برای مثال یکی از مشکلات اساسی در جنگ جهانی دوم، کمبود سوخت و آذوقه برای کشورهای متفقین (فرانسه، انگلیس و...) بود و مهمترین راه ارسال اجناس به اروپا از طریق کشتی ها و راه های دریایی میسر بود. تامین این مایحتاج نیز بیشتر به دست ایالات متحده آمریکا انجام می شد. آمریکایی که پس از حمله ژاپن به بندر «پرل هابر» یکی از دشمنان هیتلر، و شاید مهم ترین آنها بود.
اما در این بین نیروهای متحدین و در راس آنها آلمان، با زیردریایی های جنگی خود، از عبور کشتی ها و رسیدن آنها به اروپا جلوگیری می کردند. برای همین همیشه ناو هایی برای محافظت از این کشتی ها مامور می شدند.
همین موضوع بهانه ای شده تا فیلم «سگ تازی» (Greyhound) ساخته شود.
ماجرا
«ارنست کراوزر » با بازی «تام هنکس» ( Thomas Hanks) ، کاپیتان ناوهای محافظی است که از گله ی کشتی های حامل سوخت و امکانات به اروپا محافظت می کنند.
این مرد با تجربه شخصیتی آرام دارد و رهبری دلسوز است که اواخر خدمت خود، مسئولیتی سنگین را به دوش می کشد. ماموریتش این است که کشتی های حامل را به سلامت به مقصد برساند. «ارنست» رهبر سربازان جوان و کم تجربه است. مردی بسیار مذهبی و درون گرا. او برای حل تمام مشکلاتش (حداقل در زبان دعا) به خدا متوسل می شود. خودش سخت کوش است و این تلاشگری را به سربازانش منتقل می کند. کم تجربگی اش را می پذیرد و با فعالیت زیاد سعی در جبران آن دارد. درک درست از شرایط دارد و هوای سربازان را نگه می دارد و در یک کلام، رهبری کردن را خوب یاد گرفته است.
تمام فکر و دغدغه «ارنست» به پایان رساندن ماموریت و مسئولیت ش است. البته به بهترین نحو ممکن. به سفری فکر می کند که بعد از ماموریتش خواهد داشت.
زیبایی ها....
فیلم با یک تصویر مهیب از دریا و خیل کشتی ها شروع می شود و مخاطب را برای هیجان آماده می کند. بعد یک دلبستگی عاشقانه از نوع کهن ساله اش را پیش می کشد تا همزادپنداری و تعلیق را کمی بیشتر کند و بعد به دل طوفان و دریا و جنگ و سرما می زند.
فیلم به کارگردانی «آرون اشنایدر» ( Aaron Schneider) در ساخت عالی ست. فیلم برداری بسیار عالی، موسیقی خوب و متناسب و تدوین دقیق و بی نظیر که با صداگذاری و بازی های خوب، دست به دست هم داده اند تا مخاطب را برای یک ساعت و نیم به هیجان بیاورند و لذت هیجان سینما را به مخاطب بچشانند. در واقع فیلم توانسته با استفاده از مولفه های فوق نزاع های دریایی را مانند یک مسابقه داخل رینگ و یا جدال ابرقهرمان ها، دلهره آور کند. خالی از لطف نیست که اشاره ای به سکانس برخورد ناو با کشتی یا سکانس فرار ناو از دست اژدرها بکنیم که چطور با استفاده از تدوین و برش های متوالی، فیلم به چنان دلهره ای رسانده که مخاطب را میخکوب می کند.
اما مطمئنا «سگ تازی» قرار نیست که مخاطب را صرفا به هیجان بیاورد. به خصوص که نویسنده ی خوش فکر و باوقاری مثل «تام هنکس» فیلمنامه آن را نوشته است. البته فیلمنامه بر اساس رمانی از «سی اس فاستر» به نام «چوپان خوب» نوشته شده و سعی دارد تا شمایلی از یک رهبر (چوپان) خوب را به مخاطب نشان بدهد.
فیلمنامه نیز برای نمایش سختکوشی چوپان، از کدهایی مانند غذاهای نیمه خورده، دست و پای زخمی و از همه مهمتر نگاه های سربازان جوان و کاپیتان باتجربه استفاده می کند.
«تام هنکس» مثل همیشه درخشان بوده و به خوبی شخصیت یک رهبر خوب را ایفا کرده است و حتی اغراق نیست اگر بگوییم در همان صحنه رویارویی با «ایوی» آنچه که لازم است از شخصیت «ارنست» بدانیم را به مخاطب می رساند.
فیلمنامه همچنین در پرداخت به جزئیات موفق بوده و آگاهی کامل نسبت به درگیری های دریایی و نقشه های و فوت و فن آنها دارد.
بهتر می شد اگر....
اما « سگ تازی» فیلم بی نقصی نیست و عمده ی مشکل آن در پرداخت فیلمنامه است. برای مثال فیلمنامه در دادن اطلاعات کلی به مخاطب کم کاری کرده و شاید مخاطبش را زیادی باهوش و مطلع پنداشته و برای مخاطب ناآشنا به تاریخ، چرایی و چگونگی جنگ ناوها به هیچ عنوان ملموس نیست. از طرفی فیلم در عمق بخشیدن به شخصیت «ارنست» نیز می توانست خیلی بهتر عمل کند و از تکرار رها شود. برای مثال هر آنچه در بالا برای پرداخت شخصیت «ارنست» ذکر شد( گرسنگی، خستگی تلاش و....) کدهایی تکراری و قابل حدس برای مخاطب است و هیچ کدام شناخت روانشناسانه از شخصیت، به ما نمی دهد.
حرف آخر...
در یک جمع بندی، «سگ تازی» محصول 2020 آمریکا، فیلم خوش ساخت و مهیجی است که از بابت فیلمبرداری، تدوین، موسیقی، جلوه های ویژه و از همه مهمتر بهترین بازیگر نقش اول مرد حرف زیادی برای گفتن دارد، اما فیلمنامه ایده ی ساده و پرداختی تکراری دارد. فیلمی ست که مطمئنا به یک بار دیدنش می ارزد، اما فیلمی نیست که بعد از سال ها در خاطرتان بماند و از آن به عنوان اثری ماندگار از آن نام ببرید.