آخر این روزها نام بعضی از نمایشها را یک تریلی هم به زور می کشد! ...
دکتر سرور روانپزشک با بازی مهناز ذبیحی و دکتر هوشنگ جراح با بازی امیر نوروزی پزشکانی که هیچ کدامشان بلد نیستند کارشان را به درستی انجام دهند و در طول سالهای طولانی فعالیت کاری تعداد زیادی پرونده های ناموفق داشته اند ناگهان با موضوع جدیدی مواجه میشوند و آن «خودشناسی» است. دو سوم ابتدایی نمایش این دو بازیگر با بازیهای بسیار درخشانشان و لحظات کمیکی که گروه اجرایی طراحی کرده اند یک نفس شما را با خود همراه میکنند تا جایی که یکهو به خودتان میگویید حالا نویسنده چه چیزی در چنته خواهد داشت که بعد از تمام این لحظه های درخشان به شما عرضه کند و این درست همان وقتیست که سر و کله ی «حاصل» کاراکتر سوم نمایش با بازی شیرین و تاثیرگذار و فوق العاده ی غزل شجاعی پیدا میشود ...
من کاری از فرزام رنجبر کارگردان جوان این نمایش ندیده بودم، به همین دلیل هم از پیش هیچ تصور و ذهنیتی نداشتم از اینکه با چه نوع کاری مواجه خواهم شد:
در وهله ی اول مواجه میشویم با صحنه ی نمایش که بسیار ساده است... تنها کاناپه ای میان صحنه قرار گرفته و دو در، در طرفین. به محض ورود بازیگر مرد در شروع نمایش متوجه میشویم که با کاری متفاوت مواجه هستیم. متفاوت نه در اجرا . نه! منظورم از آن دست کارهای تجربه گرایانه ی عجیب و غریب که خیلی وقتها می بینیم و نمی فهمیمشان نیست! اتفاقا نمایش در همه ی لحظه هایش بسیار ساده و به دور از پیچیدگی است و یکی از نقاط قوت اثر همین سادگی آن است.
نویسنده(فرزام رنجبر) تمام تمرکزش را گذاشته روی شخصیت پردازی و کاراکترها به قدری درست و دقیق و موشکافانه نوشته شده اند که همه اش پیش خودت میگویی نویسنده حتما خودش یک پا روانشناس و جامعه شناس هم هست. جزئیاتی که در متن وجود دارند. پازلی که نویسنده در هر جمله ی متن چیده تا آخرین لحظه ی نمایش یک ثانیه هم به شما فرصت نمیدهد قصه را رها کنید.
بازی با کلمات و طنز موجود در آنها بدون اینکه لحظه ای به هجو نزدیک بشود در عین حال که روده برتان میکند از خنده مدام ذهنتان را درگیر میکند و از طرفی کارگردانی با توجه به فضای بسیار محدودی که این نمایش در آن اجرا میشود بسیار دقیق است و حساب شده. انگار هر حرکت بازیگر بدون آنکه توی ذوق شما بزند از پیش طراحی شده است.
و... چه بگویم از این سه اعجوبه!! بازیگرانی که روی صحنه یکساعت و اندی مجبورتان می کنند که نتوانید ازشان چشم بردارید. بدون اینکه حرکتهای عجیب یا خارق العاده ای انجام دهند. رئالیسم موجود در متن و فضا که البته در لحظاتی با ایجاد فضایی کوتاه و سورئالیستی شکسته می شوند و این دقیقا همان لحظاتیست که نویسنده و کارگردان که البته در این اثر هر دو یک نفر هستند جوری طراحی کرده است که شما فرصت نفس کشیدن پیدا میکنید و تفکردر کنارحجم بسیار بالای اطلاعاتی که در فرصتی بسیار کوتاه به شما داده شده و دقیقا چند ثانیه ای درست در همان لحظات اجازه پیدا میکنید برای پردازششان.
پایان بندی تراژیک کار که وقتی شما از شدت خنده اشک به چشمهایتان نشسته یکی دیگر از لحظه های به یادماندنی این نمایش است ...
همه ی محتوای نمایش یک کلمه را مدام در ذهنتان تداعی میکند.... «خودشناسی» ... اینکه هرکدام از ما چقدر خود واقعیمان را میشناسیم یا در معنای درست تر چقدر با خودمان ،احساسات و عواطفمان، تواناییهایمان، دروغ ها، بدذاتی ها، نادانی ها و بخش شر و تاریک وجودیمان آشنا هستیم. و از همه ی اینها مهمتر چقدر با خودمان،خود واقعیمان رو راستیم؟!
نمایش «روز پزشک» نمایشی است که کار خودش را به درستی انجام داده و چقدر جای این سبک نمایشها در فضای پر از تنش و سانسور و سلبریتی زده و آلوده ی این روزهای تئاتر کشور خالیست.
نمایش در عین حال که سرخوشتان کرده و کیفور و راضی هستید و لذت برده اید از تماشایش وقتی از سالن خارج میشوید تا مدتها ذهنتان را به خودش مشغول میکند...
و این همان رسالتیست که هنر دارد و هنرمند...
*نویسنده و بازیگر تئاتر،سینما و تلویزیون