پنج شنبه, 19 فروردين 1395 14:17

ثریا حکمت درگذشت /کسي حال «ثريا حکمت» را نمي‌پرسد / کاش آقاي پرستويي بيايد و مادرم را ببيند

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
ثریا حکمت درگذشت /کسي حال «ثريا حکمت» را نمي‌پرسد / کاش آقاي پرستويي بيايد و مادرم را ببيند کسي حال «ثريا حکمت» را نمي‌پرسد/ کاش آقاي پرستويي بيايد و مادرم را ببيند!

هما گویا(سی و یک نما)- باز هم روی گوشی ام پیغام دیگری از دختر ثریا حکمت است: "من مامان ندارم". برای این خبر ترجیح می دهم مطلبی را که دیروز در روزنامه مردم سالاری نوشته بودم تکمیل کنم. همین

مردم سالاری :روي گوشي‌ام يک پيغام مي‌آيد. دختر ثريا حکمت بازيگر قديمي‌ سينما و تلويزيون است. مي‌خواهد هر وقت فرصت بود با او تماس بگيرم. سه روزي مي‌شود که با هم دوستيم‌؛ درست از روزي که مادرش به کما رفت.

وقتي فرامرز روشنائي خبر داد که ثريا حکمت به کما رفته است ياد کتاب زنده ياد «اسماعيل فصيح» افتادم؛ کتاب «ثريا در اغما». چه تيتر به جائي بود براي به اغما رفتن بازيگري به نام ثريا که دو سال پيش به دليل فقر مالي بي‌خانمان شده بود. همان روزهائي که از بيماري دهان و دندان رنج مي‌برد و هزينه‌‌اي براي درمان نداشت. چه هياهوئي شد در رسانه‌هاي داخلي و خارجي اينکه يک بازيگر قديمي‌حتي سقفي «کاذب» هم بالاي سر ندارد! خدا را شکر که اين هياهو چندان هم بي اثر نبود.

فرامرز روشنايي مدير روابط عمومي‌انجمن بازيگران سينماي روز دوشنبه 16فروردين ماه به اتفاق امين تارخ رييس انجمن بازيگران براي ملاقات ثريا حکمت بازيگر سينما و تلويزيون به بيمارستان طالقاني رفتند. عکاس هم بود و عکس‌ها در فضاي رسانه‌هاي مکتوب و مجازي منتشر شد. چقدر اين عکس‌ها «لايک» خوردند در فضاي مجازي. چقدر مردم واهالي سينما ابراز همدردي و دعاي خير داشتند اما نمي‌دانم چرا دخترثريا حکمت، «مونا مجتهدي» در بيمارستان تنها مانده بود!

قرار شد با توجه به شرايط فيزيکي اين بازيگرو نياز به تجهيزات پزشکي بيشتري که داشت، ادامه درمان در بيمارستان شهدا ي تجريش دنبال شود.(وي به دليل تداخل داروئي و لخته شدن خون در مغز به کما رفته و دوبار دچار ايست قلبي شده بود.)

روز بعد خبري روي خروجي خبرگزاري ايسنا رفت که: «مونا مجتهدي، دختر اين بازيگر سينما، تئاتر و تلويزيون در گفت‌وگو با ايسنا درباره آخرين وضعيت مادرش گفت: روز گذشته (دوشنبه) تا ساعت دو بعد از ظهر در اورژانس منتظر فراهم شدن شرايط انتقال به بيمارستان شهداي تجريش بوديم که بعد از منتقل شدن، به دليل نبود جا در آي.سي.يو، دوباره به بيمارستان طالقاني برگشتيم. وي ادامه داد: علي‌رغم پيگيري که خود وزير بهداشت داشتند‌ و تلفني هم با خود من صحبت کردند‌، تنها تخت موقتي در بيمارستان شهداي تجريش در اختيار مادرم قرار گرفت و معاينات لازم انجام شد و بعد به بيمارستاني که قبلا در آن بودند‌، منتقل شدند.»

با مونا در ارتباط بودم و مي‌دانستم که خبر صحت ندارد. تماس گرفتم. گوشي زنگ مي‌خورد و من در عالم خودم سير مي‌کردم: کودک بودم که سريالي از تلويزيون با بازي ثريا حکمت پخش مي‌شد.

نام سريال «مرد اول» بود. گرشا رئوفي بود، مهين شهابي، آتش خير،نعمت گرجي که ديگر در ميان ما نيستند، اسماعيل محرابي، ثريا حکمت و کلي بازيگر ديگر. زيبائي چهره شرقي اش را در آن سريال خوب به ياد دارم .زن دوم آقاي خانه بود در قصه اي به سبک دوران قجر. ياد بازي فوق العاده اش در «اي ايران» افتاده بودم و در سريال «آپارتمان»... به خودم مي‌آيم و خبرهائي را که در ايسنا خوانده بودم با دخترش چک مي‌کنم:

- شما، مادر را‌ انتقال داديد به بيمارستان شهداي تجريش و در اورژانس معاينه شدند و چون جا در آي‌سي‌يو نبود برگشتيد بيمارستان طالقاني؟

- ما مادرم را تا بيمارستان شهدا برديم. اما او را حتي از آمبولانس هم پياده نکردند. فقط يک خانم دکتر (احتمالا يک رزيدنت بوده) که حتي چراغ قوه هم همراه نداشتند، با نور موبايلشون عکس‌العمل چشم‌هاي مادرم را معاينه کردند و رفتند.

- مگه جناب دکتر‌هاشمي‌، وزير بهداشت شخصا با شما تماس نگرفته بودند و دستور اين انتقال را نداده بودند؟

- به جزخبرگزاري‌ها و خبرنگارها از روزنامه شرق، باني فيلم و خبر 20:30تلويزيون و چند روزنامه ديگر، هيچکس با من تماس نگرفت و من هم با هيچ رسانه اي صحبت نکردم.حتي وقتي که آقايان نجفي، روشنائي و تارخ هم به عيادت مادرم آمدند، من کلامي‌با کسي حرف نزدم.

- پس تصميم انتقال ايشان به شهدا از کي بود؟

- پزشک معالجشان هماهنگ کرده بودند.

- حالا وضعيت به چه صورته؟

- حالش خوب نيست. بعد از آن رفت و آمد بدتر شده اند.هوشياريش به کمترين حد رسيده.

دکتر مي‌آيد... مونا از من مي‌خواهد تا بعدا دوباره تماس بگيرم. مونا دوست تازه‌اي که يک روز بيشتر نيست که همديگر را مي‌شناسيم اما انگار به من کمي‌ اعتماد کرده است. شايد چون کسي دور و برش نيست که به او اعتماد کند، اين قرعه به نام من افتاده است.

دو سال پيش براي بي‌خانمانيش در اين سايت تيتر زديم‌: «تو فکر يک سقفم» و حالا تيتربايد زد: «تو فکر يک تختم».

حالا با اين دختر تنها چه کنم من....

از شبکه‌هاي خارج از کشور مرتب تماس مي‌گيرند.

حدود يک بعد از ظهر با مونا تماس مي‌گيرم. بدجور گريه مي‌کند و مي‌گويد که دکتر مادرش را جواب کرده و به او گفته که آماده هر اتفاقي باشد.

به او مي‌گويم که پرس‌و‌جو کردم وعلت اينکه بيمارستان «شهداي تجريش» مادر را پذيرش نکرده بودند هم همين بوده . چون تشخيص داده بودند که کار خاصي ازدستشان بر نمي‌آيد.

- کسي با شما تماس نگرفت از خانه سينما يا وزارت بهداشت؟

- هيچکس تماس نگرفته. فقط مدام از شبکه‌هاي خارجي مثل «بي‌بي‌سي» و «صداي آمريکا» وبقيه که اسمشان را بلد نيستم تماس مي‌گيرند و مي‌خواهند گفتگو کنند که من قبول نمي‌کنم.

- از آقاي تارخ چه خبر؟

- از ايشان هم ديگر خبر ندارم. با من تماس نگرفتند.

- خب! لابد خودشون مستقيم با کادر پزشکي در تماسند. ايشان انسان متعهدي است.

- تا به حال هزينه‌اي هم پرداختيد يا اينکه مجبور باشيد داروئي از بيرون تهيه کنيد؟

- خير فقط آمبولانسي که ما را به بيمارستان شهدا برد يک ورقه داد که قبض دويست هزارتوماني بود و من امضا کردم اما پولي نگرفت. شايد بايد بعدا بپردازم.

- فکر نمي‌کنم. فقط رسيد بوده احتمالا. کادر بيمارستان برخوردشون چطوره؟

- عالي. آنقدر محبت مي‌کنن و آنقدر دلشون به حال من مي‌سوزه که نمي‌دونم چي بگم.همين الان دو تا پزشک بالا سر مامانمه.

(دوباره گريه اش بلند مي‌شود)

همه جاي مامانم رو سوراخ کردن. حتي سرش رو. تب کرده. تبش نزديک چهل درجه است . حالش خيلي بده. من مي‌ترسم.

- از چي مي‌ترسي؟

- من تنهاي تنها ميشم اگه مامانم بره؟به من مي‌گفت جوجه اردک زشت. هر روز بزور با اون حالش به من يه ليوان شير مي‌خوروند.

- حتي اونائي که دور و برشون خيلي شلوغ هست هم تنهاي تنها ميشن، وقتي مامانشون بره. تجربه کردم که مي‌گم. ضمن اينکه مامان‌ها هيچ وقت نميرن. اما خودخواهيه اگر زجر بکشند و ما راضي به رضاي خدا نباشيم.

کاش آقاي پرستويي يه ديدن مادرم بياد

- يه چيزي بخوام؟

- بگو مونا جان، کاري از من ساخته است؟

- هيچکس به ملاقات مادرم نمياد.کاش مي‌شد آقاي پرستوئي، آقاي اکبرعبدي، آقاي امين حيائي، خانم شهره لرستاني و هنرمندهايي که باهاش همکاري داشتن، مي‌ومدن و مي‌ديدنش. حتما مي‌فهميد و خوشحال مي‌شد.

حس مي‌کردم حس اين دختر ساده و بي غل و غش بيست و نه ساله رو که چقدر دوست دارد پيش روي کادر بيمارستان، هنرمندان معروف و مشهوربه ديدن مادرش بيايند و چه تاکيدي روي بازيگر باديگارد داشت.

- انشاءالله مي‌شه. لابد درست و حسابي خبردار نشدن وگرنه مي‌اومدن. همه اونائي که اسم ميبري هنرمنداي مردمي‌هستن.

حالا‌... من نمي‌دونم وقتي اين مطلب چاپ مي‌شه، وقتي در فضاي مجازي قرار مي‌گيره، وقتي به گوش پرويز پرستوئي و بقيه هنرمندهائي که با ثريا حکمت از نزديک آشنا بودن مي‌رسه، هنوز قلب اين زن طپش دارد يانه!!

اي کاش اين اتفاق بيفتد. گر چه او در کماست و ديگر متوجه نخواهد شد اما... دل «جوجه اردک زشت» او گرم مي‌شود.

تکمیل مطلب: ثریا حکمت بامداد امروز بر اثر ایست قلبی در سن 63 سالگی از دنیا رفت.وی در چند روز گذشته در بیمارستان طالقانی در کما به سر می برد.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید