بارها شنیدم از مسئولین، از مردم، ازهنرمندان و از آنها که مثل من یک زن هستند: "چرا حق مطلب حضور زنان در جنگ و پشت جبهه ها و سختی هایشان در لمس این دوره مهم از تاریخ کشورمان در قاب تصویر ادا نشده است!؟".
حالا گوشه ای از این حق ادا شد، با فیلم دیدنی "ویلائی ها" که کافی است از "ویلایمان" بیرون بزنیم و به تماشایش بنشینیم واگر کاممان از حقایقش تلخ شد، سانس بعدی با دیدن "سلکشن های رویائی نهنگ عنبر 2" جبرانش کنیم.
ماشین "ون هایس" هر از چند وقت یکبار می آید و به همراهش وسایل و خوراکی هایی که به کمپ می آورد . این ون گاه "روزی" می دهد و گاه حامل پیک ناشگونی است که خبر از قطع شدن "روزی" قلب خانواده ای می شود. خبر شهادت همسر یکی از زنها میدهد. ویلائی ها شعار نمی دهند.
همسر شهید مثل هر زنی از مرگ شوهرش ضجه می زند بی آنکه در آن لحظه به این فکر کند که مرگ او فرق دارد، دفاع از سرزمین است و نام مقدسش شهادت. او عزیزش را از دست داده است. آمدن هایس مثل رولت روسی است و اینبار قرار است گلوله در مغز چه کس خالی شود؟ هر زن در حالی که با زنی که خبر شهادت همسرش آمده می گرید و همدردی می کند اما از چهره اش معلوم است که خدا را شاکرست که این شهید شوهر او نیست. (در سکانسی هنرمندانه پریناز ایزدیار به زیبائی به این حس کاملا طبیعی اعتراف می کند).
عروس (طناز طباطبائی) به ویلا آمده. او نمی فهمد سهمش از این جنگ چیست. سهم خودش را سایه ی همسر و پدر بچه ها روی سرشان می داند. مادر شوهرش (ثریا قاسمی) دو فرزند و پاسپورت ها را به ویلا آورده و عروس آمده تا بچه ها و پاسپورت ها را پس بگیرد. او می خواهد از این کشور در حال جنگ مهاجرت کند. و انجا او عشق را می یابد و با تک تک زن ها قصه هایشان را مرور می کند.
با دختر بچه ای که به ساز تیتراژ برنامه کودک می رقصد ، به زن هائی که دلخوشی شان این است که شنبه شب ها دور هم بنشینند و سریال سال های دور از خانه (اوشین) را ببینند. به قصه ی عشق دختر نوجوان و پسر رزمنده (علی شادمان) که راننده هایس است و به بهانه دیدن او می آید و نظر بازی می کند. او می بیند که چطور وقتی قرار است فرمانده ای از جبهه بیاید و شبی در کنار همسرش باشد، زن های دیگر سر مادرش را گرم می کنند تا این لیلی و مجنون در خلوت کنار هم باشند، او حالا تصویر دیگری از عشق را می دید. و یکباره چشم باز می کند و می بیند که چقدر عاشق بوده و نمی دانسته و حالا او هم با نگرانی به جاده خیره می شود تا شاید به جای پیک شوم، همسرش بیاید...
فیلم "ویلائی ها" شاید می توانست کمی از تلخی قصه هایش بکاهد، شاید می توانست در سکانس هائی از لا به لای ملحفه های غرق به خون که زن های ویلا در طول روز می شستند فاصله بگیرد و نفس بکشد اما مگر در خط مقدم آن روزها جز آتش و خون چیز دیگری هم بود؟ خانم ثریا قاسمی که یکی از بهترین بازی هایش را پس از فیلم "شام آخر" در "ویلائی ها عرضه کرده است چه خوب می گویند که این فیلم بازیگر نقش اول ندارد و واقعا چنین است.
همه به یک اندازه نقش اول قصه خود هستند و تاثیر گذار در قصه ی اصلی. بازیگران مرد کمتر در این فیلم حضور دارند اما حتی اگر به اندازه دو سکانس هم باشد مثل "صابر ابر" تاثیر خود را می گذارند. ما در این فیلم حتی از شخصیت هائی که تا به آخر هم نمی بینیم ، تاثیر می گیریم و برای خود در ذهنمان چهره می سازیم. ویلائی ها فیلم بسیار خوش ساختی است که باز هم تولد آن را مدیون "سعید ملکان" هستیم که تهیه کننده دو فیلم اولی و موفق "ابد و یک روز" و "برادرم خسرو" نیز هست.