چهارشنبه, 26 خرداد 1395 16:51

نگاهی به فیلم اژدها وارد می شود / رستاخیز مسحور کننده، در مرزی میان وهم و واقعیت

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
نگاهی به فیلم اژدها وارد می شود / رستاخیز مسحور کننده، در مرزی میان وهم و واقعیت نگاهی به فیلم اژدها وارد می شود / رستاخیز مسحور کننده، در مرزی میان وهم و واقعیت

ریحانه محمودی (سی و یک نما)- گول شباهت اسمی"اژدها وارد می شود" با فیلم معروف بروس لی به همین نام را نخورید. آن چه در این فیلم می بینید فراتر از زد و خورد های رزمی ست. اگر به دنبال شباهت هستید بهتر است به فیلم "اسرار گنج دره ی جنی" ابرهیم گلستان (پدربزرگ مانی حقیقی کارگردان فیلم) رجوع کنید. فیلمی  با روایت داستان مردی که گنجی می یابد و ثروتمند می شود و البته همان ثروت منجر به نابودی اش خواهد شد. فیلمی که در همان دوران مورد غضب سیستم و ساواک قرار گرفت، تا جایی که تمام نسخه های آن نیز از بین برده شد.

"اژدها وارد می شود" آغاز کوبنده ای دارد و از همان دقایق ابتدایی مثل یک مخدر در خونتان می غلطد و در تمام زمانی که در حال تماشای فیلم هستید می تواند شما را مسخ خودش کند. فیلمی پر از استعاره و تمثیل با روایتی تماشایی از نشانه ها و نمادها که شیوه ی روایی و جذابیت های بصری در ساخت آن، حتی مخاطب ناآگاه را نیز مجذوب خود می کند. این فیلم را می توان بیشتر از یک سینمایی صرف و کم تر از یک مستند صد درصد دانست، شاید یک شبه مستند؛ با داستانی بر اساس واقعیت و نه لزوما به تمامی، "واقعیت".

Ejdeha_vared_mishavad.jpg

بابک حفیظی (امیر جدیدی) مامور ساواک است. او بعد از خودکشی یکی از تبعید شده ها در گورستان متجاوزان خارجی در جزیره ی قشم، به آن جا سفر می کند تا گزارشی از این اتفاق را به سازمان ارائه دهد، اما زمانی که به کشتی به گل نشسته و متروکه ای که در آن گورستان مطرود وجود دارد و مرد تبعید شده خود را در آن جا به دار آویخته،  می رسد در می یابد که خودکشی صحنه سازی بوده و او به قتل رسیده است. حفیظی می خواهد بداند؛ دانستگی ای که داستان فیلم از آن آغاز می شود، پس به سازمان گزارش نمی دهد. چون به گفته ی خودش اگر به ساواک گزارش بدهد آن ها می دانند حال آن که او می خواهد خودش بداند. چارکی میانسال مردی با عینک ته استکانی و معجزاتی مانند پیدا کردن یخ و تخم مرغ در بر و بیابان، در بسیاری از صحنه های فیلم حضور دارد. چارکی از این جهت که با ساواک همکاری دارد می شود گفت همکار حفیظی هم است بماند که دست آخر بلای جان او و دوستانش می شود. زمانی که تصمیم به دفن جنازه ی تبعیدی می گیرند چارکی اصرار دارد که جسد جایی به غیر از این قبرستان دفن شود چون بومیان بر این باورند که وقتی جسدی در این خاک برود زمین لرزه می شود. حفیظی مخالفت می کند و بر مخالفتش مقاومت. پس جنازه در همان گورستان دفن می شود. چارکی می رود و حفیظی شب را در کشتی متروک می ماند. کتاب ملکوت بهرام صادقی می خواند و دیوار نوشته های تبعیدی را مرور می کند. زلزله می آید. از اینجاست که حفیظی کمر به پی بردن راز این داستان می بندد. با دو جوانی که که با او تنها یک اشتراک دارند و آن این که "می خواهند بدانند". این میل به دانستن به قدری قابل لمس و ارزشمند است که گویی هر کسی اگر جای آن ها بود به این همراه شدن، تصمیم می گرفت. شاید به همین خاطر است که دوست داشتن این سه جوان در فیلم اولین کاری است که به عنوان مخاطب انجام می دهیم. یک مهندس زمین شناسی و یک صدابردار با احوالات آرتیسیتی که بیشتر صدای سکوت ضبط می کند همراهان "جوان اول" فیلم هستند.

11681_597.jpg

اژدها وارد می شود ترسناک نیست. قرار نیست در آن چشم هایتان را از ترس بگیرید. فضا سازی فیلم در واقع هراسی نرم و آرام را روانه ی جانتان می کند که فراری از آن وجود ندارد چون حالا شما هم با این سه جوان همراه شده و "می خواهید بدانید". می خواهید از سرنوشت آن ها با خبر شوید و برای دریافت همین آگاهیست که هراس صحنه ها و میزانسن های وهم آلود و خوفناک آن را به جان می خرید.

فیلم هنوز در اکران است و من نمی خواهم ذره ای از لذت تماشای آن را در سینما از شما بگیرم پس سعی می کنم نکات و اشارات این نوشته بیشتر در ترغیب شما برای دیدن آن باشد و نه لو دادن ماجرای آن.

شتر به عنوان نمادی از وجود گنج در نزدیکی اش در این فیلم نقش مهمی دارد. در قسمتی از فیلم گفته می شود که برای رسیدن به گنج باید 5 گلوله در سر شتری با پایی شکسته خالی کنی. این اتفاق می افتد و وقتی به گنج می رسیم می بینیم که آن گنج فرزندی تازه متولد شده از عشق ممنوعه ی حلیمه دختر شکارچی کوسه و آن مرد تبعیدی  است. در پایان فیلم هم وقتی ندای "یه چیزی رو جا گذاشتی" به گوش می رسد ما به همین نوزاد می رسیم. این نوزاد و یا بهتر بگوییم این گنج، نمادی از نسل های بعدی هستند؛ نسلی که در میان گروه تحقیقاتی این فیلم هم حضور دارد، جوانانی که سال های بعد در خانه ی والیه جمع می شوند تا نوارهای به جا مانده از پدر او (همان صدابردار جوان که والیه را با خود برده و به فرزندی قبول کرده بود) را بشنوند و فقط و فقط یک انگیزه دارند و آن این که می خواهند بدانند. کشف کنند و دریابند و شاید این همان گنج نهفته است؛ گنجی که اژدهای پنهان در زیر زمین تا پیش از سر رسیدن این سه جوان از آن محافظت کرده بود و حالا قرار بود آن ها از او محافظت کنند جوانانی که امروز به تعبیری، صادق زیبا کلام و سعید حجاریان و شاید لیلی گلستان شده اند. 

اژدهای پنهان شده در گورستان به عنوان نماد و نشانی از قدرت و اینجا قدرت ایران زمین، تاب مدفون شدن ایرانی ای را در گورستان متجاوزان ندارد، می غرد و می پیچد و سر آخر زمین را به لرزه در می آورد.

160111150825_dragon_movie_640x360__nocredit.jpg

اژدها وارد می شود را فیلمی با بازی های درخشان و در خور توجه و تامل می یابید. فیزیک، حس، لحن و بیان و شیوه ی ادای کلمات امیر جدیدی در این فیلم قابل توجه است. زبان بدنش به درستی کار می کند از طرز راه رفتنش گرفته تا زمانی که دوربین، بسته ی صورت او را در اتاق بازجویی نشان می دهد وتک تک اعضای چهره اش در حال سخن گفتن اند. سخن گفتنی که با انتقالی سریع وصریح و البته تاثیر گذار همراه است. علاوه بر توانمندی های او، هوشمندی و درایتش در انتخاب نقش ها تا به این جا از آن متر و معیار هاییست که سینما را به ظهور ستاره ای متفاوت و خلاق امیدوار می کند. همایون غنی زاده به عنوان چهره ای که در تئاتر بیشتر شناخته شده است با حضوری دقیق و به جا و با دز به اندازه ای از بازیگری تئاتر خود یکی از نقاط قوت و قابل توجه فیلم را رقم زده و البته که از احسان گودرزی نمی گذریم؛ ضلع دیگری از مثلث سه جوان کنجکاو که به خوبی از پس ایفای نقشش برآمده است.

کارگردان فیلم، مانی حقیقی دانش آموخته ی فلسفه و بزرگ شده ی خانواده ی گلستان است علاوه بر این ها سبک خاص حضور او در سینما، ما را ناچار از پذیرفتن او  به عنوان شخصیتی ممتاز و تاثیر گذار در تاریخ معاصر سینمای ایران می کند. مانی حقیقی چند وقت پیش تر کمدی جنجالی پنجاه کیلو آلبالو را در اکران داشت و حالا هم فیلمی که بر خلاف سبک و سیاق این روزهای سینمای ایران نه اجتماعیست و نه آپارتمانی. فیلمی سوررئالیستیست که به اکسپرسیونیست آمریکایی هم تنه ای زده است و حالا باید منتظر سورپرایز (بخوانید شگفتانه) بعدی او باشیم.

اژدها وارد می شود نقد و توصیف های مثبتی در ایران و جهان داشته و شاید یکی از دلایل آن کیفیتیست که کمتر در سینمای ایران قابل رقابت بوده است؛ از فیلمبرداری بی نقص هومن بهمنش تا موسیقی جادویی و مسحور کننده ی کریستف رضاعی. البته که نمی شود از صدابرداری و طراحی لباس آن نیز به سادگی عبور کرد. در نهایت با وجود همه ی تفاسیر و برداشت ها، اژدها وارد می شود را در سینمای ایران می توان خیز دوباره ی جریانی از فیلمسازی دانست که سالها به خواب رفته بود که فارغ از تمام گفته ها و شنیده های مثبت و منفی درباره اش بی شک اتفاق در خور ستایش و مبارکیست.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید