چهارشنبه, 19 فروردين 1394 00:48

به یاد داش آکلی که عشق مرجان او را کشت

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
به یاد داش آکلی که عشق مرجان او را کشت به یاد داش آکلی که عشق مرجان او را کشت

امیر نادری (سی و یک نما)- مرد میانسال ساکن آپارتمان شماره 37 خیابان شامپیونه حالا دیگر درز پنجره ها را با کاغذ روزنامه خوب پر کرده و زیر در ورودی را هم حوله ی بزرگی انداخته و آماده ی به نمایش گذاشتن آخرین داستانش است که مدتی پیش قولش را به فریدون هویدا داده بود.سالها بود که مینوشت، اما از کی احتیاج به نوشتن را احساس کرد؟ از دوازده سالگی که در مدرسه علمیه تهران روزنامه دیواری «ندای اموات» را در می آورده؟ یا از 24 سالگی که راهی بلژیک شد؟

 بوی تند گاز مونواکسیدکربنی که به زیر دماغش زده بود حالا مخاط بینی اش را پر کرده. ریه هایش تشنه اکسیژن است. بعد از آن که من رفتم دیگر به درک، میخواهد کسی کاغذپاره های من را بخواند میخواهد نخواند.به درک، میخواهم هفتاد سال سیاه نخواند.»مرد شوونیست ناگاه از روی صندلی می افتد و نقش زمین میشود.سرش گیج میرود. حالت تهوع امانش را بریده.سرفه های خفیف و بی وقفه راه گلویش را بسته. در این برزخ خودخواسته صدای مادرش،زیورالملوک را که دارد به طایه بیژن متلک میپراند می‌شنود. تصویر آقابزرگ علوی که شلنگ آب سردی روی سرش گرفته و میخندد در جلوی چشمانش نقش می بندد. چهره حاجیعلی را می بیند که دست روی سینه اش گذاشته و با یونیفورم خون آلود به او لبخند میزند. شمایلی گنگ از حسن شهید نورایی که در اتاقی تاریک نشسته و او را صدا میزند.صدای برادرش عیسی خان که در حیاط خانه با غریبه ای مشغول صحبت است. و صدای خرخر گلوی خودش.گلویش میسوزد.سرش به دوران افتاده. مژگانش یارای باز شدن ندارند.

میبیند که تنها روی تختی چوبی در محوطه باغی نشسته. تختی که به گمانش روزی با فرزاد و علوی و...آن رفیق دیگرکه یادش نمی آید که بود!...روی آن نشسته بودند. میبیند که پک عمیقی به سیگار لای دو انگشتش میزند و متعاقب آن نفس عمیقی میکشد.عجبا که دودی بیرون نمی‌دهد! فقط پک عمیقی میزند و بی درنگ نفس عمیقی میکشد...پک محکم و در پی آن نفس عمیق میکشد...میکشد...

11130628_824176734320555_2112058041_n.jpg

صادق هدایت نوسنده، ایده پرداز و مترجم  بزرگ ایران در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در سن 49 سالگی به دلیل افسردگی در پاریس خودکشی کرد. آرامگاه وی در گورستان پرلاشز، قطعهٔ ۸۵،  پاریس واقع است.

 وی چند ماه قبل از مرگ این عکس را گرفت و برای تمام دوستان و خویشاوندانش فرستاد.

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید