اما در سینمای قبل از انقلاب این ناهنجاری اجتماعی و گاه حتی خانوادگی نه تنها دستمایه فیلم های شاخص سینما بوده بلکه در فیلمفارسی از آن (حتی به بهانه به تصویرکشیدن صحنه های جنسی) و قهرمان سازی های داش مشتی بهره برده شده است.
نکته ی حائز اهمیت اینکه حتی در فیلم های تحسین شده ای چون "قیصر" مسعود کیمیایی و یا "صادق کرده" ناصر تقوایی تجاوز به همسر و یا خواهر صرفا طرح اولیه ای برای یک قصه است تا بن مایه ی یک روایت جذاب باشد و زن حکم مایملک مرد را دارد و مرد که قهرمان است برای ناموس خود انتقام می گیرد و در هیچیک از این دست فیلم ها نگاهی به زندگی تباه شده و یا از دست رفته ی زن نمی شود. چه کسی تا به حال برای خواهر قیصر و یا زن صادق کرده دل سوزانده است؟
اما در فیلم " بلوچ" مسعود کیمیایی چنین نیست و زن هم شخصیتی دارد که به جزئیات تباه شدن زندگی او حتی در حاشیه، پرداخته می شود.
اما فیلم بلوچ مخاطب قیصر را نداشته چرا که نه ظاهر بهروز شبیه قیصر است، نه کارگردانی و فیلمبرداری و نه دیالوگ ها و البته موسیقی که در گیر کند.
و نکته ی بسار مهم اینکه سینمای آن سال ها به دنبال قهرمان بود که قیصر قهرمانان پاشنه هایش را می خواباند اما بلوچ یک شکست خورده ی واقعی بود که مخاطب هرگز و در هیچ فیلم و با هیچ شمایلی، قیصرش بهروز وثوقی را چنین مفلوک نمی خواست.
همسر بلوچ برای آرد کردن گندم به اسیاب دور افتاده در بیابانی خارج از زاهدان رفته و حالا دو قاچاقچی در آن خلوت به او تجاوز می کنند. زن قصد خودکشی دارد اما موفق نمی شود و بلوچ(بهروز وثوقی) به جرم قتل دو قاچاقچی به زندان می افتد. اما آن دو متجاوز زنده اند. بلوچ از زندان آزاد می شود و زن برای او تعریف می کند که چطور بعد از این تجاوز باردار شده وبرای اینکه بچه ی حرامزاده نداشته باشد انقدر با سنگ به شکمش کوبیده تا بچه را سقط کرده. بچه ای که سال ها در آرزوی داشتنش بوده و هست چرا که بلوچ عقیم است.
بلوچ به تهران می آید تا دو قاچاقچی را پیدا کند که در اینجا با زن میانسال پولدار و هوسرانی (ایرن) آشنا می شود و به عنوان محافظ او به استخدامش در می اید. او حاالا هویتش را از دست داده. چه در ظاهر و چه در باطن.دیگر خبری از لباس محلی سفید و دستار نیست. او دیگر بلوچ نیست.
دردناکتر اینکه بلوچ نه تنها باید خواسته های جنسی این زن را برآورده کند، بلکه به یک تن فروش مرد بدل شده که هر شب را با زن سالخورده پولداری می گذراند. زن هایی که او را از طریق صاحب کارش کرایه می کنند .
در آخر بلوچ انتقامش را از دو قاچاقچی که زنش تحاوز کرده بودند می گیرد اما دیگر آن بلوچ سابق نیست. او همسرش را در تهران پیدا می کند که در یک فاحشه خانه تن فروشی می کند. خودش را به نفهمی میزند و یا واقعا نمی داند آن خانه چه حور جایی است.
بلوچ و زنش به خانه ی خود بر می گردند در حالی که هیچکدام دیگر آدم سابق نیستند. شاید دو مرده ی متحرک.