پنج شنبه, 28 آذر 1392 16:07

آخر پائیز و ...."یلدا" ی عزیز

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)


فرانک قصاب زاده _ نمیدانم چه جادویی است در این لحظات آخر، لحظات آخر هر چیزی که زیباترش میکند، جذاب تر، به یادماندنی تر و گاهی خوشمزه تر حتی!
لحظات آخری که خورشید میخواهد غروب کند، درست یک ربع مانده به غروب، آسمان به زیباترین حد خود میرسد، زرد و نارنجی و قرمزی که می روند تا به یاسی و نیلی کبود بپیوندند. تلفیقی رازآلود از رنگ ها، دایره ای سرخ و محو، محصور در تونالیته بی نظیری از بنفش.

لحظات آخری که پیش یک دوست هستیم ...باهم بودنمان شاید ساعت ها طول کشیده باشد، اما همیشه به یاد ماندنی ترین حرفها در لحظات آخر زده میشوند، آن مواظب خودت باشِ آخر، حتی آن دست دادن آخرِ دم ِدر، هنگام خداحافظی، گاهی آنقدر عمیق، دلنشین و دلگرم کننده تر است که بی آنکه متوجه باشیم هی این دم دری را تا میتوانیم کش میدهیم و هی هرچیز بی ربطی را که به ذهنمان می رسد، به زبان میاوریم که مثلاً: راستی یادم افتاد... دست آخر هم از سر ناچاری بقیه ی حرفها را میگذاریم برای قرار بعد، که گاه به ماهها و سالهای بعدتر و گاه به هرگز و هیچوقت، موکول می شود.
همین صبح ها...همین صبح های زودِ تاریک که هوا سرد است و باران یا برفی هم می بارد، ساعت که زنگ میزند و بیدار میشویم و دوباره برای یک ربع بعد کوکش می کنیم، دیده اید که همان خوابِ یک ربع آخر، چه شیرین تر و جذاب تر است و گاه توان و انرژی تمام روزمان را از همان خواب یک ربع آخر ذخیره می کنیم؟!
اصلا غروب و دوست و رویای شیرین صبحگاهی به کنار، دقت کرده اید که آخرین لقمه های هر غذایی، مثلا آخرین برش یک پیتزا، آخرین قاشق قورمه سبزی یا آخرین تکه از ته دیگ لوبیا پلو، از آن قبلی ها خوشمزه تر است، دقت کرده اید که ناخودآگاه این آخری را بیشتر می جویم تا  لذت چشایی مضاعف را در وجودمان تا مدتی نهادینه کنیم؟!
حالا پاییز... این پاییز دوست داشتنی دل انگیز، دارد می رود، تمام می شود، یعنی می رود که تمام شود، ممکن است خیلی هامان با رسیدن برگه تقویم به سی ام آذر، با حالی پریشان، سرشار از آه و افسوس بگوییم ای وای، تمام شد، نفهمیدیم چطور گذشت، بعد فکر می کنیم که هرچیزی بالاخره تمام میشود، مهم این است که چگونه تمام شود! اینجاست که "جادوی لحظاتِ آخرِ هر چیزی" کار خودش را می کند، تلاش برای طولانی تر شدن لحظات، سعی برای به یادماندنی تر بودن، برای همان نهادینه کردن لذت مضاعف! همان چیزی که "شب یلدا" را به خاطرمان میاورد و به دنبالش لبخندی ناشی از: هنوز فرصتی هست!
 و اما ...در "یلدا" می توان همه ی لحظه آخری های خوب را کنار هم گذاشت و همه را با هم داشت. از آن غروب آخرین روز پاییز گرفته، تا شور چیدن یک میز، پر از چیزهای خوشرنگ و خوشمزه، از انار و هندوانه و آجیل گرفته تا سبزی پلو و ماهی... و از همه مهمتر، بودن و دور هم ماندن در کنار دوستان/خانواده و خواندن حافظ و سهراب تا پاسی از شب، اصلا همین اس ام اس های طرح سرشماری جوجه های آخر پاییز و این حرفها، همه و همه یک جورایی خوب است. همیشه که قرار نیست برای تمام شدنها گریست، گاهی میتوان برای پایان یافتن چیزی جشن گرفت. "یلدا" از آن گاه هاست. از آن گاه ها که باید غنیمت شمردش، گیریم که این شب آخر فقط یک دقیقه از شب های دیگر بلندتر باشد، شما تا دلتان میخواهد این لحظات آخر پاییز را مزه مزه کنید و تا هر چقدر که می شود از حضور کسانی که دوستشان دارید در کنارتان لذت ببرید، کسی چه میداند فردا چه خواهد شد؟! گیریم فردایش کمی دیرتر به محل کار رسیدید، چه اشکالی دارد؟ از قدیم گفته اند یک شب که هزار شب نمی شود، می شود؟! آن هم این شب آخر پاییز، این شب یلدای عزیز...
یلداتان مبارک.  

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید