علیرضا شجاع نوری در مقام تهیه کننده ، کمال تبریزی به عنوان مشاور پروژه و رخشان بنی اعتماد - جهانگیر کوثری زوج سینماگری که همیشه از فیلم های دخترشان حمایت می کنند.
یکی از دلایل عمده این اتفاق، تکرار نوعی خاص از بازی است که در باران کوثری ریشه گرفته وکلیشه شده وبه تازگی نمی گذارد از حضور او در یک کارآکتر لذت آنچنانی ببریم حتی اگر یک زن مهاجر افغان باشد.انگار بازی او در "کوچه بی نام" قرار نیست تکرار شود و این نوع حضور، بازی درخشان رضا بهبودی را نیز به هدر می دهد. مورد دوم در شنل "هرم وارونه" آن با تعریفی است که از ساختار یک فیلم و دکوپاژ آن داریم. فیلم ، که باید اگر در اوج آغاز می شود با ریتمی خطی و در اوج نگه داشته شود و یا اگر سه گام دارد باید به حالت کلاسیک کم کم به نقطه اوج برسد و جمع بندی شود یا مثل مد این روزها با پایانی باز رهایمان کند . اما شنل اینگونه نیست. بسیار خوب و جذاب شروع می شود و بیننده را به شوق می آورد و بعد در هیاهو گم می شود.مسلم اینکه اگر از اول آرام تر قصه را شروع می کرد و به اندازه پیش می برد می توانست مخاطب را راضی تر کند. همان مخاطبی که امسال از محوریت موضوع زن و دغدغه ها و تبعیض های زندگی او در قصه های متفاوت و گاه مشابه فیلم ها دلزده و خسته شده است، به خصوص در نیمه دوم سال و پیچیدگی اکران.
در فیلم ،طاهر (رضا بهبودی) به موقعیتی رسیده که می تواند انتقام خودش را از زندگی بگیرد. یک فرد پر از عقده ، منفعت طلب و غیر قابل کنترل . اما صحرا(باران کوثری) هم یک مظلوم قابل دفاع که لحظه به لحظه برای او دل بسوزانیم و نگران او باشیم نیست. اصولا فیلم شنل مثل عطر کوکوشنل فیکی است که بویش زود می پرد و فیلم با این شخصیت های غیر قابل اعتماد نمی تواند برای سر پا بودن دوام دشته باشد.
صحرا دختر مهاجر افغانی با مردی ازدواج کرده و از او صاحب فرزند شده که حالا مرده است. مرد پیش از او زن و فرزند داشته و در حقیقت با شناسنامه یک کارگر، صحرا را عقد کرده بوده و حالا این کارگر می خواهد از او برای رسیدن به خواسته هایش سوء استفاده کند....
در فیلم شنل وقتی نقاب از چهره ها می افتد وی فهمیم ، به هیچکس نمی توان اعتماد کرد.