پنج شنبه, 01 آذر 1397 00:00

۱۰ دلیل که برای تماشای «مغزهای کوچک زنگ‌زده» ترغیبمان می‌کند/ عصیانِ مغزی که هنوز زنگ‌ نزده!

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
۱۰ دلیل که برای تماشای «مغزهای کوچک زنگ‌زده» ترغیبمان می‌کند/ عصیانِ مغزی که هنوز زنگ‌ نزده! ۱۰ دلیل که برای تماشای «مغزهای کوچک زنگ‌زده» ترغیبمان می‌کند/ عصیانِ مغزی که هنوز زنگ‌ نزده!

ریحانه محمودی/ سی و یک نما_ «میگن اگه چوپان نباشه گوسفندها تلف میشن، یا گم میشن یا گرگ بهشون میزنه یا از گرسنگی میمیرن، چون مغز ندارن. هرکی که مغز نداره به چوپان احتياج داره، یه چوپان دلسوز... چوپان حکم پدر گوسفندهارو داره، آدم بدون پدر هیچی نیست. این چوپانه ما همه گوسفنداشیم، اون به ما میگه کِی بریم، کجا بریم، چی کار کنیم، کِی بشینیم، کِی پاشیم، کِی بمیریم.» شاید همین چند خط بس بود برای این که به تماشای «مغزهای کوچک زنگ زده» ترغیب شویم، ولی علاوه براین، در این مطلب، ده دلیل دیگر را نیز با شما به اشتراک می‌گذاریم.

 خلاصه‌ای از داستان: در ناکجا آباد( بخوانید حاشیه‌ی شهر یا حلبی آباد) عده‌ای برای شکور که آشپزخانه ( محل تولید مواد مخدر) دارد، کار می‌کنند؛ در کنار خانواده‌ها و کودکانی که متاثر از این سبک زندگی هستند؛ اما این همه‌ی داستان نیست...

دلیل اول: یک کلام ; هومن سیدی.
بعد از ساخت آفریقا، سیزده، اعترفات ذهن خطرناک من و خشم هیاهو باید مطمئن می‌شدیم که در نسل جوان فیلمسازان، با جنس خاصی از جهان بینی و دغدغه‌مندیِ یک فیلنامه‌نویس و کارگردان رو به رو هستیم و حالا "مغزهای کوچک زنگ زده" با پختگی تمام و در کلاسی بالاتر از آثار گذشته‌ی او، مهر تاییدی بر این ادعاست. از شیوه‌ی قصه‌گویی گرفته تا فرم کارگردانی و هر آنچه که باعث می‌شود ما او را فیمسازی بدانیم که باید با جدیت و اشتیاق، آثارش را تعقیب کنیم.

دلیل دوم: نقش آفرینی‌های ناب و بی‌نقص
بازیگرانی که در مغزهای کوچک زنگ زده می‌بینیم هیچ کدام، به جرات می‌توان گفت که هیچ کدام بازی نمی‌کنند؛ زندگی می‌کنند. همینقدر واقعی، همینقدر چشم گیر و همینقدر خوفناک؛ درست مثل نقش‌هایمان در زندگی امروز. فرهاد اصلانی باز هم جایی برای نقد نگذاشته پرقدرت، محکم و باورپذیر. بی هیچ زیاده‌گوییِ اضافی. نوید محمدزاده هم که حالا برای خودش وزنه‌ای به حساب می‌آید که اگر سنگینی می‌کند در خدمت فیلمنامه است و بس. از مدل صحبت کردنش تا دست‌های آویزانی که عقب‌ تر از خودش می‌آیند به اضافه‌ی تکنیک‌های بکری که برای درآوردن نقشی خاص و پیچیده به کار برده است. به چهره‌های سرشناس بسنده نکنیم. نوید پورفرج که اولین حضور سینمایی خود را در این فیلم تجربه کرده؛ یک دیوانه‌ی واقعی است، البته دیوانه به معنای غرق شده در نقشی که واقعاً اگر دوزی از جنون در آن به کار نمی‌رفت تا این حد چشم گیر نمی‌شد. بی شک او بخشی از آینده‌ی سینمای ایران است. مرجان اتفاقیان به شایستگی تمام، نقش دختر این خانواده‌ی منفصل را بازی می‌کند. و اما لادن ژاوه وند؛ چه چیز حیرت انگیزتر از اینکه در یک فیلم سینمایی، زنی نقش آفرینی کند که خودش روزی معتاد و کارتن خواب بوده و به قدری نقش مادر این خانه‌ی گسیخته را زنده و حقیقی به رخ دوربین می‌کشد که انگشت به دهان می‌مانید. فرید سجاد حسینی هم در باوراندانِ نقشِ مرد پا به سن گذاشته‌ای که پدر خانواده‌ است اما در حقیقت هیچ کس نیست! کم نگذاشته‌است. نگذریم از حضور کوتاه اما در متر و معیار صحیحِ نازنین بیاتی و باقی چهره‌های این فیلم...

 


دلیل سوم: میزانسن و دکوپاژ خارق العاده
در مغزهای کوچک زنگ زده، میزانسن‌ و دکوپاژ به گونه‌ای طراحی و اجرا شده که نمی‌توانید ثانیه‌ای از آن ناکجا آباد بیرون بیایید.گویی که برای ساعتی تمام این شهر و ما مردمان،همان زاغه‌نشینانی می شویم که در حوالی آشپزخانه( محل تولید مواد مخدر) زندگی می‌کنند و از آن ارتزاق...

دلیل چهارم: پیمان شادمانفر (فیلم‌بردار)
فیلم برداری، یکی از برگ برنده‌ی مغزهای کوچک زنگ زده است. با قاب‌هایی شگفت انگیز و گاه مستند وار. با تصاویری که ثبت و ضبطش یک در میان، پلک زدنتان را با اختلال مواجه می‌کند. شادمانفر، فیلمنامه را، کارگردان را و آن چه که قرار بوده، نتیجه‌ی این اثر باشد؛ از بَر بوده و واژه به واژه در قاب دوربینش گنجانده است.

دلیل پنجم: اینجا از سیاه نمایی خبری نیست
مغزهای کوچک زنگ زده از آن فیلم‌هاییست که انگِ سیاه نمایی به آن نمی‌چسبد. راویِ داستانی حقیقیست؛ لخت و عریان، در قالب قصه‌ای از دل همین شهر، فقط شاید کمی آنورتر از جردن و فرشته... با شخصیت‌هایی ‌که گاه به گاه در کوچه و خیابان از کنارمان رد می‌شوند و شاید از خود بپرسیم این‌ها دیگر که هستند؟ از کجا آمده‌اند؟ مغزهای کوچک زنگ زده جوابتان را خواهد داد.

دلیل ششم: قرار نیست احساس يأس کنیم
"ما خیلی بدبخت هستیم خیلی..." می‌خواهم بگویم با این حس از سینما بیرون نمی‌آیید. شما یک قصه تماشا کرده‌اید. قصه‌ای که راویانش در بیان آن کم فروشی نکرده‌اند. بعد از تماشای فیلم، چرایی، تردید، بهت، حیرت، حسرت یا حس‌هایی از این دست شاید گریبانگیرتان شود ولی شک نکنید که تحسین نیز افزوده خواهد شد.

 


دلیل هفتم: خمیازه بی خمیازه!
ساز مغزهای کوچک زنگ زده، کوکِ کوک است. ضربآهنگ فیلم‌ به قاعده است. روی نت می‌زند و اوج و فرودش درست است و به هنگام. همین باعث می‌شود شما تا پایانِ سمفونیِ مغزها، چشم و گوشتان، ذره‌ای از پرده‌ی سینما را از قلم نیندازد و مگر فیلم خوب چه کار باید بکند با مخاطبش جز این؟

دلیل هشتم: فضاسازی ناب، آراستگیِ بکر
آرایش تصاویر و فضاسازی باورپذیر و میخکوب‌کننده‌ی فیلم که ریشه در دقت و توجه به جزئیات از سوی هومن سیدی دارد؛ شاید بشود گفت بزرگترین امتیاز فیلم است. مغزها، دستتان را می‌گیرد و با خود به جایی می‌برد که تا به حال نرفته‌اید، آدم‌هایی را نشانتان می‌دهد که هیچ گاه با آن‌ها همکلام نشده‌اید و قصه‌ای می‌گوید که صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها هم برای گفتنش دچار شَک و تردیداند.

دلیل نهم: گریم، طراحی صحنه و لباس؛ جلوه‌گر و متواضع
طراحی صحنه و لباس این فیلم، گیرا و هم‌نوا با داستان است. در خدمت روایت، بر تن یکایک شخصیت‌ها و اجسام نشسته، خودنمایی می‌کند اما تا جایی که اصل ماجرا را در خود نبلعد. گریم‌های کاراکترها نیز گریمِ صرف نیست؛ نقاشیِ پرسوناژهاست بر بومِ چهره‌ی نقش آفرینان.

دلیل دهم: موسیقی، رضا کولغانی و دیگر هیچ
بامداد افشار با موسیقی مغزهای کوچک زنگ زده دقایق فیلم را می‌نوازد. همراه قصه‌ است تا مخاطب، داستان را شیواتر بشنود. مگر می‌شود رضا کولغانی که آهنگش در خشم هیاهو گرفتارمان کرد فراموش کنیم؟ او این بار هم مغزهای کوچک زنگ زده را به قول خودش همانقدر کُولی، وحشی و مدرن اجرا کرده است.

 


پی‌نوشت: این فیلم، برای این که صبر کنید تا در دی وی دی و قاب‌های کوچک تلویزیونتان تماشا کنید؛ زیادی حیف است!

 

آخرین ویرایش در جمعه, 02 آذر 1397 01:13

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید