پنج شنبه, 01 بهمن 1394 16:23

به بهانه زادروز دیوید فینچر کارگردان فیلم های بزرگ

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
به بهانه زادروز دیوید فینچر کارگردان فیلم های بزرگ به بهانه زادروز دیوید فینچر کارگردان فیلم های بزرگ

عادل متکلمی آذر(سی و یک نما)- شهرت امروز دیوید فینچر مدیون سناریوی فیلم "هفت" است که تا به امروز جزء یکی از بهترین کارگردانی هایش شمرده می شود، "هفت" اولین عرض اندام فیلمساز جوانی است که در آینده پی در پی فیلم های بزرگی خواهد ساخت.

فینچر جوان، تازه کار و بااستعداد با "بیگانه 3" توانست يک فرصت طلايي براي همه عمرش بیابد. وی در سال 1992 پشت دوربين فيلمي قرار گرفت که دو اپیزود قبلي آن حسابي در گيشه ها موفق ظاهر شده بودند. پس به سختی می توان فیلم را متعلق به فينچر دانست اما اینگونه نیست که از ویيگی های فیلمسازی وی نیز نشانی نداشته باشد. نيمه اول فيلم به فينچر کمک می کند تا علاقه‌اش به انزوا در اجتماع و قرنطينه شدن را به تصوير بکشد. در نيمه دوم نتيجه معکوس است. تعداد زيادي از شخصيت‌ها مي‌ميرند و تنش خاموشي که در فيلم وجود داشت تبديل به يک تعقيب و گريز يکنواخت مي‌شود. فيلم نامزد اسکار جلوه‌هاي ويژه شد.

اما فیلمی که فینچر را تبدیل به کارگردان بزرگی در سینما کرد، "هفت" بود. داستان يک قاتل سريالي که قربانيانش را براساس هفت گناه کبيره برمی گزیند. فيلم مي‌توانست يک تريلر با روايتي شبيه يک رمان باشد اما فينچر آن را تبديل به يک جست‌وجوي وسواس‌گونه با تمرکز به فساد اخلاقي در شهر مي‌کند. قاتل که نامش جان دو است پس از قتل پنجم خود را به پليس معرفي مي‌کند، مي‌گويد دو قتل ديگر را انجام داده‌ و جاي اجساد را فقط به ميلز و سامرست (دو کارآگاه پليس) نشان مي‌دهد. دو به همراه ميلز و سامرست به بيابان‌هاي اطراف شهر مي‌روند و در آنجا به ميلز مي‌گويد که چون به زندگي ميلز حسادت مي‌کرده همسر ميلز (تريسي) را کشته و سرش را جدا کرده‌است و گناه وي حسادت است.

فینچر در سال 1997 فیلمی دیگر ساخت که به تعبیری می توان گفت هنوز که هنوز است قدرش به خوبی دانسته نشده است: "بازی". شاید بیشترین علت این قدرنشناسی به خود کارگردان نیز برمی گردد خود فینچز نیز چندان قدر فیلم را ندانسته است اما در دیده انصاف فیلم بزرگی در کارنامه وی است. در دید نخست احتمال دارد فيلم يک تمرين سرگرم‌کننده به منظور تقويت پارانويا باشد. فينچر و مدير فيلمبرداري‌اش هريس ساويدس کاري مي‌کنند که هر خيابان سانفرانسيسکو تهديدکننده به نظر برسد و مرعوب‌تان مي‌کنند. مايکل داگلاس نقش يکي از قهرمانان عقده‌اي تنهاي فينچر را بازي مي‌کند و بازي‌اش ستايش‌آميز است هرچند دست‌کم گرفته شد. اين فيلمي است که علايق فينچر، دغدغه‌ها و ترس‌هايش را آشکارا به مخاطب نشان مي‌دهد. حيف که منتقدان قدر اين فيلم عجيب و غريب را ندانستند. يکي از جذاب‌ترين قهرمانان فينچر در اين فيلم است.

فینچر در سال 1999 با فیلم درخشان "باشگاه مشت زنی" روایت انزواطلبانه‌اش را به تصویر کشید. هجويه‌ای بر مصرف‌‌گرايي و پوچی گرایی که این فیلم نیز در زمان اکرانش چندان قدر ندید و بر صدر ننشست. فيلم در نشان دادن اينکه چطور فاشيسم ممکن است اغواکننده به نظر برسد، خيلي زيرکانه عمل مي‌کند. از سوي ديگر اين يکي از خوش‌بينانه‌ترين فيلم‌هاي فينچر است چون بازيگر نقش اول آن يعني ادوارد نورتون موفق مي‌شود جهان مسموم اطرافش را در پايان درهم بشکند. اين اقتباسي آبرومند از رمان چاک پالانيوک است اما گاهي‌اوقات به نظر مي‌رسد زيادي از هوش خودش راضي است.

با وردود به قرن بیست و یکم فینچر به ساخت فیلم های بزرگ دیگری پرداخت که هر یک نشان دهنده آدم های نامتعارف سینمای فینچر هستند. در سال 2007 دو فیلم "زودیاک" و "اتاق وحشت" شخصیت های مضحک، منظم و چالش برانگیز و هراسانی را روانه پرده سینماها کرد که هر یک نشان از عقده ها و درگیری  های درونی آدم ها داشت.

بزرگترين فيلم ديويد فينچر که روشنگر خطرات عقده‌هاي آدم‌هاست. فينچر اينجا بهترين کارگرداني‌اش را نشان مي‌دهد. سه قهرمان فيلم، جيلنهال مضحک مشتاق و مارک رافالوي منظم و رابرت داوني‌جونيور در چالش‌برانگيزترين نقش کارنامه‌اش، خيلي خوب همديگر را کامل مي‌کنند. همه آنها به مسير اشتباهي مي‌روند و به بن‌بست مي‌خورند. فينچر داستان را به نفع مفاهيمي که خودش دوست دارد، مي‌پيچاند. ده دقيقه آخر فيلم نشان مي‌دهد که چطور اجبار مي‌تواند ما را وادار به کارهايي کند که حتي فکرش را هم نمي‌کرده‌ايم. جالب است که اسکار چطور بهترين فيلم فينچر را ناديده گرفت. زودياک را مي‌توان حتي جزو بهترين درام‌هاي جنايي تاريخ سينما هم دانست بس که پرجزييات و جذاب به تصوير کشيده شده است.

مورد عجيب بنجامين باتن در 2008، يکي از آن طعمه‌هاي پر سر و صدا و خودنمايانه فينچر که مي‌تواند طعمه‌اي براي جشنواره‌ها باشد. مورد عجيب بنجامين باتن الان حتي کمتر از زمان اکرانش به عنوان فيلمي در کارنامه فينچر پذيرفتني و قابل‌درک است.

شبکه اجتماعي در 2010، وقتي خبر رسيد که ديويد فينچر قرار است فيلمي درباره چگونگي تشکيل شبکه اجتماعي فيس‌بوک و موسس آن بسازد، خيلي از خبرها مضحک به نظر مي‌رسيدند. وقتي فيلم اکران شد با اختلاف تبديل به تحسين‌شده‌ترين فيلم سال 2010 شد.

دختري با خالکوبي اژدها در 2011، فينچر استعداد زيادي دارد که از منابع مشکوک اقتباسي بهره بگيرد و آنها را تبديل به طلا کند. اما در فيلم دختري با خالکوبي اژدها که اقتباسي از کتاب پرفروش اشتايک لارسون بود بيشتر مي‌شود اين استعدادش را ديد.

و دختر گمشده در سال 2014، درامی در حال و هوايي شبيه زودياك، که از همان ابتدا فيلم را با فيلم آلفرد هيچكاك مقايسه كردند. فيلم داستان ناپديد شدن يک زن و اتفاقات مرموز اطرافش را روايت مي‌کند. دقيقا لحظه‌اي كه نيك پيش از خارج شدن از خانه ايمي را هل مي‌دهد. فينچر در اين باره مي‌گويد: "آخرين نما از روزاموند در اين لحظات واقعا براي من شبيه به زن بلوند هيچكاك است. آن لحظه واقعا حس حضور گريس كلي تداعي مي‌شود، زاويه ديد و لكه‌هاي اشك و آب بيني روي صورت ايمي واقعا به او شباهت دارد.""دختر گمشده تصوير دو مار را نشان مي‌دهد که در پس زمينه‌ي آمريکايي رکود زده به يکديگر زهر مي‌پاشند. با اين وجود زير نگاه خيره‌ي فينچر و دست پخت تلخ و آتشين نویسنده اش هنوز تکه‌هايي از انسانيت براي اين زوج باقي مانده است.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید