شیوه ی کار پرویز شهبازی در این فیلم که فیلمنامه را بطور کامل در اختیار بازیگر قرار نداده ، بی نظیر بوده است.  بازی وی در نقش نازنین تا به آن حد قابل باور است که اگر دانشجویی به تماشای این فیلم بنشیند که از قضا شهرستانی مقیم تهران هم باشد بخوبی با او همذات پنداری می کند و می داند که به حتم همان واکنش های او را در برابر اتفاقات پیش آمده خواهد داشت و ممکن است براحتی گرفتار شرایطی مشابه او قرار بگیرد. در مقابل اما بازی پگاه آهنگرانی در نقش سحر آنچنان که انتظار می رود چنگی به دل نمی زند و از ابتدا همه چیز را لو می دهد.

پی نوشت: روزهای اخیر جنجالی بر سرانتخاب فیلم "گذشته" اصغر فرهادی به عنوان نماینده ایران و در رقابت با فیلم "دربند" شهبازی به جشنواره اسکار بر پا بود.وقتی که این دو فیلم را در کنار هم قرار می دهم و با وجود اینکه گذشته را دوست دارم و فیلمی کاملا خوش ساخت و قابل توجه به لحاظ موضوع و ساختار می دانم ،اما باز بر این عقیده هستم که این فیلم "دربند" است که می بایست به جشنواره اسکار فرستاده می شد چرا که از هر لحاظ این فیلم به نظرم به مراتب با اختلافی زیاد ایرانی تر و وطنی تر از گذشته است چرا که به مقوله ای از دل اجتماع خودمان می پردازد و آن را روایت می کند.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید