یک : "اشیا ..." نخستین فیلم نرگس آبیار است که از طنز زمانه بعد از دومین فیلم او اکران شده است. این به هم ریختگی نظم سینمایی، مخاطب را از پیگیری یک روند صحیح در آشنایی با سینماگران ایرانی محروم می کند. پس عملا امکان بررسی نوعِ تغییرات نرگس آبیار از فیلم اول به دوم از مخاطب سلب گردیده و نگارنده نیز مجبور به بررسی این فیلم فارق از دلالت های بیرون متنی است. به هر حال گروه سینما و تجربه انگیزه کافی ای برای جریان سازی در سینما ایران را دارد که امیدواریم به وقوع بپیوندد و البته که زمزمه آن به گوش می رسد.
دوم : قرائت مسئله زن به عنوان یک متن فرهنگی، به دو گونه اصلی قابل تقسیم بندی است : قرائت مسئله زنان توسط مردان و توسط زنان. در حالت دوم، زن می باید سوژگی را از خود بزداید. به این معنی که خود را چون مثالی قابل تعمیم به تمامی مشکلات زنان در نظر نگرفته، و همواره منیت اش را محو گرداند تا به مشترکات میان زنان دست یابد. حال نرگس آبیار حتی خود را چون ابژه ای از نظام زنان در نظر نمی گیرد و بدین طریق به فضای فرهنگیِ دقیق تری در سینمایش دست می یابد. این فیلم روایت زنی باردار را می گوید که به همراه شوهرش (فرید) و دختری کوچک، مستاجر دو پیرزن مهربان است. فیلم به عمد تناقضاتی از شخصیت لیلا (زن باردار) را نشان می دهد تا مخاطب را از پیچیدگی شخصیت او آگاه کند. پس مخاطب همواره قسمتی از شخصیت لیلا را نمی داند و در آخر لیلا دچار نوعی کاتارسیس می شود که بر ناقص بودن برداشت مخاطب راجع لیلا تاکید می شود.
نرگس آبیار، زنان را موجوداتی با عواطفی عظیم و درهم پیچیده معرفی می کند که مردان با ناآگاهی نسبت بدان، همواره اینان را دربردارنده سطحی ترین عواطف می دانند. شوهر لیلا نسبت به عواطف مختلف لیلا بی توجهی می کند اما بی مسئولیت نیست. پس چاره ای جز پنهان سازی بخشی از فعالیات خود ندارد، چرا که از واکنش لیلا نسبت به کار و موقعیت پایین اجتماعی خود، ایده ای ندارد. اما لیلا وقتی کشف می کند شوهرش برای بدست آوردن پول به چه کاری دست زده است، او را تحت حمایتی نامستقیم قرار می دهد. کاراکترهای فیلم همگی از قشر ضعیف جامعه اند و به طور کلی فقر بر فضای فیلم غالب است. اما سوژه فیلم فقر نیست و صرفا مشکلات غیر مالی این دست از جامعه بازگو می شود. هدف اصلی لیلا که در واقع خواست و کنش دراماتیک فیلم را شکل می دهد، خریدن یک بشقاب، مشابه بشقابی که از پیرزن همسایه قرض گرفته و ناخواسته شکسته است، می باشد. در نگاه اول شاید این هدفی کم ارزش برای ایجاد یک درام قوی باشد اما زمینه سازی های فیلم این مورد را نفی می کند. چرا که بیش از بیست دقیقه طول می کشد تا مشکل اصلی رخ نماید و پیش از آن فیلم، کاراکترهای فیلمش را به ما می شناساند و درواقع سطح توقع مخاطب را گره افکنی پایین میاورد. فیلم به شدت واقع گراست، پس ایجاد درام بر پایه شکسته شدن یک بشقاب، نباید عجیب یا سخیف بنماید. کشمکش درونی شخصیت لیلا، کاملا در فیلم آشکار است اما گفته نمی شود. به عبارتی فیلم برخلاف نظر بعضی از منتقدان، پس از زمینه چینی از دیالوگ محوری فاصله می گیرد و به نوعی درام درونی بدل می گردد. پس مخاطب فقط کنش های قهرمان را می بیند و انگیزش اصلی او را باید حدس بزند. این پرده پوشی نرگس آبیار از شخصیت زنان فیلمش، امری آگاهانه و هدفمند است. پس برخی کنش هایی که در نگاه اول متناقض می نمایند، با کمی کند و کاو در باب منطق کلی فیلم قابل توجیه اند.
لیلا گرچه کمی دچار نوعی بی خیالی ست، اما برای جایگزین کردن بشقاب به هرکاری دست می زند. شخصیت دیگری که در فیلم حضور فیزیکی کمرنگی دارد اما برخی انگیزش های لیلا را شدت می بخشد، دوست قدیمی فرید است که حالا با او بر سر اجاره خانه کم لطفی می کند. این دوست قدیمی نظر مساعدی نسبت به لیلا ندارد و این را به دو پیرزن نیز می گوید. پس لیلا همواره در پی جبران کاستی های خود است. کاستی هایی که او ناخواسته دچار آن است : نداشتن تلفن و شکستن بشقاب. بدلیل عدم موافقت فرید، او از دست یافتن به مورد اول پیشاپیش ناکام است اما شکستن بشقاب، امری ست که می باید جبران گردد. پس به بازار می رود و با سختی های بسیار آن را بدست می آورد. پس برخلاف نگرش یکی از منتقدین، گره دراماتیک و بحرانی فیلم، چیزی نیست که با یک حساب "دو دو تا چارتا" (!) حل گردد.
بررسی موقعیت زنان در فیلم، نیازمند بررسی دلالت هایی فرهنگی است و نمی توان در نقد این فیلم ها، نگاهی کاملا درون متنی داشت. زنان فرودست جامعه، دچار بحران هایی فرودست نیز هستند. در آخر فیلم پسربچه ای در روزی آفتابی قصد دارد بادبادک هوا کند و هواپیمایی از پشت سر هم عبور می کند. این امر باعث می شود لیلا به گریه افتاده و دچار کاتارسیس گردد. این استعاره ای از پایین بودن نیازهای زنان قشر ضعیف جامعه است و قابل تاملی عمیق. سحر عصرآزاد شاید دنبال این است که در فیلمی رئالیستیِ شهری، شخصیت اصلی به خود بمب ببندد و برود در بازار خودش را منفجر کند! نمی دانم. در پایان می باید اشاره کرد که نرگس آبیار به خوبی در دام نگاه های رادیکال فمینیست ها نیوفتاده و نگرش تماما واقع گرایانه اش را به موضوع زنان و موقعیت اجتماعی شان حفظ کرده است.
دیدگاهها
و این فیلم هم مثل فیلمهای سابق بخشی از زندگی خانوادگی با سطح مالی ضعیف رو مطرح میکنه
و قسمتی از شهر با بافت قدیمی. فیلمهای نرگس آبیار چه از لحاظ بافت ساختمانی و شهری چه از لحاظ محتوا، بوی قدیم رو میده