سه شنبه, 26 شهریور 1392 16:21

عجب سریال قریبی بود این "روزگار قریب"

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

به بهانه روز گرامیداشت "کیانوش عیاری" و پخش مجدد این سریال از شبکه آموزش

گفتگو با کیانوش عیاری


هما گویابلوار کشاورز را به سمت چپ می پیچم.به طرف بیمارستان امام خمینی.چهارراه اول را رد می کنم .چشمم روی تابلوی خیابان دکتر محمد قریب راه می گیرد.

به این می اندیشم: "عجب سریال قریبی بود این روزگار قریب".
صدای بوق ممتد ماشین پشت سر مرا به خود می آورد. گوئی ناخواسته پایم را روی پدال ترمز فشرده بودم .با سر از او پوزش می خواهم .دم می خواهد به او بگویم که مرا به بزرگی نام دکتر قریب ببخش و به بزرگی نام هنرمندی که توانست پای هر مخاطبی را در این خیابان به روی پدال ترمز بگذارد تا درنگی کند و یادی کند و افتخاری.
عجب سریال قریبی بود این روزگار قریب.آن قدر قریب که هم می شود قربتش را با "قاف" نوشت و هم با "غین" . با قاف به نزدیکی احساسی که با مخاطب داشت و با غین به دوری جایگاهش با خیلی ازسریالهائی که در گروه "ویژه الف" قرار گرفتند و ویژه نبودند.
حال به گذشته می اندیشم.به زمانی که عیاری برای محک زدن یک فیلم خوب و بد نداشتم .اما در همان روزها فیلمی دیدم به نام "آن سوی آتش". آتشی بدون دود که خیلی به دلم نشست.می دانستم که این فیلم یکی از فیلم های استثنائی است که کارگردانی استثنائی آن را ساخته است . نامش را به خاطر سپردم . همان نامی که بعدها در "بودن یا نبودن " به زنده یاد "عسل بدیعی" چگونه بودن و چگونه نبودن را آموخت.کیانوش عیاری کارگردان بزرگی است که "هزاران چشم" است برای دیدن مخاطب حتی اگر "خانه پدری" اش اجازه اکران نگیرد و حتی اگر قهر کند و کمتر بسازد.
کیانوش عیاری بعد از فوت همسرش مدتها گوشه نشین شده بود و از این اتفاق به بعد حساس تر هم شده و به همین دلیل هنوز هم نتوانسته با ممنوعیت فیلم "خانه پدریش" کنار بیاید.
شاید دولت جدید و وزیر جدید راهی باز کنند تا بشود قدم به "خانه پدری" کیانوش عیاری که امروز ، روز بزرگداشت اوست بگذاریم.
روزگار قریب کیانوش عیاری بهانه ای بود تا بدانیم، بازیگرانی چون "مهدی هاشمی" چقدر هنرمندند و چگونه می توانند یک شخصیت را در ذهن ما بازسازی کنند .در این مجموعه هر بازیگری در جای خود یک استثنا بود و باید یادی هم بکنیم از زنده یاد "حسین پناهی" که یکی از ماندگارترین نقش هایش را در همین سریال داشت.
روزگار قریب سریالی است که تاریخ مصرف ندارد و همیشه در تاریخ سریالهای به یاد ماندنی ما باقی خواهد ماند و به همین دلیل هم فکر می کنم بخشی از گفتگوی بلند من با کیانوش عیاری بعد از پایان این سریال ،هنوز هم بتواند برای بازدیدکنندگان این سایت خواندنی باشد
حالا که سریال روزگار قریب تمام شده ، چه حسی نسبت به آن دارید و اگر بخواهید کلامی با خودتان و عوامل این سریال و یا شخص دکتر قریب سخن بگوئید ، چه خواهید گفت:
ای کاش در دوران مهیب تصویربرداری و تدوین و امور فنی این سوال را پاسخ میدادم . الان گرفتاریهای که بعد از سریال داشتم به من مجالی نمیده که بتوانم احساسم را شناسائی کنم و آن حس لازم را بروز بدهم ودورانی که دشواریها و شیرینی های خودش را داشته محک بزنم . دشواری هائی که آنها هم الان به خاطرات شیرینی بدل شده است و واقعا نمیدانم که چه چیزی را می توانم خطاب به عوامل یا دکتر قریب بگویم.
فکر می کردید که سریال تا این اندازه مورد استقبال قرار بگیرد ؟ خود شما وقتی سریال را از دید یک مخاطب نگاه می کنید چه حسی به آن دارید:
بله . کم و بیش می دانستم . البته ما در مسیرخطرناکی حرکت می کردیم و در هر قسمت می بایست مخاطب دو بار درگیر می شد.یکی قسمت مربوط به ده روز پایانی زندگی دکتر قریب و دیگری بخش "فلش بک ها"و از این جهت مخاطره آمیز بودن این شیوه نگران کننده بود.با وجود این اطمینان زیادی داشتم که گیرائی ناشی از فضاسازی به ما کمک خواهد کردتا تماشاگر پس نزند.ما در این مجموعه به مضامینی روی آوردیم و مسائلی را مطرح کردیم که گیرائی ازم را داشت و در لفافه یک ساختار خوب بیان میشد و من حتا به عنوان یک مخاطب هم با آن ارتباط می گرفتم .
اگر می خواستید دوباره این سریال را بسازید ، چه چیزهائی را حذف و یا چه مواردی را اضافه می کردید:
اول اینکه خیلی از مواردی را که فرصت نشد تا به آن بپردازیم را حتما در برنامه کاری مان قرار می دادیم. بخصوص قسمت هائی را که مربوط به تحصیلات دکتر قریب در فرانسه می شدو تقریبا چیزی را به خاطر ندارم که بخواهم از کار حذف کنم .
به جز مهدی هاشمی که کارآکتر اصلی دکتر قریب را بازی می کرد ، به کدام شخصیت بیشتر علاقه داشتید:
بارها به این مسئله فکر کردم که کدام مقطع از زندگی دکتر قریب و بازی ها را بیشتر دوست داشتم و به این نتیجه رسیدم که همه شخصیت ها و همه دوران ها را دوست داشتم.اما من بعضی از قسمت های این سریال را بیشتر دوست دارم . مثلا آن قسمتی که دکتر قریب هفت ساله با پسر روستائی روی درخت گردو گرفتار می شوند.
چرا به دوران نوجوانی دکتر قریب و زندگی خصوصیش در این دوران کمتر پرداخته اید:
اتفاقا فکر می کنم زندگی دوران جوانی دکتر قریب خیلی مطرح شده است. اما اگر منظور شما دورانی است که نقشش را "ناصر هاشمی" بازی می کند و پنج قسمت از سریال را به خودش اختصاص میدهد حق با شماست و دلیل این بود که ما از نظر بودجه با مشکل روبه رو شده بودیم و باید این قسمت ها را به سرانجام می رساندیم.
عشق دکتر قریب به همسرش "زری" بستر مناسبی برای ملودرام در این سریال بود که قاعدتا لازمه یک سریال بلند است اما شما از آن به سادگی گذشتید:
این کاملا عامدانه بود چرا که احساس می کردیم اگر وارد آن وادی بشویم ممکن است از اصل موضوع فاصله بگیریم و زندگی دکتر قریبی را که یک فعالیت اجتماعی و انسانی انجام می دهد و شهرتش بیش از اینکه به دلیل مسائل علمی وی باشد ، مرهون حضور ایشان در بطن جامعه است، با پرداختن به مسائل عاطفی و خصوصی زندگیش تحت الشعاع قرار خواهیم داد.
دورانی که مربوط به ده روز پایانی زندگی دکتر قریب می شود خیلی تلخ است که با بیماری و مرگ آن دختر بچه(شادن) و مشکلات روحی و تلاش برای خودکشی مادردخترک تلخ تر هم شده است ، بهتر نبود تا کمی این آخر زندگی دکتر را تلطیف می کردید:
این ها کاملا سلیقه ایست. مثلا در یک فیلم ممکن است که با یک ری اکشن که حتی بسته شدن چشم های شخصیت را هم نبینیم از مرگ او باخبر شویم. اما گاهی اوقات نشان دادن این لحظات می خواهد یک هدفی را دنبال کند و این تلخی ها می خواهند یک چیزی رادامن بزنند. در روزگار قریب به واسطه این تلخی پایانی که منجر به مرگ دکنر قریب می شود، ما به فاصله ی چند دقیقه می خواهیم فضای تلطیف شده ادامه زندگی و جریان آن را به تصویر بکشیم . نشانه هائی از امید که در کالبد "عقیل"نشان داده می شود و به صورت پلان کوتاهی عقیل از زیر برف عبور می کند و تلخی ها با امید به پایان می رسد.
بازی ها در این سریال بسیار باور پذیر بود.به نظر شما تا چه اندازه یک کارگردان می تواند در بازی های خوب بازیگر موثر باشد:
مهدی هاشمی در این مورد می گوید که :"من با کارگردانهای متوسط ، بازی های متوسطی ارائه می کنم و با کارگردانهای خوب ، بازی های خوب و ....با کارگردانهای بزرگ ، بازی های بزرگ"
من از لطف ایشان متشکرم . لطفی که همیشه در مورد نقششان در سریال روزگار قریب نسبت به من دارند اما مثل همیشه این سخن "سقراط" را تکرار می کنم که به شاگردانش می گفت:
"من به شما چیزی یاد نمی دهم بلکه ....آن چیزی را که در وجود شماست مثل یک قابله به دنیا می آورم.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید