آرایش غلیظ با اسم زیرکانه ای که هادی مقدم دوست و حمید نعمت الله انتخاب کردند ، به خوبی مارا وسوسه ی دیدن می کند . دیدن فیلمی در حد و اندازه های فیلم "بوتیک" که قطعا یکی از بهترین ملودرام های اجتماعی سینمای ما به حساب می آید.فیلمی که نه تنها برای سازندگان آن بلکه برای بازیگرانش به خصوص محمدرضا گلزار یک اتفاق نادر بوده و تا به حال هم هست. حامد بهداد را هم با همین فیلم تحسین کردیم و کنجکاو و مشتاق کارهای بعدیش شدیم ( گر چه او با آخر بازی همایون اسعدیان هم خوش درخشیده بود)اما به هیچ عنوان نمی توان این دو فیلم را کنار هم قرار داد
بازیگر اصلی آرایش غلیظ نعمت الله ،حامد بهداد است که گر چه باز هم یک شخصیت برون ریز و عاصی رو نمایش می دهد اما تکراری نیست و با همه شباهت ها توانسته نوع دیگری از عصیان ذاتی در بازی هایش را به رخ بکشد که این تلاش او از چشم داوران سی و دومین جشنواره فجر هم پنهان نبود و گرچه در این جشنواره معمولا چشم ها به روی شایستگی ها بسته می ماند اما در مورد بازی حامد بهداد در آرایش غلیظ چنین نشد.
در این فیلم شاهد دو بازی خوب دیگر هم هستیم که استحقاق توجه بیشتری داشتند ، یکی بازی جمال اجلالی و دیگری علی عمرانی که گر چه هر دو وصله ناجوری به تن فیلمنامه بودند اما در چارچوب خود از پس شخصیت برآمدند.
جمال اجلالی در آرایش غلیظ یکی از شخصیت های مکمل فیلم است.دکتری است که می خواهد از گذشته پر اشتباهش فاصله بگیرد و به روش خودش از اعتیاد ی که زندگیش را تباه کرده پاک شود اما موفق نیست و علی عمرانی مرد واخورده و افسرده ای که کسی نمی تواند به او نزدیک شود چون بدنش برق دارد و این جریان الکتریسیته با وسوسه ها و تمایلات او نسبت به جنس مخالف به اوج میرسد(نسخه ی تعریف نشده ای از شخصیت "ادوارد دست قیچی" با بازی جانی دپ که کیلومترها با هم فاصله دارند.)
در فیلم آرایش غلیظ همه یک خیانتکار بالقوه هستند که به راحتی می توانند دیگران و دوستان خود را بفروشند. فقط قیمت ها فرق می کند . در این فیلم به هیچکس نمی توان اعتماد کرد حتی هر لحظه منتظر خواهیم بود که شخصیت ساده کارآکتر زن (بهنوش طباطبائی) هم برای مثال رئیس مافیای قاچاق رژلب تاریخ مصرف گذشته و یا عینک صورتی تقلبی باشد.
قصه ی هادی مقدم دوست به نوعی انگار از سراشیبی بالا می رود و گاه به هن و هن می افتد و بعد هم یک دفعه در مدت چند دقیقه تمام می شود بی آنکه قصه به صورت منطقی به پایان رسیده باشد . یک فیلم با پایانی بسته و قابل پیش بینی که به نوعی پایانی باز دارد و ما را قانع از یک درام خوب تعریف شده نمی کند.
حال اینکه آیا حمید نعمت الله می توانست سناریو یار قدیمی اش را بهتر به تصویر بکشد را بعید می دانم و مشکل را به گردن صرفا فیلمنامه می اندازم . چرا که فیلم ، کار خوش ساختی است که در میان پیرنگ و خرده پیرنگ ها سر در گم می ماند. و در انتهای فیلم هم حتا صدای خوش همایون شجریان و نوای پور ناظری ها نمی تواند موجب شود تا حس کنیم تماشاگر یک فیلم از فیلمسازی شدیم که کارها و نگاهش را دوست داریم.