فروشنده را دیدم. به همراه دانشجویان علوم پزشکی دانشگاه شهید بهشتی.فروشنده فیلم استاندارد و خوش ساختی است با بازی های خوب اما مگراز اصغر فرهادی توقعی غیر از این داریم و یا شهاب حسینی و ترانه علیدوستی می توانند بد هم باشند بخصوص وقتی جلوی دوربین اصغر فرهادی می روند. اما فرق بین "فروشنده" با "درباره الی" یا "جدائی نادر از سیمین" این است که آن دو فیلم تاریخ مصرف ندارند، مخاطب خاص هم ندارند و هر فردی می تواند با این دو فیلم عاشق سینما شود و بزرگترین هنر است مخاطب عام و خاص داشتن. اما بیشتر از یک ساعت بعد از دیدن فیلم، فروشنده نمی تواند ذهن را مشغول کند و یا ارتباط بگیرد.هیچ دیالوگی ندارد که تا سالها باخود تکرار کنیم و به شکل ضرب المثل یا دیالوگ ماندگار بماند و جای برای یاد کردن داشته باشد. نه" یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است "و نه اینکه "اگر پدرم من را نمی شناسد ، من که او را می شناسیم". نمی دانم به سر شخصیت پردازی فرهادی چه آمده !! به سر اینکه او از"داستان یک شهر" تا "جدائی نادر از سیمین" خانواده ، هویت فردی و اخلاق، واقعیت های نهفته خیر و شر در غیر قابل پیش بینی بودن کنش ها و واکنش ها در بستر یک قصه ی تاثیر گزار با لایه های پنهان و آشکار،معضل های اجتماعی را به رخ می کشید در دو فیلم اخیرش از خودش دور شده است. ویژگی شخصیت ها در فیلم های فرهادی که بسیار قابل تحسین است که هر فرد از یک زاویه می تواند گناهکار باشد و از زاویه دیگر بی گناه.
مخاطب مختار است خودش به شخصیت ها امتیاز بدهد که حق با کی است.حتی در پایان فیلم. در حقیقت در فیلم های فرهادی بیننده همراه او فیلم را از نو می سازد.چه شد که ما با سه سکانس کوتاه شخصیت هومن سیدی در "چهارشنبه سوری " را کاملا می شناختیم اما چیزی از"بابک کریمی" بازیگر فوق العاده فیلم های فرهادی در "فروشنده" نمی دانیم. شاید در حد یک مرد بازیگوش که رفیق خوبی است.بازی ها همه فوق العاده اند اما بدون شخصیت پردازی. درست مثل آکساسوآر قیمتی که صحنه پردازی و دکورمناسب را آرایش می دهد اما برای هیچ. فروشنده یک فیلم در سطح جهانی در اشل حرفه ای است که متاسفانه در داستان پردازی به شدت کم می آورد. چقدراین سوژه بکر جای پرداختن داشت و فرهادی آن را نادیده گرفت.مثل شخصیت زن بازیگر نمایش با بازی خوب"مینا ساداتی" که رها شد ! چقدربا دیدن فیلم منتظر می مانیم تا شخصیتی از حاشیه به متن بیایند و نمی آیند.
خب، این مورد می تواند چنین پاسخی داشته باشد که فرهادی اینبار می خواهد از اشتیاق بیننده سوء استفاده ای به جا بکند و حالا با غافلگیر نکردن مخاطب را غافلکیر کند اما به چه قیمتی؟ این آدم ها از کجا آمده بودند؟ اصلا چه احساسی نسبت به هم داشتند؟بد ترین اتفاق برای یک زوج می افتد ، داستان با یک گره کور شروع می شود و مخاطب را غافلگیر و هیجانزده می کند و گره به جای اینکه باز شود، با قیچی کوتاه می شود. یعنی چی؟ یعنی این شخصیت یک مرد درونگراست؟ می توانست درونگرا هم تلقی شود اما معجزه ی قصه گوئی در یک فیلم سینمائی همان شخصیت درونگرائی است که در یک اتفاق بسیار حاد و غیرمنتظره طغیان می کند اما ....
آیا واقعا حسی بین این زن و شوهر جوان وجود دارد؟
هر چه بیشتر به حافظه ام فشار میآورم بیشتر به نظر اتفاق ها غیر واقعی می آید . چطور فرهادی که از اتفاق های بسیار ساده می تواند جذاب ترین و قابل اعتناترین قصه پردازی را داشته باشد حالا از مهمترین اتفاق زندگی یک زوج به سادگی می گذرد؟می گوئید ، نمی گذرد؟ می گویم که : گذشتن یعنی چه؟
آیا یک زن که مورد تعرض قرار گرفته است (که اگر بخواهیم این اتفاق را کتمان کنیم ، به درک خودمان توهین کرده ایم) در مواجهه با متعرض برخوردش چنین است؟ کسی که می گوید : "ای کاش مرده بودم ، حالا راحت رو به روی شخص متعدی می ایستد و برای آبرویش دل می سوزاند ، حتی لحظه ای رعشه نمی گیرد یا مردد نمی شود؟
آیا واقعا بازی شهاب حسینی (یعنی بازی و شخصیتی که فرهادی از او خواسته بود تا خلق کند) در اندازه های حضورش در سوپراستار ، جدائی،برادرم خسرو و....است؟ من به شخصه شهاب حسینی را در شخصیت عماد با تمام توانمندی هایش در فروشنده گم کردم.
یک گذری در حافظه داشته باشیم به بازی صابر ابر و شخصیتی که فرهادی در درباره الی از او می سازد، در حالی که اتفاقی که برای او پیش آمده بود قابل مقایسه با بستر قصه ی "فروشنده" نیست.اما ما در وجوداو عشق را می بینیم و خرد شدن ، شکستن و رها کردن را
و کلام آخر در پایان یک نگاه سطحی به فروشنده اینکه: پرداختن به یک فیلم مطرح مثل "فروشنده" از فیلمسازی که مجسمه اسکار را لمس کرده آن هم پس از یک هفته اکران مثل راه رفتن روی شیروانی داغ است و به همین خاطر نگاه به فیلم فروشنده را می گذاریم برای زمانی که شیروانی کمی خنک شود و شاید منتقدین و بیننده های این فیلم از زاویه ی دیگری نگاه ما را به این فیلم معطوف کنند تا قانع شویم که هذیان می گوئیم و فروشنده شاهکاری است که درکش نکردیم..
فروشنده به دلایل مختلف بهترین فیلم برای حضور در اسکار به عنوان نماینده ایران است البته در کنار گزینه های دیگر و نه به دلیل بهترین بودن بلکه به دلیل لابی خوب و بک گراند تاثیرگزاری که از حضورش در کن و اعتبار فرهادی دارد و بس
(لازم است گفته شود که به احترام اکران یک هفته ای فیلم، از پرداختن به داستان فیلم و شخصیت ها به عمد خودداری شده و شما را حتما به دیدن آن دعوت ی کنیم.)