یکشنبه, 15 شهریور 1394 23:16

به بهانه هفتاد و یک سالگی خالق "داستانهای مجید" / مردی که کودکی دست از سرش بر نمی دارد

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
به بهانه هفتاد و یک سالگی خالق "داستانهای مجید" / مردی که کودکی دست از سرش بر نمی دارد به بهانه هفتاد و یک سالگی خالق "داستانهای مجید" / مردی که کودکی دست از سرش بر نمی دارد

فریبا شکور صفت صدیقی (سی و یک نما)- راستش را بخواهید، شما که غریبه نیستید!! می خواهم برایتان از مردی بگویم که هفت دهه ی عمرش را سپری کرده، اما دنیای کودکی او را رها نمی کند. کسی که با قلم ساده و روانش ما را هم  با خود به دنیای شیرین کودکی می برد، دنیائی  مثل "مربای شیرین "، دنیائی که در آن "بی بی " هنوز زنده است.

بالاخره طاقتم طاق شد و گفتم؛

- بی بی، مجله رو نگاه کن.

گفت؛

- همون که تو نگاه می کنی کافيه. من که سواد ندارم. اينها به درد من نمی خوره.

- بی بی، نگاه کن. ضرر نمی کنی ها، ببين عکس کی رو چاپ کردن.

- عکس هر کسی رو چاپ کردن به من مربوط نيست.

- حتی اگه عکس من باشه؟

- عکس تورو چاپ کنن که چی بشه؟

يکهو از کوره در رفتم. بلند شدم و عکسم را گرفتم جلوش؛

- ببين بی انصاف. ببين من چی شدم. اين عکس منه، اينم شعر منه که زير عکس چاپ کردن.

بی بی با پشت دست چشم هاش را ماليد. سرش را جلو آورد. چشم هاش را دراند که خوب ببيند. مجله را بردم جلو. خدابيامرز خنده بی صدايی کرد و گفت؛

- اين عکس توئه؟

- بله، بله عکس منه. ديگه کار تموم شد. شاعر بودم شاعرتر شدم.

اینها دلنوشته های مردی است که در یک روز تابستان در روستایی از توابع  کرمان چشم به جهان گشود. قلمش را به دست گرفت و از کوچه پس کوچه های کودکیش نوشت .از آدمهایی که به آن کوچه ها و خانه های روستایی هویت می بخشیدند.

او هیچگاه آنها را فراموش نکرد و ما نیز نه تنها  با آن محله ها ، آدمها و زندگی جاری در آن ایام آشنا گشتیم، بلکه هرگز آنها را فراموش نیز نخواهیم کرد. زیرا آنها آنچنان برای ما ملموسند و ما با آنها آنچنان مانوسیم  که به جرات میتوانیم اعتراف کنیم که او راست میگوید" شما که غریبه نیستید".

هوشنگ مرادی کرمانی تا کلاس پنجم ابتدایی در روستای محل تولدش درس خواند . سپس به کرمان رفت و تا ۱۵ سالگی در آنجا زندگی کرد و در این دوره بود که شیفته سینما هم شد.

او که مادرش را از دست داده بود و پدرش نیز دچار نوعی ناراحتی روانی - عصبی گشته بود، به همراه پدربزرگ و مادربزرگش زندگی میکرد و  از همان  کودکی به خواندن علاقه فراوان داشت و عموی جوانش نیز که معلم روستا بود  در این علاقه تاثیر بسزایی داشت.

هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده ای است که شهرتش به خاطر کتاب‌هایی است که برای کودکان و نوجوانان نوشته‌است. درک و لمس آنچه که می‌نویسد از خصوصیات نویسندگی اوست که در تمام داستان‌هایش می توان آن را احساس کرد. می‌توان گفت او  با تمام وجود می بیند با تمام وجود احساس می کند و با تمام وجود مینویسد. مثلا در قصه «بچه‌های قالیبافخانه» که جایزه نقدی شورای کتاب کودک و جایزه جهانی اندرسن را به خود اختصاص داد، مرادی کرمانی سرگذشت کودکانی را بیان می‌کند که به خاطر وضع نابسامان زندگی خانواده مجبور بودند در سنین کودکی به قالیبافخانه‌ها بروند و در بدترین شرایط به کار بپردازند. و برای دیدن، احساس کردن و نوشتن چنین داستانی او خود نیز باید روزها و هفته ها به قالیبافخانه ها می رفته و  در کنار بافندگان قالی می نشسته تا به ما نشان بدهد ذره ای از درد و رنج بچه های قالیباف را تا شاید بتوانیم  در نوشته هایش احساس کنیم آنچه را که او و آنها احساس میکردند.

داستان «قصه‌های مجید» را که همه می شناسند  بی نظیر است، داستان پسر نوجوانی که همراه با «بی بی» پیر زن مهربان، زندگی می‌کند. همین قصه‌ها، جایزه مخصوص «کتاب برگزیده سال۱۳۶۴» را نصیب وی ساخت.

هوشنگ مرادی کرمانی در سال گذشته به‌ عنوان چهرهٔ ماندگار تقدیر شد و اینک عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. آثارش به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، هلندی، عربی، ارمنی و هندی ترجمه شده است. مجید به همه کشورهای بزرگ سفر کرده است و شاید کمتر کسی باشد که مجید و بی بی مهربانش را نشناسد.حتا یونیسف نیز او را میشناسد.

استفاده از ضرب‌المثل‌ها و آداب و رسوم عامه، کاربرد واژگان محاوره‌ای و آمیختگی نظم و نثر، از دیگر ویژگی‌های آثار هوشنگ مرادی کرمانی هستند که در آخرین آثارش مانند«ماه شب چهارده»و«نه ترو نه خشک»هم دیده می‌شوند.

شاید هوشنگ مرادی کرمانی تنها نویسندهٔ ایرانی باشد که آثار سینمایی (با تلویزیونی) اقتباس‌شده از داستان‌هایش بیش‌تر به‌خاطر جنبه‌هایی متفاوت آثاری قابل تأمل و شاخص از کار درآمده‌اند. مجموعهٔ فیلم‌های تلویزیونی قصه‌های مجید که اولین این آثار است، به یکی از پرتماشاگرترین مجموعه‌های بعد از انقلاب تبدیل شد. پس از آن کارگردان این مجموعه، «کیومرث پوراحمد»، داستان‌هایی دیگر از مجموعهٔ قصه‌های مجید را این بار در سینما به تصویر درآورد. صبح روز بعد که به‌دلیل ساختار طنزآلود و افشاگرانه‌اش دربارهٔ آموزش و پرورش سنتی مورد توجه مخاطبان قرار گرفت، شرم که به‌خاطر ساختار پیچیده و ذهنی و ارزش‌های فرهنگی و هنری‌اش هرچند مورد توجه مخاطب عام قرار نگرفت، اما منتقدان و کارشناسان سینمایی را خوش آمد و  خمره، دومین ساخته‌ی «ابراهیم فروزش» و بر اساس داستانی از مرادی کرمانی، از دیگر آثار ارزشمندی است که در سال ۱۳۶۹ ساخته شد و طی دو سال شرکت در جشنواره‌ها و مجامع بین‌المللی رکورددار شد.

«محمدعلی طالبی» نیز توانست نام خود را در کنار سینماگران نوجوان ایرانی ثبت کند، سه فیلم چکمه، تیک تاک» و کیسه برنج را بر اساس داستان‌هایی از مرادی کرمانی ساخت که با توجه به ساختار واقع‌گرایانه‌شان، توجه مجامع بین‌المللی را به‌سوی این فیلم‌ساز جلب نمودند، تا آن حد که فیلم کیسهٔ برنج با سرمایهٔ مشترک ایران و ژاپن ساخته شد. طالبی به تازگی فیلم مثل ماه شب چهارده را بر اساس داستان‌هایی با همین نام‌ها از هوشنگ مرادی کرمانی ساخته و هم‌چنین یک مجموعهٔ تلویزیونی ۱۱ قسمتی از روی ماه شب چهارده اقتباس کرده‌است که این آثار هنوز به نمایش درنیامده‌اند.

در فیلم سینمایی تنور ساخته فرهنگ خاتمی این بار قهرمان داستان دخترکی نه ساله است که در شرایطی در خانه تنها مانده و برای پدر خود می‌خواهد نان بپزد. او که نمی‌داند چگونه باید نان بپزد پیش ماه بی بی رفته و از او می‌خواهد درباره نان پختن به او انشا بگوید. این فیلم اقتباسی بر اساس کتاب تنور نوشته هوشنگ مرادی کرمانی در سال 1375 در روستایی در جنوب شهر کرمان تهیه گردید. این اثر در سیزدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان فیلم منتخب هیئت داوران و دیپلم افتخار جشنواره را ازآن خود ساخت.

اما اقتباس «داریوش مهرجویی»از «مهمان مامان» در سال ۱۳۸۲، فصل تازه‌ای را در روند اقتباس‌های سینمایی از روی آثار مرادی کرمانی گشود، «مربای شیرین» (مرضیه برومند) تنها اثر اقتباش‌شده از روی داستان‌های مرادی کرمانی است که مطلقاً فاقد جنبه‌های عام‌پسند و هم‌چنین خاص‌پسند است. فیلم با دستمایه قراردادن داستانی واقع‌گرایانه از مرادی کرمانی-به‌عنوان ویژگی ثابت آثار او- فضا را به سوی موزیکال و فانتزی کودکانه برده‌است و این تناقض اساسی باعث شده که به اثری کم‌مایه تبدیل شود.

آخرین آثار سینمایی به نمایش درآمده از روی داستان‌های مرادی کرمانی، «تک‌درختها» (سعید ابراهیمی‌فر) و «گوشواره» (وحید موسویان) هستند که هریک با آمیزش با جهان‌بینی خاص فیلمسازان خود رنگ‌وبویی متفاوت به خود گرفته‌اند.

شاید مهم‌ترین عللی را که در چرایی این‌همه توجه فیلمسازان به آثار این نویسنده جهت اقتباس بتوان جستجو کرد-به وضوح در اظهارات خود مرادی کرمانی بیان گردند :

«هنگام نوشتن داستان به جنبه‌های سینمای آن فکر می‌کنم؛در واقع داستان را به صورت تصویری می‌بینم و به‌همین دلیل در رابطه با آثاری که از روی داستان‌هایم ساخته‌شده‌اند، کم‌ترین مشکل را دارم».

او همچنین میگوید:

«من وارد ادبیات کودک نشده‌ام، بلکه ادبیات کودک در من شکل گرفته‌است. من در کودکی مانده‌ام و هر چه بگذرد، کودکی از ذهنم نمی‌رود. هرکسی‌که کودکی‌اش را ازدست بدهد، جانش را ازدست می‌دهد و می‌میرد».

و باز ادامه میدهد:«هرگز سعی نمی‌کنم برای کودکان بنویسم، موقع نوشتن هم پایهٔ واژگانی خوانندگان را در نظر نمی‌گیرم؛هرچه دل تنگم می‌خواهد روی کاغذ می‌گذارم و می‌بینم بچه‌ها دورم جمع شده‌اند. من در نوشتن نه به پیام و نه به روانشناسی توجه نمی‌کنم. نوشتن برای من یک حادثهٔ درونی است که یک مطلب که به ذهنم امده و تمام مواقع در ذهنم وجود دارد، در من درونی می‌شود و روی کاغذ می‌آید».

-اگه تو بانک بمونم می پوسم. وام میگیرم قالی می خرم ، یخچال می خرم. زن می گیرم ، بعد بچه دار می شم. وام می گیرم موتور می خرم ، ماشین می خرم. وام می گیرم خونه می خرم. شب و روز کارم میشه وام گرفتن و قسط دادن. هر روز زن و بچه هام چیز تازه ای می خوان. فکر و ذکرم میشه حقوق آخر برج. فرصت نمی کنم چیزی بخونم ، چیزی بنویسم. بازنشسته می شم. نوه هام می ریزن دورم. می رم زیارت ، حاج آقا می شم. رئیس شعبه می شم. پولم زیاد می شه تو سیرچ تکه ای باغ می خرم ، یادم می ره برای چی به دنیا آمدم. کم کم پیر می شم ، مریض می شم می میرم. روی کاغذ می نویسن " بزرگ خاندان از دنیا رفت ، فاتحه!" این راه من نیست. تازه اگر جوون مرگ نشم. نه عمو ، من اهل این چیزها نیستم. وقتم تلف میشه.

- چه حرف ها ، این راهیه که همه می رن.اسمش زندگیه ، تو چه غلطی می خوای بکنی که غیر از این باشه؟

-   خواه ناخواه همین راه می رم. قبول. اما نه این قدر سر راست و راحت و کوبیده......

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید