پژمان جمشیدی بسیار دانا و صبور است و زیرکی خود را پشت طنازی هایش پنهان می کند.
سه سال پیش وقتی در اعلام اسامی نامزدهای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد کاندید شد، شلیک خنده ی اهالی رسانه در کاخ جشنواره، کوچکترین ری اکشنی از جانب او نداشت. جالب اینکه آنهایی که بیشتر آنها که خندیدند و از قشر فرهنگی و هنری جامعه محسوب می شدند، حتی فیلمی را که او برایش نامزد شده بود را ندیده بودند.
سکوت او در این باره آنقدر آزار دهنده بود که در اختتامیه سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر، مرتب از او عذرخواهی می کردند و او طنازانه برخورد می کرد چرا که او عادت دارد تا با تلخی ها شوخی کند، درست مثل خاطراتی را که از رختکن و تمرین و بازی هایش در دوران فوتبال با طنازی تعریف می کند.
او شوخی می کند با اتفاق بد تنها گل ملی که زده و برق رفته هیچکس آن گل را ندیده بود حتی خانواده اش. شاید تئوری پروانه ای زندگی او از همانجا شکل گرفت تا روز گذشته همه از پژمان جمشیدی به عنوان یک سوپراستار که نامش قریب به یقین در لیست نامزدها خواهد بود، بگویند.
(البته که امسال به نظر می رسد چه در شاخه بهترین بازیگر مرد و چه بهترین بازیگر زن، رقابت سختی را شاهد باشیم.)
پژمان جمشیدی در فیلم ملتهب "علفزار" به کارگردانی کاظم دانشی و تهیه کنندگی بهرام رادان در نقش یک بازپرس چنان بازی به اندازه ای دارد که مهمتر از هر چیز، مخاطب به او نزدیک می شود و یک بازی خوب همین است. و چه سخت است یک بازیگر که نقش های کمدی او کاملا در حافظه ی ما جا خوش کرده چنین ریسک بزرگی بکند. نه در یک نقش غیر کمدی بلکه یک نقش پرچالش. اینکه قهرمان یا ضد قهرمان قصه (اعتقادی به ضد قهرمان ندارم، چرا که شخصیت اگر منفی هم باشد، قهرمان نقش خودش است) از تصور ما فاصله نگیرد.
به هر حال امیدوارم در این مقطع از زندگی حرفه ای پژمان جمشیدی، برق سالن میلاد نرود و ما در پایان گل ملی او ببینیم.