حسام حاجیپور (سی و یک نما)- امروز دیگر قدرت فیلم سازی در اختیار حقله نزدیکان هالیوود نیست. حالا هر کسی از هر نقطه جغرافیایی و فرهنگی میتواند نگرش خودش را نسبت به جهان پیرامون در سطح وسیع به نمایش بگذارد. سال پیش بود که آنگ لی با «زندگی پای» توانست نگاهی منحصر به فرد و آمیخته با عرفان شرق را به نمایش بگذارد و در مقابل خیلی از پروژههای دیگر یکه تازی کند. گیلرمو دل تورو مکزیکی هم از دیگر چهرههایی است که هفت سال قبل توانست با «هزارتوی پن» نگاهی متفاوتتر از آنچه که در هالیوود به افسانههای پریان وجود داشت را به تصویر بکشد. حالا یار قدیمی دل تورو، آلفونسو کوآورن که همزمان با هم قدم به هالیوود گذاشتند، تماشاگران سینما را به تماشا و لمس جهانی بکر دعوت کرده که تا پیش از خودش هیچ کس نتوانسته بود آن را به این شکل به تصویر بکشد. البته استنلی کوبریک فقید در «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» جهان معنایی و تکنیکی جدیدی را در فضای خارج از جو خلق کرد، ولی تا پیش از فیلم «جاذبه» هیچ کس موفق نشده بود فیلمش را در فضای لایتناهی و با تجربه یا به عبارت دیگر لمس معلق بودن و بیوزنی از سوی تماشاگران به وجود آورد. ولی کوآرون خودش را به هیچ چیز محدود نکرده. او فقط یک فیلم نساخته، بلکه جهانی جدید در سینما به وجود آورده؛ زبان تصویری بکر برای داستان و موقعیتی که بیان آن فقط از عهده کلمات و جملات روی کاغذ برمی آمده. «جاذبه» خط داستانی پررنگی ندارد. در حقیقت، موقعیتی را به تصویر میکشد که به تمام فیلم بسط پیدا می کند.
فیلم با آرامش مطلق بین ستارهها و سیاهی آسمان خارج از جو آغاز میشود. اما این آرامش خیلی دوام نمیآورد و با از بین رفتن یک ماهواره و تکه تکه شدنش جهنمی برپا میشود. دکتر استون (ساندرا بولاک) برروی زمین زندگی خوبی نداشته؛ به همین خاطر رهسپار فضا شده تا شاید آرامشی پیدا کند. ولی حدسش درست از آب در نمیآید. اگر تا پیش از این در زندگی روی زمین به خاطر از دست دادههایش دلگیر بود، حالا باید در سیاهی مطلق راهی برای پیدا کردن مسیر بازگشت و زنده ماندن پیدا کند. کوآرون با قرار دادن شخصیت اصلیاش در لوکیشنی که به آن تعلق ندارد مسیر چالش برانگیزی برای او خلق میکند و به وسیله فیلم برداری شاهکار و معلق گونه امانوئل لیوبزکی تماشاگرش را هم در فضایی بیوزنی و تکان دهنده قرار میدهد تا تضاد قرار گرفتن دکتر استون در محلی که به آن تعلق ندارد برای مخاطب هم قابل لمس شود. همه چیز درباره تضاد موقعیت است. استون تا زمانی که در فضا قرار دارد حتی نمیتواند کنترلی بر حرکت اندام خودش داشته باشد ولی وقتی به زادگاه اصلی خودش، زمین برمی گردد قدرت غلبه و تسلط بر طبیعت اطرافاش را باز پس میگیرد. در حقیقت بازگشت او به زمین فرصت تازه ای است برای آغاز دوباره زندگی. «جاذبه» دیالوگ زیادی ندارد؛ ولی سکوت و تصاویر تکان دهندهاش گویای همه چیز است. کوآرون شخصیت اصلیاش را درون برزخی قرار می دهد تا با چالش کشیدن روح و توانایی هایش او را دوباره به اصل خودش بازگرداند. تا جواب سوال هایش را نه در فضایی در دورست، که در درون خودش و روی زمینی که به آن تعلق دارد جست و جو کند.