چندان دور نرفته، دوره ای که شاهد پررنگ شدن و البته برکات این نوع نگاه و سلیقه در سینما و تلویزیون بودیم نگاهی که در آن همه به دنبال خوشگل ها بودند و بس، اگر چشم های رنگی هم داشتند که چه بهتر!
این فرضیه اوایل در این هنر – صنعت خوب کار می کرد و برای اولین بار فروش های میلیاردی به ارمغان آورد و چهره هایی را بزرگ و سرشناس کرد که بیشتر از آنکه از هنر سر رشته داشته باشند ،چهره ای زیبا داشتند و قد و بالائی رعنا. البته از حق نباید گذشت که بودند آنهائی که هم حسن جمال داشتند و هم معرفت کمال. همین انحراف در معیارها موجب شد تا بازیگران برای نمایش هر چه بهتر دست به دامان انواع و اقسام جراحی های زیبایی شوند تا از قافله عقب نمانند.
اما از اواسط دهه ی هشتاد و دهه ی نود بود که این دیدگاه و شیوه، کارکرد خود را هم در سینما و هم در تلویزیون (البته بیشتر در سینما)از دست داد؛ با فیلم هایی سست و ضعیف که سطحی بودن آنها حتی از نگاه مخاطب عام و سینمای بدنه هم پوشیده نمی ماند و قادر نبود تا با تمام رنگ و لعاب هایش مردم را به سینما بکشاند. سلیقه مخاطب عوض شده بود. مردم سینما را بهتر می شناختند و تکنولوژی موجب شده بود تا سینمای وطنی را با سینمای روز دنیا محک بزنند. از همان جا موجی آغاز شد که در آن بازیگران، باید مستعد تر می بودند و تواناتر، قیافه های معمولی و باورپذیر تری داشتند و نه لزوما زیباتر. به این ترتیب بازیگران خوش چهره هم شروع به پذیرفتن نقش هایی کردند که بر زیبایی ظاهریشان تکیه نداشت، با گریم هایی که دیگر مدل مو و ریش و سبیل و آرایششان در آن حرف اول و آخر را نمی زد، به عبارتی... بازیگر در خدمت نقش و نه نقش در خدمت بازیگر. دوره ای که در آن بعضی ها حتی ژل لب ها و گونه هایشان را تخلیه کردند تا چهره شان "نچرال" (بخوانید طبیعی) شده و نقش های بهتری در فیلم های بهتری که سازندگان بهتری داشت، نصیبشان شود.
خبر خوب اینکه در چند سال گذشته میان تمامی دیدگاه ها درباره ی بازیگران "خوشگل" و "هنرمند" تعادلی به وجود آمده تعادلی که در آن "ابد و یک روز" ساخته می شود بدون حضور چهره ای با معیار های زیبایی مرسوم و جزو پر فروش ترین فیلم های سال جا خوش می کند و البته فیلم هائی چون "سلام بمبئی" با همان معیارهای قبلی پر فروش می شود. در مورد سلام بمبئی باید گفت فاکتورهای دیگری هم بر مخاطبان و فروشش تاثیر داشته و نه فقط حضور چهره ای خاص.
پیمان معادی بهترین نمونه برای دیدگاه اول است، بازیگری که شهرت و محبوبیتی فراتر از مرزهای داخلی دارد و از قضا چندان قوانین نانوشته ی "خوشگل ها" در موردش صحت ندارد. او از صورت گذشته و از هنر سیرتش پرده برداشته و شاید به همین خاطر ما و "دیگران" این قدر دوستش داریم.
نقش اول و بعد هم نقش مکمل از فیلم های تحسین شده و خوش ساختی چون "ایستاده در غبار" و "ماجرای نیمروز" را "هادی حجازی فر" بازی می کند؛ او میانسال است. موهای کمی دارد. لاغر اندام است. متاهل است و یک پسر بچه هم دارد. روی کاغذ و با آن معیارهای کهنه، پیش از این هادی حجازی فر را نمی توانستیم ستاره بدانیم ولی حالا چرا. به ضرس قاطع بله.
از "نوید محمد زاده" هم به عنوان مثالی محکم نام میبریم. او ریز نقش است و قد بلندی ندارد و چهره اش هم هر چه باشد زیبا نیست .با این که خوب لباس می باشد ولی مدل نیست. او آرتیست است، بازیگر است و همین برگ برنده اش شده است.
بازیگران هوشمندی در نسل جدید و چهره های تازه وارد سینما هستند که با وجود اینکه از نظر ظاهری پتانسیل این را دارند که سوپر استار سینمای بدنه باشند اما ترجیح می دهند تا در فیلم هایی با ارزش های هنری بالاتری حضور پیدا کنند؛ مثل امیری جدیدی، پدرام شریفی و ...
این مثال در مورد بسیاری از چهره های دیگر هم صدق می کند. کسانی که از گوشه ای، صحنه ای، سریالی، فیلمی آغاز کردند و به هنر و حرفه شان احترام گذاشتند. از دوست داشتنش دست نکشیدند و پیش از انتخاب این هنر، رو به روی آیینه نایستادند تا زیباییشان را محک بزنند!
پی نوشت: از بردن نام بانوان بازیگر در این مطلب پرهیز کردم به دلیل قاعده های نانوشته ای که میان زنان در سر تا به سر جهان ارج و اولویت دارد و خودم و خودتان از آن با خبریم.
«تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»