شنبه, 28 تیر 1399 11:40

قاب بندی و میزانسن به روایت "حمید نعمت الله" / زیبایی هایی که حس می شوند و دیده نمی شوند

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

ناصر یاخچی بیگلو/سی و یک نما_یک داستان مسیرهای مختلفی را طی می کند تا به دست مخاطب ش برسد. بعضی در قالب قصه ای که مادر بزرگ ها می گویند و بعضی در قالب شعر سروده می شوند. گاهی یک رمان می شوند و گاهی هم نمایش و فیلم.

هر یک از این قالبها با توجه به اقتضای خود، افزونه ای به داستان اضافه می کنند و رنگ و لعابش می دهند تا مخاطب را بیشتر تحت تاثیر قرار دهند. افزونه هایی مثل صدای راوی، توصیفات و آرایه های ادبی و.....
فیلم نیز به عنوان جدیدترین قالب داستان، رنگ و لعاب های مخصوص به خود را دارد و یکی از مهمترین اینها، قاب بندی و میزانسن است.
 
ما نیز در این مطلب قرار است از قاب بندی و میزانسن بگوییم، البته به روایت حمید نعمت الله که کارگردانی را در سال ۱۳۸۲ با فیلم «بوتیک» شروع کرد.فیلمی که عمده ی روایتش مربوط به آشنایی «جهان» و «اتی» است. دو جوان از دو نسل و دیدگاه متفاوت و نقطه ی عطفش دعوای این دو نفر روی پل عابر پیاده است. انتخاب لوکیشن پل عابر  با یک قاب عمیق. دختر و پسر محصور در میان میله های ناموزون. جایی بین زمین و هوا....

 

 

برسیم به سه قاب متوالی که نعمت الله می چیند تا یک جدایی را برای مخاطب تداعی کند. جایی که «جهان» به پدر «اتی» خبر داده و پدرش سر می رسد و او را به باد کتک می گیرد و پایانی ست بر این دوستی.

 

 

نعمت الله در بوتیک، بارها جهان و اتی را در یک قاب نشان می دهد که با چینش درست تداعی گر فاصله دنیای این دو نفر است. دنیای پسری آرام و اخلاق مدار با دختری بلند پرواز.

 

 

نقطه ی پایانی. آسانسور پایین می رود و قاب که سقوط را در میان خطوط  نشان می دهد.

 

 

فیلم بعدی حمید نعمت الله «بی پولی» بود. در «بی پولی» ما شاهد شکل دیگری از قاب بندی ها هستیم. قابهایی که در آن انتخاب مناسب لوکیشن نقش به سزایی داشته. خانه هایی با ستون ها و درها و خطوط بسیار. خطوطی که به نعمت الله این امکان را می دهد تا به آدم هایش تاکید کند. برای مثال می توان به صحنه ی رویارویی «ایرج» و «پرویز» و همکلاسی شان، در شرکت (یا همان خانه) پرویز اشاره کرد. در زمانی که شخصیتها پی می برند که چقدر از هم فاصله دارند، چند قاب از این سه نفر که خطوط آنها را از هم جدا می کند و به فاصله شان تاکید دارد.

 

حتی همین فاصله را در چند قاب بین ایرج و شکوه می توانیم ببینیم
 
غیر از این قاب های بسیاری که در «بی پولی» وجود دارد که شخصیت ها را در میان خطوط محصور می کند تا تنگناها و سختی هایشان را القا کند.
 
 
 
و دو قاب در اواخر فیلم که «ایرج» را با خودش روبرو می کند و قرار است خود را بیشتر بکاود و اصلاح کند
 
 
 
نعمت الله پس از «آرایش غلیظ» که از قابهای همیشگی اش فاصله گرفته بود، با «رگ خواب» بازگشت قدرتمندانه ای را دارد و اغراق نیست اگر این فیلم را کلاس درسی قلمداد کنیم در عرصه ی قابهای دلربا.
فیلمی که قرار است شخصیت دختری تنها، خیالپرداز و البته ضعیف را به مخاطب نشان دهد. فیلم بارها در نمای لانگ شات و تاکید بر فضا، که گوشه کوچکی از آن را به «مینا» اختصاص داده بر تنهایی او تاکید می کند. تاکیدی که نورپردازی کم نظیر فیلم نیز کمک شایانی به آن کرده است.
 
 
 
یا می توان به چند قاب دلپذیر که به زیبایی، خیالپردازی شخصیت «مینا» را نشان می دهد اشاره کرد.
 
 
 
و حتی قاب هایی از ساختمان که زیبایی و برش خطوط آن مخاطب را به وجد می آورد.
 
اما مطمئنا خلاقیت ویژه ی فیلم «رگ خواب» جایی است که «کامران» از «مینا» می خواهد تا در ثانیه های باقی مانده و تا سبز شدن چراغ راهنمایی، به او بگوید که دوستش دارد یا نه. حمید نعمت الله با یک قاب متحرک زیبا نشان می دهد که چگونه زمان از سوی «مینا» به سمت کامران حرکت می کند و در نهایت در صورت کامران سبز می شود که تداعی گر آن می شود که «کامران» به نفر پیروز رابطه تبدیل می شود.
 
 
 
برسیم به آخرین ساخته ی این کارگردان خوش ذوق. فیلم «شعله ور». فیلمی درباره ی حسادتهای یک مرد بالغ و البته شکست خورده. فیلمی که با یک قاب فوق العاده شروع می شود. لانگ شات از یک فضای باز که مرد کوچکی در این فضا سرگردان است و چیزی که بیشتر به این خردی تاکید می کند. تیرهای چراغ برقی است که به صورت عمودی فضای افقی را قطع کرده و کوچکتر نشانش می دهند.
 
 
 
اما نقطه ی عطف در قاب بندی های «شعله ور» جایی است مادر «فرید» خبر ازدواج همسر سابقش را به او می دهد و «فرید» بزرگترین ضربه اش را می خورد. و این سقوط در پس زمینه ی سلاخی مرغهای زنده اتفاق می افتد. پیوندی که جان کندن «فرید» را تداعی می کند و راه نجاتی که برای او وجود ندارد.
 
 
 
این فیلم قابهای زیاد دیگری با بار معنایی دارد که می توان به آنهایی اشاره کرد که حسادت «فرید» را با آتش گره می زنند.
 
 
 
یا قابهایی که بر خردی و بزرگی «فرید» در زمان شکست و پیروزی هایش تاکید می کنند.
 
 
 
یا قابهایی دلپذیر که نعمت الله  از لوکیشن های چابهار می گیرد.
 
نمی توانم به سکانس انتظار مردم شهر اشاره نکنم که نشان میدهد چطور حمید نعمت الله با چند نمای مختصر و بدون دیالوگ، اهمیت کار غواص ها را نشان می دهد. کاری که برای بیننده ناآشنا و حتی شخصیت فرید بی ارزش است.
 
 
 
 
 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید