آروین موذن زاده خبرنگار خبرگزاری مهر گفتگوئی انجام داده که در شروع آن می نویسد:"نمایشنامه «پچپچه های پشت خط نبرد» از بهترین آثار علیرضا نادری به حساب می آید که نگاهی انسانی و واقع گرایانه به جنگ دارد و به نوعی قواعد آثاری را که در حوزه جنگ و دفاع مقدس نوشته شده اند، می شکند. در این نمایشنامه از نگاه های کلیشه ای و قهرمان پروری های کاذب خبری نیست و کاراکترها افرادی نزدیک به مردم جامعه هستند که هرکدام به دلیل خاصی پا به جبهه و جنگ گذاشته اند و ایدئولوژی و عقیده ای متفاوت از دیگری دارند اما با این وجود همگی کنار یکدیگر در جبهه، زندگی مسالمت آمیزی دارند و البته در نهایت تلخی جنگ را هم با همه وجودشان تجربه می کنند."
وی به بهانه اجرای این نمایش با "اشکان خیل نژاد" کارگردان و "مهدی فریضه" و "حمید رحیمی" به نمایندگی از گروه بازیگران در حالی پای صحبت نشسته که به نظر می رسید حضور "نوید محمدزاده" در این محفل و دفاع از یک کار گروهی ضروری بود.
*نمایشنامه «پچپچه های پشت خط نبرد» از بهترین نوشته های علیرضا نادری به حساب می آید که خودش هم اجرای موفقی از آن داشته است و البته اجرای قبلی شما از این نمایشنامه در سال ۹۱ هم کار قابل دفاعی بود. چطور شد که بعد از چند سال و بعد از روی صحنه بردن نمایشی مثل «پسران تاریخ» که حال و هوای کاملا متفاوتی داشت، ضرورت اجرای مجدد این اثر نمایشی را احساس کردید؟
اشکان خیل نژاد: وقتی سال ۹۱ برای اولین بار می خواستیم این نمایش را اجرا کنیم باز هم همین بحث وجود داشت که بعد از اجرای موفق آقای نادری در سال ۸۱ چطور بعد از ۱۰ سال میتوان درباره آدمهای جنگ و اصلا خود جنگ صحبت کرد، حتی برخی ما را می ترساندند که کار ما با اجرای فوق العاده آقای نادری قیاس می شود. این مساله ما را به یاد یگ گزاره ای می اندازد که اصولا وقتی قرار است تئاتر تولید کنیم به چه چیزی فکر می کنیم، اینکه آیا به این فکر می کنیم که موضوع، زمان یا مکان ضرورتا امکانات مهم یک تولید هستند که من می گویم خیر و مصداقش هم نمایشنامه های مهم تاریخ ادبیات نمایشی جهان هستند. وقتی درباره «هملت»، «لیرشاه» و یا آثار بعدتر و قبل تر از آن ها، کلاسیک های یونان و یا نئوکلاسیک ها صحبت می کنیم این پرسش مطرح است و اینکه مثلا آیا مساله ای که در نمایشنامه «دشمن مردم» ایبسن مطرح می شود ضرورت اجرا در امروز ایران را دارد و کاراکترهای نمایشنامه و مکان جغرافیایی آن می توانند با مخاطبان ما ارتباط برقرار کنند؛ که من معتقدم بله می توانند.
نمایشنامه «پچپچه های پشت خط نبرد» هم از این قاعده مستثنی نیست و اگر یک گروه نمایشی ۱۰ سال بعد هم بخواهد آن را با رویکرد دیگری اجرا کند، می تواند. به نظر من این اثر به دلیل مسایل فنی نمایشنامه و هم به دلیل رویکردی که آقای نادری به مقوله ای به اسم جنگ داشته است هم در برخورد با منتقدان و بدنه تئاتر و هم در برخورد با مخاطب غیرتخصصی تئاتر موفق است و می تواند با آنها ارتباط برقرار کند. در وهله دوم موفقیت اثر به گروه اجرایی نیز بازمیگردد که حالا با این متریال چطور برخورد می کنند.
در اجرای مجدد این نمایشنامه که این روزها روی صحنه است مثل سال ۹۱ استقبال از کار زیاد بوده که مسلما حضور نوید محمدزاده تاثیر چندانی گذاشته است ولی ما قرار بود این نمایش را ۲ سال قبل اجرا کنیم که آن زمان شرایط گروهمان نسبت به امروز از لحاظ برخورد با مخاطب گسترده متفاوت تر بود و شاید نمی توانستیم نمایش را در تماشاخانه شهرزاد اجرا کنیم و باید به بلک باکسی کوچکتر می رفتیم اما می خواهم این نکته را یادآوری کنم که نمایش «پچپچه های پشت خط نبرد» در سال ۹۱ شبی ۲۰۰ نفر مخاطب داشت.
حمید رحیمی: در آن زمان حتی نوید محمدزاده هم هنوز آنقدر شناخته شده نبود و تازه مشغول بازی در فیلم «سیزده» هومن سیدی بود.
خیل نژاد: الان شرایط همه بازیگران ما و بیشتر نوید محمدزاده نسبت به آن دوران فرق کرده است. همه و حتی خود من پخته تر شده ایم و تجربیات بیشتری به دست آورده ایم و جامعه مخاطبمان هم گسترده تر شده اما مدیوم هنوز همان مدیوم است و مثلا هر شب n نفر بیشتر مخاطب داریم که به دلیل حضور نوید و تجربیات بیشتر گروهمان است.
*البته فکر می کنم بخشی از مخاطبتان برای نوید محمدزاده به سالن می آیند و بخش دیگر به دلیل خود متن و اجراست که علاقه مند به دیدن نمایش است.
خیل نژاد: بله درست است چون اصولا «پچپچه های پشت خط نبرد» در تاریخ تئاتر معاصر ما تبدیل به یک برند شده است. مثلا خود من هر زمان نمایش «یک دقیقه سکوت» محمد یعقوبی با هر گروهی اجرا شود، می روم آن کار را می بینم، «پچپچه های پشت خط نبرد» هم برای عده ای همین حس را دارد.تئاتر خوب نیاز به چهره ندارد البته درست است که یک بازیگر چهره می تواند آن نمایش را ساپورت کند اما اگر نمایشی با کیفیت باشد بعد از اینکه ۱۰ روز اول اجرایش را گذراند، می تواند خودش را تبلیغ کند و سالنش را پر کند
رحیمی: من معتقدم اصولا تئاتر خوب می فروشد. تئاتر خوب نیاز به چهره ندارد البته درست است که یک بازیگر چهره می تواند آن نمایش را ساپورت کند اما اگر نمایشی باکیفیت باشد بعد از اینکه ۱۰ روز اول اجرایش را گذراند، می تواند خودش را تبلیغ و سالنش را پر کند. فکر می کنم مزیت سوپراستار برای یک تئاتر در این است که ۱۰ روز اول اجرا می تواند مخاطبان را به سالن بکشاند تا ادامه ماجرا با روند مناسب تر پیش برود.
من هنوز به این قرارداد کاملا اعتقاد دارم که اگر تئاتری در هر مکان ناشناخته و دوری با بلیت ۵۰ هزار تومانی هم به صحنه برود و مخاطب بداند که این نمایش از کیفیت لازم برخوردار است و متعلق به کارگردان و یا نویسنده مطرحی است، می رود و آن کار را می بیند که البته برعکسش هم اتفاق می افتد و اگر نمایشی بد باشد مخاطب خودش متوجه می شود و کار نمی فروشد.
مهدی فریضه: البته برعکس این قضیه هم وجود دارد یعنی حضور چهره های شناخته شده در سالن های خالی از تماشاگر.
*چقدر اقتباستان از نمایشنامه علیرضا نادری وفادارانه بوده و چقدر ایده کارگردانی وارد کار شده است. از زیر سایه علیرضا نادری بیرون آمدن برای یک گروه جوان خیلی سخت است که مدام اجرایشان را با اجرای آقای نادری مقایسه نکنند و نگویند که متن نسبت به اجرا یک سر و گردن بالاتر است که البته شما موفق از این کار بیرون آمدید چه از نظر اجرایی چه بازی ها و ریتم و تمپوی درونی نمایش.
خیل نژاد: اقتباس ما نسبت به متن علیرضا نادری کاملا وفادارانه بوده است. اگر در اجرای ۹۱ کار ۹۵ درصد به متن نزدیک بود در این اجرا ۱۰۰ درصد به نمایشنامه وفادار بودیم. اولین نکته ای که می تواند نسبت به اجرای ما و اجرای سال ۸۱ علیرضا نادری شکاف ایجاد کند این است که من آن کار را ندیدم پس تنها تاثیر ما از کار از روی متن بوده است نه شکل اجرایی. طراحی که ما برای این اجرا انجام دادیم طراحی خلوت تر و فاصله گرفتن از فضای فوق رئالیستی بود که در عکس های نمایشی که علیرضا نادری به صحنه برده بود و خودش به ما نشان داد، دیده می شد. این اولین فاصله از اجرای قبلی بود و دومین فاصله این بود که ما از کانسپت های بنیادین خود متن ایده اجرایی کار را گرفتیم و حتی صحنه ها را نامگذاری کردیم. مثلا اسم صحنه اول را گذاشتیم پچپچه ها، اسم صحنه دوم را گذاشتیم پارک و الیآخر. این نامگذاری بر اساس پیشنهاد اجرایی بود که متن به ما می داد و همین ویژگی ها کار را از اجرای علیرضا نادری متفاوت کرده است. حتی چون اجرای آقای نادری را ندیده بودیم تصوری از آن اجرا نداشتیم به همین دلیل هم به دنبال این نبودیم که مثلا کاری کنیم که نادری نکرده است.
من برخورد صادقانه ای با متن داشتم. در اجرای اولمان نزدیک به ۸ ماه تمرین داشتیم و در این زمان بیشتر به این فکر می کردیم که چطور می توانیم با جنگ به مثابه یک مساله انسانی برخورد کنیم. در تمرین ها و گفتگوهای قبل از اجرا این ایده گسترش پیدا کرد و من حتی قبل از تمرین ها کانسپتی برای اجرا نداشتم و همه چیز ذره ذره با گروه شکل گرفت و این نکته را مدنظر قرار دادیم که چگونه با زبانی ساده مساله کاراکترهای نمایش را در این دو شب و یک روزی که دارند صلح را تجربه می کنند به تصویر بکشیم که به این ترتیب این شکل اجرایی از خلال این گفتگو ها بیرون آمد.
ما به عنوان بازیگران می توانیم شهادت بدهیم لحظه به لحظه این نمایش کارگردانی شده است، اما دیده نمی شودفریضه: من به عنوان یکی از بازیگران نمایش همیشه به این نکته فکر کردم که بخش زیادی از اینکه ما بازخورد خوبی از این کار داشته ایم مربوط به الان نیست و در همان سال ۹۱ که شرایط ما به این شکل نبود و هنوز یکی از بازیگران نمایش سوپراستار نشده بود، وجود داشت. دلیل موفقیت ما وجود اشکان خیل نژاد به عنوان کارگردان در کار بود. برای اینکه این نمایش فردی مثل اشکان خیل نژاد را لازم داشت که خودش را کنار بکشد و به عنوان کارگردان فکر نکند که باید حضور خودش را در نمایش به رخ بکشد. این اتفاق نکته مهمی است چون در بسیاری مواقع شاهد نمایش هایی هستیم که کارگردان در آن قابلیت های خودش را به رخ می کشد و میزانسن از کار بیرون است.
هوشمندی زیادی لازم است که کارگردانی یک کار دیده نشود در صورتی که ما به عنوان بازیگران می توانیم شهادت بدهیم لحظه به لحظه این نمایش کارگردانی شده است، اما دیده نمی شود. پس اگر موفقیتی کسب شده مدیون ذهن باز و روشن اشکان خیل نژاد به عنوان کارگردان است که خودش را کاملا عقب کشید و از بیرون و به صورت نامحسوس ما را راهنمایی می کرد.
رحیمی: همچنین بخش زیادی از این موفقیت هم مدیون زیستی است که گروه با هم داشتند. خیلی از ما قبل از اینکه وارد این کار شویم یکدیگر را می شناختیم و ارتباط انسانی که در نمایش به چشم می خورد به دلیل نان و نمکی است که ما در سال های قبل با هم خورده بودیم. خیلی ها به ما می گویند انگار شما در صحنه بازی نمی کنید و به نظر می رسد تعدادی دوست هستید که در موقعیتی با هم گیر افتاده اید. رفاقت ما خارج از کار، در نمایش خودش را نشان داده و اتمسفر لازم را ساخته است.
اشکان خیل نژاد آدم بسیار باهوشی است چون از داشته ها به خوبی استفاده می کند و به شکلی برنامه را می چیند که ارتباط هر کس بنا به کاراکتری که قرار است بازی کند، مشخص می شود و آن ارتباط با تمرین خودش را روی صحنه نشان می دهد. به عنوان نمونه در سال ۹۱ تمرین بدن و بیان ما، فوتبال بازی کردن بود. من در آن زمان فکر می کردم چرا باید فوتبال بازی کنیم ولی بعد نتیجه اش را در صحنه نمایش دیدم.
فریضه: نکته ای که حمید هم به آن اشاره کرد و بسیار در شکل گیری درست کار ما موثر بود تمرین های زیادی بود که قبل از اجرا انجام می دادیم. حتی بارها می شد که ما به معنای مرسوم تمرین نمی کردیم یعنی یکی دو ساعت کنار هم بودیم و گپ می زدیم و بعد هر کس به دنبال کار خودش می رفت اما همین حضور در کنار هم تاثیر خودش را در اجرا گذاشت.علیرضا نادری هوشمندانه در این نمایشنامه یک خوانش واقعی از دوران جنگ پیشنهاد می دهد. حتی در سال های اوایل دهه ۷۰ که این متن را نوشته ایدئولوژی خاصی در سطح جامعه تسری یافته بود اما او خیلی ساده به تفاوت بین جنگ و دفاع مقدس می پردازد و واقعیت آدم های جنگ را به مخاطبش ارایه می دهد
*یکی از ویژگی های این نمایشنامه نگاه متفاوتی است که علیرضا نادری به مقوله جنگ دارد. در این اثر برخلاف بسیاری از متونی که در ژانر جنگ نوشته شده است میل به بقا در شخصیت ها بسیار موج می زند و حتی این ترس از مرگ در شخصیت علیرضا که به نظر بسیار شیطان تر و جسورتر از بقیه است، بیشتر دیده می شود و البته این ترس از مرگ برای هر کدام از کاراکترها مفهوم متفاوتی دارد.
خیل نژاد: اتفاقات مهم در هر کشوری مثل جنگ و انقلاب که به صورت بنیادین در جامعه تغییراتی به وجود بیاورد، باعث می شود دو خوانش متفاوت از آن اتفاقات در جامعه شکل بگیرد. یعنی یکی خوانش رسمی از اتفاق و دیگری خوانشی که در سطح جامعه و بین مردم، هنرمندان و روشنفکران شکل می گیرد. علیرضا نادری هوشمندانه در این نمایشنامه یک خوانش واقعی از دوران جنگ پیشنهاد می دهد. حتی در سال های اوایل دهه ۷۰ که این متن را نوشته ایدئولوژی خاصی در سطح جامعه تسری یافته بود اما او خیلی ساده به تفاوت بین جنگ و دفاع مقدس می پردازد و واقعیت آدم های جنگ را به مخاطبش ارایه می دهد.
مسلما ترس از مرگ از اساس یک اتفاق انسانی است و هیچ کسی در هیچ جایگاهی با هر ایدئولوژی نمی تواند ترس از مرگ را زیر سوال ببرد. ترس از مرگ در همه کاراکترهای نمایش در شبی که می فهمند صلح تمام شده و جنگ قرار است آغاز شود، نمود می یابد چون شاید این همان بخش پنهانی است که هیچ گاه در موردش صحبت نشده است؛ حتی در تاریخ معاصر ما. علیرضا نادری هم در موقعیتی که از جنگ انتخاب کرده و هم در جسارتی که در پرداختن به شخصیت هایش داشته است، درست عمل می کند. به عنوان نمونه یک فرد چپگرا را در مقابل یک فرد بسیار معتقد و مسلمان قرار می دهد و جالب اینکه هیچ کدام از آنها کلیشه ای هم نیستند.
رحیمی: مثلا اولین دیالوگی که همین آدم چپ که من نقشش را ایفا می کنم به زبان می آورد «بسم الله» است. چرا یک آدم چپ باید حرفش را با «بسم الله» آغاز کند، این همان چالشی است که برای کاراکترها به وجود آمده است. این نوع ادبیات و حرف زدن فارغ از گرایش های ایدئولوژیک هر کدام به دلیل فرهنگ عامه ای است که در آن زندگی کرده اند و همین مساله شخصیت ها را از کلیشه بودن دور می کند.
خیل نژاد: حتی آوردن یک فرد یهودی در کنار یک مسلمان دو آتشه و یک چپ در جنگ، جسارت زیادی می خواهد و نکته مهم این است که هیچ کدام از آنها تیپ نیستند که بتوانیم مثل یک ماشین مختصاتشان را تشخیص دهیم. ممکن است عاشقانه یکدیگر را دوست داشته باشند، در کنار هم زیست کنند و با هم بحث و چالش هم داشته باشند و این یعنی واقعیت موجودی که در هر دوره و زمانی اتفاق می افتد. حالا وقتی چنین بستر و جسارتی وجود دارد کارگردان و گروه اجرایی هم باید بدانند کجای این جریان قرار می گیرند و چه برخوردی با متن می کنند به همین دلیل است که الان دوباره به همان بحث ابتدایی بازمیگردیم که نمایشنامه «پچپچه های پشت خط نبرد» در هر دوره تاریخی در ایران می تواند اجرا شود. این نمایشنامه می تواند درباره هر واقعه تاریخی دیگری نیز باشد مثلا شما می توانید بستر جنگ را بردارید و به جای آن واقعه پلاسکو را البته به عنوان یک اتفاق در مقیاس کوچک با حضور همین شخصیت ها جایگزین کنید. نادری ناخودآگاه دارد پیشنهاد بزرگی به بقیه نویسندگان و هنرمندان می دهد و آن هم این است که نگاه رسمی به جنگ لزوما تنها و یا درست ترین نگاه به این اتفاق نیست.