رضا درستکار - به عقیده من و با توجه به مواردی که تاکنون شاهدش بودهایم، دنبالهسازی برای سریالها و مجموعههای تلویزیونی -آنطور که الان اتفاق میافتد- برای تلویزیون ما مناسب نیست، دلیلش هم روشن است چون اغلب نویسندگان فیلمنامههای تلویزیونی، دستشان از ایدهها و قصههای ناب و جدی و پرماجرا خالی است و البته به خاطر محدودیتهایی که در نمایش زندگی رئال ما وجود دارد، بضاعتها اندک است و به همین دلیل، امتداد دادن به داستانهای دنباله دار، فقط به مکرر کردن همان ایدهها و تکرار همان داستانهایی میانجامد که پیشتر گفته شده است بنابراین چیز تازهای به ببینندگان داده نمیشود و حاصلی جز هدر دادن انرژی و اطناب در پی ندارد.
سرپا نگه داشتن «پایتخت» از طریق لودگی شخصیتها
پس از آغاز ماه مبارک رمضان، موفق شدم چند قسمت از برخی سریالها را ببینم از جمله «پایتخت ۴» را تماشا کردم که دقیقا شامل همان گفتههای بالاست، یعنی به نظرم همان قصه و درام نیم بند «پایتخت» هم دیگر وجود ندارد و سازندگان کوشیدهاند تا صرفا از طریق لودگی شخصیتها و یا مکرر کردن برخی عبارات، سریال را سرپا نگه دارند.
این ایدهها تا جایی بامزه و دیدنی است، از یک جایی اعصاب بیننده را خرد میکند! مثلا در قسمتهای اول، نیم ساعت و بی هیچ دلیلی دراماتیک، یک فضای خفه و بسته (غسالخانه) انتخاب، و میشود لوکیشن اصلی برای این سو و آن سو کشیدن کاراکترها! این یعنی اطناب، یعنی بیهودگی! هیچ درام و داستانی در کار نیست، فقط کش دادن است و مطول کردن. بنابراین میتوان گفت که این موقعیتهای نمایشی نیست که کار را خندهدار جلوه میدهد بلکه اصرار بر نوعی گویش و ادای لهجهها را درآوردن و رفتن به سمت نوعی تمسخر است که صحنه را نگه میدارد!
چند قسمت از «دردسرهای عظیم ۲» را هم دیدهام. به اعتقاد من اگر قرار نباشد دنبالهسازی به سریدوزی تبدیل شود، باید حتما چند ایده مرکزی و کلی درست در کار موجود باشد و شخصیتهای اصلی هم استخوان دار و برجسته باشند ولی ما این موارد را در این آثار نمیبینیم.
سازندگان ارجمند این مجموعهها خیلی بیش از اندازه، مخاطبان خود را دست کم میگیرند مثلا همین کشمکش سر بچه و کم هوشی شخصیتها در «دردسرهای عظیم ۲»، منهای موقعیتهای واقعا ضعیف نمایشی، فاقد منطق روایی است، اصلا خندهدار نیست و با هزار ترفند هم به خورد مخاطب نمیرود! از منظر پردازش درام و اجرا هم که واقعا خیلی از زمان خودش عقب است.
شلوغ بودن صحنهها نشانه توانایی در اجرا نیست
نکته دیگر درباره سریالهای ایرانی، شلوغ بازی درآوردن و شلوغ بودن آنهاست. نمیدانم چه اصراریست برای چیدن میزانسنهای ترکیبی و چند نفره. میزانسنهایی که فقط باعث سردرگمی و سرگیجه مخاطب میشود. اینها به نظرم اصرار و زیادهروی در حوزههایی است که دلیلی موجه هم بر اثبات آن نداریم. گاهی از عهده یک میزانسن و فرم دو نفره برنمیآییم، آنگاه ۱۰، ۲۰ نفر مقابل دوربین با هم حرف میزنند. اینها نامش اغراق و تصنع است، نه توانایی در اجرا.
شنیدهام که برخی هم میگویند فلان سریال با استقبال خوب مردم مواجه شده است. حال وقتی جامعه آماری روشن و مکانیزم مشخصی نداریم، چگونه میتوانیم با استناد به چیزی که نداریم، چنین ادعایی بکنیم؟ با این حال، حتی همان استقبال فرضی مردم هم، دلیلی برای نادیده گرفتن ضعفها نیست و منتقد باید کار خودش را بکند. کار منتقدان، ارزشیابی و تحلیل کلی و ساختاری همین آثار و شرایط است، آنها باید از وجه فنی و هنری این مجموعهها حرف بزنند.
مجموعههای دنبالهدار به سری کاری افتادهاند
در هر حال بر اساس یک تحلیل کلی و نگاهی به همین دنبالهها، «پایتخت ۴»، «ستایش ۲» و «دردسرهای عظیم ۲» میتوان گفت که نهایتا مجموعههای دنبالهدار، به سری کاری میافتند و اصرار بر ادامه بخشیدن به آنها، توجیهی ندارد. شایسته است از ظرفیتهای محدود تلویزیون استفادههای بهتری کرد و راه را برای افراد مستعدتر باز گذاشت تا شاید طراوت و تحولی را در این عرصه و به طور کلی در این دستگاه رقم بزنند.
(گر چه این یادداشت اختصاصی نیست اما سی و یک نما متن آن را از خبرگزاری مهر وام گرفته است)