چهارشنبه, 20 شهریور 1392 14:20

طنزی است زندگی...

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

طنزی است زندگانی "گویا"كه بایدت / گریان به خنده بودن و خندان گریستن!

یادداشتی از زنده یاد " محمد علی گویا "در وصف خودش -فعالیت رسمی خود را از سال ۱۳۳۷ به عنوان عضو هیأت تحریریه روزنامه توفیق بعد از كودتای ۲۸ مرداد آغاز كردم و همکاریم تا سال ۱۳۵۱ كه توفیق توقیف شد، ادامه داشت . از این تاریخ به بعد، چون مجلات و روزنامه های فكاهی و طنز گونه در جهت مردم نبودند، تا انتشار مجله گل آقا (كه در حقیقت اولین مجله طنز ایران است )با هیچ روزنامه یا مجله فكاهی همكاری نداشتم. چند ماه پس از انتشار گل آقا، با توجه به آشنایی با شخصیت آقای صابری وهمچنین ایمانی كه به حسن نیت ایشان داشتم، به نشریات گل آقا پیوستم. 


نحسی در حقیقت با من متولد شد چرا که دو عدد ۱۳ كنار هم... یعنی ۱۳۱۳ تاریخ تولدم را در شهر كرمانشاه (كه هیچ رابطه ای با كرمان و شاه ندارد) رقم زده اند. آثار این عدد، قدم به قدم، تا این لحظه كه شرح مباركم را می نویسم، سایه به سایه دنبالم بوده است...!

تا وقتی كه بچه بودم، رسم بر این بود كه پدر و مادر و پدر بزرگ، بچه ها را كتك می زدند و بعد هم كه پدر و پدربزرگ شدم، پیشرفت تكنولوژی و رشد فرهنگی ایجاب كرد كه فرزند و نوه، پدر و پدربزرگ را تربیت كنند! تا جوان بودم، پیران با تجربه زمام امور را به دست داشتند و هنگامی كه پیر شدم، گفتند: جوانها باید با فكر جوان عهده دار مشاغل حساس باشند! تا بی تجربه و بی سواد بودم با تجربه ها و با سوادها مقدم بودند و به محض اینكه كوره سوادی پیدا كردم، ای بابا..! در دوره و روزگاری كه شعر و شاعری ارزشی داشت و دهان شاعر را پر از سكه می كردند یا هموزن شاعر به او سكه طلا می دادند، شاعر نشدم. تازه اگر در آن دوره هم متولد می شدم، مسلماً یا فوتبالیست بودم یا لوازم یدكی فروش!

از بخت بد در روز و روزگاری شاعر شدم كه حتی "گل آقا" هم با تورم شعری روبرو شده! بخشكی شانس...!

برای عقد و عروسی و تاجگذاری كسی شعر نگفتم تا در آب و هوایی حال و هوای بنده را داشته باشند، به همین دلیل نوحه ها و مرثیه هایم مشهور است، چه مرثیه «ظهور عاشورا» كه از روی آن نمایشنامه ساخته اند و از صدا و سیما بارها (البته بدون نام شاعر)پخش شده و چه نوحه های طنزی كه مشهورترین آنها "عمه ات به قربانت "است كه در روزنامه توفیق چاپ شد و سبب شد تا آن شماره توفیق به چاپ چهارم هم برسد. به هر حال، در روزگاری كه مردم "گلپری جون " "باباكرم " می خواندند، پدرم هر روز مرا تشویق می كرد كه سوره های بلند قرآن را حفظ كنم و شاید اگر این دوره بود، پدری داشتم كه مجبورم می كرد نوار ویدئو پخش كنم! با همه این احوال اگر طنزنویس باارزشی نشدم، دست كم دلم به این خوش است كه زندگی ام به مصداق این شعر خودم، واقعاً طنز بوده است.

با سوز دل و دیده خونبار و پریشان

یك عمر همه، شعر پر از خنده سرودم

صد بند به پای دل سودا زده بستم

تا یك گره از ابروی خواننده گشودم


1313 - 1380

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید