در واقع یک دختربچه فقیر در تعطیلات چه کارهایی می تواند بکند جز ولگردی و شیطنت و خرابکاری و مادر بی مسئولیتش چه راههایی در پیش دارد تا پولی به چنگ آورد و زندگی ناهنجارشان را سر و سامان ببخشد؟
تصویری که فیلم از آن منطقه فقیرنشین نشان می دهد، هیچ ربطی به بیغوله ها و آشغالدونی هایی که عادت به تماشایشان در فیلمها کردیم، ندارد و اتفاقا آن متل با عنوان معنادارش "قصر جادویی" و رنگ های شاد و طبیعت دلپذیر اطرافش در تضاد با نکبت و فلاکتی قرار دارد که فیلمساز آرام آرام آن را از درون پرسه زنی های کودکانه مونی بیرون می کشد و به ترکیب حیرت انگیزی از شادی و بدبختی در جوار هم دست می یابد که واقعیت زندگی کودکانی همچون اوست.
اینجا دوربین همان چیزی را روایت می کند که کودک پرشور و بی خبر از دنیای اطرافش از سر می گذراند و گهگاه تنشی نابهنگام جریان سرخوشانه زندگی اش را به هم می زند و سطح آرام و ساده داستان را دچار دست انداز می کند اما به لطف نگاه کودکانه دختربچه، تلخی ها و تیرگی ها به لایه های زیرین و درونی فیلم رانده می شود. عجیب است که یکی از دلنشین ترین روابط مادر- دختری را میان مونی و مادر لاابالی اما سرشار از حس مادرانگی اش می بینیم که چطور در زندگی دونفره پر از سختی و مصیبت شان در کنار هم احساس خوشبختی می کنند.
پایان تاثیرگذار و هوشمندانه فیلم نیز راه حلی است که فقط از ذهن یک کودک برمی آید که هنوز مرزبندی میان "قصر جادویی" و "دیزنی ورلد" برایش معنایی ندارد و فکر می کند می تواند وسعت بی رحمانه جهان را زیر پاهای کوچکش درنوردد.
فیلم یک ویلم دافوی درجه یک نیز دارد که شمایلی تازه و مدرن از ژان وال ژان را تداعی می کند، با این تفاوت که در دنیای افسارگسیخته و آشفته کنونی دیگر از دست او هم کاری برای دخترک بی پناه و مادر درمانده اش ساخته نیست. البته اگر بازی بی نظیر دختربچه هوش و حواسی برایتان بگذارد که ویلم دافو را ببینید...
*منبع:رویاهای یک انسان اولیه
نزهت بادی نویسنده و منتقد سینما
@nozhatbadi