دارکوب درامی اجتماعی است که در روایت قصه به زوایایی ازشخصیت هایش می پردازد که کمتر به آن فکر کرده ایم.شخصیت زن در این فیلم به اندازه ای مهندسی شده و قابل قبول است که به درستی برای نقش اول زن فیلم دو بازیگر در نظر گرفته شده است که نمی توان هیچ یک را قدمی جلوتر از دیگری در پیشبرد قصه دانست (مثل فیلم تلما و لوییز)با این تفاوت که بازی از سارا بهرامی در نقش مهسا یقینا حیرت زده مان می کند و به همین دلیل سیمرغ بلورینی که برای این نقش گرفت به دل ما هم چسبید.
گر چه بسیار سعی شد که سارا بهرامی به عنوان نقش دوم دیده شود که این موضوع هم در پوستر اولیه فیلم که وی را از پشت سر نشان می دهد ، هم در عکس هایی که در اختیار رسانه ها قرار می گرفت و هم در زمان جشنواره مشهود بود که حمایت رسانه ها و مردم از بازی وی در طول جشنواره موجب شد تا سارا بهرامی در جایگاه خود تثبیت شود و پوستر فیلم نیز در اکران تغییر کند)
مهسا (سارا بهرامی) زن بی خانمان و معتادی است که برای پول سراغ همسر سابقش (امین حیایی) می رود و پس از سال ها متوجه می شود که فرزندش در نوزادی نمرده است .او تصمیم می گیرد تا تنها نقطه امید باقی مانده در زندگی اش را ببیند و در عین حال از مرد کمک مالی بخواهد که نمی شود به راحتی اسمش را اخاذی گذاشت. مهسا می خواهد مادر بودن که تنها ویژگی است که هر زنی می تواند به آن ببالد را تجربه کند حتی اگر مستحق آن نباشد.
همسر فعلی مرد (مهناز افشار) نا خواسته پای مهسا را به خانه اش باز می کند. زنی که آمده تا آرامش را از خانواده بگیرد.فرق بین این مادر محروم مانده از فرزندش با قصه های دیگر از این نوع در آن است که گرچه در طول فیلم مخاطب مهسا را بسیار دوست دارد اما به هیچ عنوان بچه را حق او نمی داند و در گذر زمان و غوطه ور شدن در روایت و گذشته ی این قصه، با حقایق تلخ تری مواجه می شود که شوکه اش می کند.
زن در دارکوب برای ابراز وجود به طور کل جایگاهی دست نیافتنی است و نه تنها بازی مهناز افشار در نقش همسر دوم و نامادریدر دارکوب درخشان است بلکه تمام شخصیت های فرعی زن قصه به خصوص زنان معتاد و احتمالا بدکاره ای که همخانه مهسا هستند بازی های فوق العاده ای دارند.
دارکوب مثل دیگر فیلم های شعیبی خوب شروع می شود، مخاطب را درگیر می کند، با ریتمی خوب پیش می رود و در انتها به نتیجه و پایان می رسد. درست همانند یک کارگاه فیلمسازی کلاسیک و فیلمنامه ای در سه پرده که قصد منحرف کردن ذهن به بهانه نگاهی نو و آسمانی آبی ندارد.
و از آن مهم تر اینکه خرده قصه های فیلم در خدمت روایت هستند و از این شاخه به آن شاخه نمی پرند و تایم پر نمی کنند ، درست مثل قصه ی تینا دختر جوان بارداری که با مهسا هم خانه است و حالا نیاز به پول دارد.
دارکوب تا به اینجا بهترین فیلم از بهروز شعیبی است که نشان می دهد او از هر فیلم خود پله ای می سازد تا برای بهتر شدن فیلم بعدی از آن بالا برود و گرچه نوع نگاه و روایتش امضای خاص او را که همان روایتی ساده اما تفکر برانگیز است دارد اما در ژانر خاصی میخکوب نمی شود و این طرز تفکر یقینا به او بستر بازتری برای فیلمسازی خواهد داد و به دلیل همین تنوع نگاه، دارکوب هم فیلمی است که به دیدنش می ارزد.