برگزاری چهارمین دوره فستیوال مونولیو بهانه ای شد تا به گفتگو با او بنشینیم و با او درباره ی این فستیوال و تئاتر خصوصی بیشتر صحبت کنیم.
_آیا تئاتر حرفه ای که در کشور ما جریان دارد را مطابق با استانداردهای روز تئاتر جهان می دانید؟
من با این نوع مقایسه اوصولا موافق نیستم، چرا که به نظر من اصلا قیاس درستی نیست که ما مثلا سازمان استاندارد ایران رو قابل اعتنا ندانیم ولی مثلا فلان ایزو را دارای صلاحیت در نظر بگیریم. تعریف استانداردها در واقع در هر کشوری با کشور دیگر متفاوت است و به شرایط محیطی آنجا بستگی دارد. بهتر است که ما به این فکر کنیم تا چه حد اتفاقهایی که در تئاتر می افتد با آنچه که فکر می کردیم مطابقت داشته و آیا اصلا تحقق یافته است. شاید اگر از بیرون به گروه تئاتر لیو که یک گروه تئاتر خصوصی است نگاه شود، متشکل تر از باقی گروه ها در نظر بیاید اما خود من هنوز بطور کامل این حس را ندارم که به تمامی اهدافی که در نظر داشتیم رسیده باشیم. درست است که از لحاظ سازمانی پیشرفت زیادی داشتیم اما خب هنوز کاستی هایی را شاید به مقدار کم نسبت به ایده آلی که در ذهنم وجود دارد حس می کنم.
_در مورد تئاتر خصوصی و گروه های خصوص هم همین نظر را دارید؟
بله و در واقع در این مورد هم این قیاس، قیاس درستی نیست. تفاوت های زیادی وجود دارد، به عنوان مثال وقتی از تئاتر خصوصی صحبت می کردیم این سوال پیش می آمد که این چطور تئاتر خصوصی است که باید برای اجرایش مجوز گرفت،از مراحل مختلف بازبینی باید عبور کرد وحتی امکان رد کردن متن هم در آن وجود دارد. این نظارت ها تنها یک نظارت صرف نیست بلکه اقتصاد را هم تعریف می کند و مثلا عنوان می کند که اگر گروه تئاتری طور خاصی که مد نظر خودشان است کار کند مورد حمایت مالی قرار می گیرد و در غیر این صورت از آنها حمایت نمی شود. از اینجا بود که ما تصمیم گرفتیم که روی این حمایت مالی حساب باز نکنیم و آن پول را نگیریم که به نظر من این کار درست ترین کار در شرایط فعلی تئاتر می باشد. اما این اصلا شباهتی به گروه های تئاتر خصوصی دنیا ندارد. در جاهای دیگر این گروه نیست که به دنبال پول می رود بلکه بودجه ای برای گروه از سوی دولت و مراکز نمایشی در نظر گرفته می شود که هر ساله به آنها پرداخت می شود. اگر مقوله ی اقتصاد تئاتر و نظارت ها از هم تفکیک می شدند شاید ما پولمان را هم می گرفتیم اما در واقع ما با این قطع دریافت حمایت مالی گروه ها جلوی این موضوع ایستادیم که به ما سلیقه ی خاصی دیکته شود. وقتی در مورد تئاتر خصوصی در هیچ جای دیگر اینطور اتفاقهایی در این ابعاد نمی افتد پس باز هم اصلا نباید قیاسی صورت بگیرد.
_لزوم داشتن گروه را در تئاتر تا چه اندازه موثر می بینید؟
وقتی از جامعه صحبت می شود باید سراغ خانواده رفت پس وقتی هم که می خواهیم از تئاتر صحبت کنیم باید سراغ گرو های تئاتری برویم. اتفاق های نو و تازه همیشه در بستر گروه های تئاتری می افتد و اصلا تئاتر ارتباط مستقیم با گروه داشتن دارد و تئاتر یعنی گروهی کار کردن.
_به عنوان سرپرست یکی از گروه های مطرح تئاتری چه مشکلاتی را سد راه بقاء گروه ها می دانید؟
به نظر من همه چیز به همان مساله ی اقتصاد تئاتر و همان تئاتر خصوصی بر می گردد. گروه های نمایشی باید استمرار داشته باشند تا بتوانند دوام داشته باشند. اما الزاما این استمرار به معنای کاری برای اجرا داشتن نیست. ممکن است یک سال به مقوله ی پژوهش بپردازد کما اینکه در همه جای دنیا گروه ها سالانه مورد حمایت مالی قرار می گیرند اما ممکن است که در آن سال اجرایی نداشته باشند و فقط بر آموزش و پژوهش تمرکز کنند. اما وقتی اینجا سالانه یک اجرا برای گروه در نظر می گیرند و برای همان یک اجرا هزینه ای داده می شود خب مشکل پیش می آید برای مثال شما نگاه کنید به همین گروه تئاتر لیو که خود شاخه ای به عنوان لیو سایه دارد که جوانتر است ،نمی شود که فقط با یک کار از همگی این اعضا استفاده کرد پس ما با همان قطع دریافت حمایت مالی از طرف دیگر تعداد اجراها را در سال بالا بردیم. من گاهی به بچه ها حق می دهم که برای کسب درآمد به سمت تصویر جذب شوند که این خب آسیب زیادی به بدنه ی گروه ها و تئاتر می زند. این خوب است که افرادی به عنوان میهمان با گروه های دیگر کار کنند و خب تجربه هایی هم بدست می آورند اما مبنا در گروه ماندن و به گروه وفادار ماندن است.
_تا بحال به راه کاری هم در این باره فکر کرده اید؟
به نظر من حتی اگر نگاهی که به فوتبال میشود به تئاتر بشود اوضاع ممکن است کمی بهبود یابد حتی با در نظر گرفتن تفاوت خیلی زیاد فضای این دو رشته که اصلا قابل قیاس نیست. در فوتبال ممکن است بازیکنی برای دو سال از جای دیگر گرفته شود و خب بعد از دو سال هم به تیم خود باز می گردد. بقاء فوتبال هم در تیمی کار کردن است و مهره ها خیلی مهم نیستند کما اینکه تیم هایی بوده اند که بدون مهره بالاآمده اند. این چیزها در این موارد درک می شود و مثلا فلان مدیر در این زمینه عوض می شود تا اوضاع بهبود یابد اما در مورد تئاتر این اتفاق نمی افتد. از لزوم گروه داشتن و ضرورتش تنها صحبت می شود و در عمل در واقع روندی ضد گروه داشتن طی می شود که به نابودی گروه ها منجر می شود. کاش اینگونه نبود و حداقل شرایط برای بقاء گرو ها مهیا می شد، اگر هم تصمیمی در این راستا گرفته می شود معمولا مسیر درستش را طی نمی کند چون تصمیم گیرنده ها این فضا را تجربه نکرده اند و ضرورتش را نمی دانند.
_در مورد اصل پژوهش کردن که این عنصر به طور مستمر در گروه شما دیده می شود، تا چه حد آن را ضروری می دانید و ایجاد برقراری ارتباط میان این مقوله با اجراها را چطور برنامه ریزی کردید؟
یک زمانی بود که شاید نیاز چندانی به برقراری ورک شاپ های آموزشی و پژوهش ها وجود نداشت اما از زمانی که بحث دراماتورژی و دراماتورژ به عنوان شخصی که میان مخاطب و اجرا قرار می گیرد و همزمان هر دو را تغزیه می کند مطرح می شود ناخوداگاه این نیاز به آموزش را با خود به همراه می آورد. به نظر من دیگر در حال حاضر نمی شود بدون دراماتورژی کار کرد و گروه ها ناچارند که آموزش را در نظر بگیرند و ما تجربه های آموزشی درون گروهی خود را با تماشاگر تقسیم می کنیم به عنوان مثال همین ماهنامه ی داخلی لیو و یا نمایش مجموعه فیلم های کارگردان هایی که کمتر شناخته شده اند و پرداخت به آنها. ما همانطور که تماشاگر مبتدی داریم بایدنیروی مبتدی هم داشته باشیم در این راستا گروه تئاتر لیو سایه که ماکتی جوان از خود لیو هست دست به تجربه هایی می زند که حتی گاهی روی ما هم تاثیر می گذارد و خب ما هم گاهی آنها را اصلاح می کنیم، این تاثیرپذیری در ادامه متقابل خواهد بود و پیشرفت گروه را در پی خواهد داشت. ما هر چقدر که تئاتر را غنی تر کنیم به لحاظ تجربه ها و آموزش ها در واقع راه خودمان را هموار کرده ایم. در واقع با این پرداختن به آموزش و پژوهش ما سعی داریم سطح سلیقه مخاطب را بالا ببریم و خب از زاویه ی خاصی هم که همان بحث آموزش است به این موضوع نگاه کنیم. هرچقدر این تنوع زوایا بیشتر باشد اتفاقات بهتری در تئاتر خواهد افتاد.
_خیلی وقتها می شنویم که مثلا بازی فلان بازیگر مشابه بازی اعضاء لیو است، از ابتدا به خلق این نوع از بازیگری و تغییر در متد بازی سنتی تئاتر فکر کرده بودید؟
ما از ابتدا با این هدف جلو نرفتیم که بخواهیم تاثیری در شیوه ی سنتی بازیگری داشته باشیم اما خب طور دیگری به ارائه ی نقش فکر می کردیم. یک نکاتی برای ما مهم است که الان تبدیل به اتحاد ما شده و خود اینها ناخوداگاه فضا را شخصی کرده و به تعریفی از ما دست زده است. همه چیز بر می گردد به تعریف و سلیقه ی زیبایی شناسی در مورد صحنه و ضروریات آن. وقتی می دانیم چه می خواهیم در همان راستا جلو می رویم و نباید هایی را در مورد تقسیم انرژی درست در صحنه ، پرهیز از هر چیز اضافی در خلق شخصیت در نظر می گیریم و تاکید را بر زیبایی شناسی ، تمرکز بر بدن بازیگر و حضور جسمانی او در صحنه می گذاریم. این یک مرزی را تعریف می کند که شاید متفاوت از بازی های عرف باشد. در اینجا ما تعداد کمی از آدمهایی داریم که حال و هوای خودشان را دارند و این نبوده که مثلا فلان جریان را در کشورهای دیگر دنبال کنند،بدنبال اینکه چه می خواهند رفته اند و وقتی در آن زمینه جواب گرفته اند این روند آرام آرام تبدیل به سبکی برای خودشان شده است.
_نام شما و چخوف در ذهن ها گره خورده و به یکجور امضا تبدیل شده، چه چیزی آثار چخوف را برای شما متمایز می کند؟
شاید لذت صرفی که از خواندن آثار چخوف می برم برجسته ترین ویژگی باشد. بر همین مبنا من چخوف را در ادبیات نمایشی در جایگاه بسیار بالایی قرار می دهم که شاید اشخاصی هم با من مخالف باشند. اما همچنان گاهی فکر می کنم متونی را هم که در گذشته از او اجرا کرده ام باز هم سراغشان بروم و دست به تجربه های جدید در این زمینه ها بزنم. من همیشه فکر می کنم که چخوف زمان حال ما را دیده و نمایشنامه هایش را بر این اساس نوشته و اصلا انگار با روسیه کاری نداشته. آدمهای چخوف،کنشهایشان از نظر من همشکلی عجیبی با آدمهای جامعه ی ما دارند و همین است که فکر می کنم آثار او با کمترین دخل و تصرفی او را برای ما معاصر کرده است.
_و در مورد در هم آمیختگی تراژدی و کمدی در آثار چخوف و نگاه کمیکی که به آثار چخوف دارید ...
کمدی به نظر من مقوله ایست جدی و ما ناچار به نگاه کمیک به جهان هستیم. دیگر اتفاقات تراژیک اگر به آنها همان نگاه تراژیک را داشته باشیم برای من قابل درک نیستند و به نظر من نگاه عقلانی به پدیده ها در کمدی بیشتر یافت می شود گرچه همین عقلانیت از عناصر ملزوم تراژدی یونان باستان است که تنها مختص همان دوران می باشد. من فکر می کنم نگاه تراژیک در امروز ما کمی سانتی مانتال می باشد و احساس می کنم اگر تراژیک ترین کار را هم انتخاب کنم باز همین نگاه کمیک را در آن داشته باشم. چخوف این انتظار من را از کمدی برآورده می کند و در امروز معاصر ما شاید ارزش ها نسبت به قبل کمی مضحک تر شده باشند.
_یکی از فعالیتهای اخیر و پر مخاطب گروه شما برگزاری فستیوال مونولیو هست که چهارمین دوره ی خود را می گذراند، ایده ی اولیه این فستیوال چطور بوجود آمد؟
اولین کار گروه تئاتر لیو یک مونولوگ از چخوف به نام در مضار توتون بود که اجرا شد. از نظر من مونولوگ به همان اندازه ی داشتن نگاه کمیک در تئاتر دارای اهمیت است. مونولوگ یا نمایشهای تک نفره بازگوی وضعیت منحصر بفردیست که در آن زندگی می کنیم که گاهی آنقدر ذهنی می شود که دنیای بیرون را به درون راه نمی دهد و گاهی از فرط بیرونی بودن با خطابه ها رقابت می کند. ما فضای دوگانه ای را در زندگی معاصرمان تجربه می کنیم و آن اختلاف شدید میان زندگی خصوصی ما و هنجار های زندگی اجتماعیمان است. علاوه بر این نکته با توجه به امکانات تئاتر که به تولید تئاتر در فضای کوچکتر و اقتصادی تر و کبود سالن ها و استفاده از متون کم پرسوناژ منجر شده است و همچنین مقوله ی آموزش بازیگرکه در مونولوگ اهمیت زیادی دارد سبب شد تا تصمیم به برگذاری این فستیوال بگیریم و اجراهای مونولوگ را در این شرایط ضروری بدانیم.
_سختگیری ها و بازبینی های مرسوم فستیوال های دیگر را هم لحاظ کردید؟
اصلا این را از ابتدا در نظر نداشتم. وقتی من خودم از فضای مدیریتی تئاتر ایراد می گیرم که کارهایی باب سلیقه ی خودشان را حمایت می کنند پس قاعدتا نباید این رویه را در پیش بگیرم. در این فستیوال اجازه ی حضور سلایق مختلف داده شده و اساس در اینجا مطالعه کردن و تجربه کردن است. در انتخاب متون دقت می کنم اما نه به شکل ممیزی. دو نوع ممیزی در فستیوال های دیگر انجام می شود ، یک نوع محتوایی و نوع دیگر کیفی که از نوع اول آسیب زننده تر است. وقتی صحبت از کیفیت می شود وارد مقوله ی پیچیده ای می شویم من خیلی راحت می توانم بگویم فلان متن اصلا مونولوگ نیست و بدرد نمی خورد اما این کار را نمی کنم چون تا متنی اجرا نشود تنها یک ایده ی مرده در ذهن یک شخص می باشد پس باید اجازه و فرصت به ارائه تجربه های جدید داد تا ببینیم همین مونولوگ تا به کجا می تواند پیش برود و در ذات تغییر کند. به عنوان مثال اجراهای مونولوگ هایی با چند پرسوناژ و یا در این دوره کاری اجرا شد که به خواب های بچه ها پرداخته بود تحت عنوان رویای کودکانه که خب خیلی هم جالب بود. در واقع مبنای انتخاب های من بوجود آمدن ایده های جدید از دل ایده های دیگر است.
_به ادامه ی این فستیوال امیدوار هستید؟
از ابتدا فکر نمی کردم که ادامه دار شود و فقط به فکر تجربه ی این مبحث بودم اما الان به آینده ی آن خیلی خوش بین هستم چون مدیریت آن مدام عوض نمی شود و یک آدم بی تجربه آن را در دست نمی گیرد. ما هر سال را مبنا قرار می دهیم و کاستی ها را در سال بعد جبران می کنیم و آموخته هایمان را در سال بعد تاثیر می دهیم.
_ و در آخر چه شد که مکان برگذاری فستیوال را از سالن انتظامی به تماشاخانه ی آو تغییر دادید؟
در راستای همان مقوله ی تئاتر خصوصی تصمیم گرفتم که از سالن انتظامی که یک سالن دولتی است این تغییر را انجام دهم و در این میان از گروه های دیگری که برخوردی اینچنین با تئاتر داشتند حمایت کنیم. گروه آو که ابتدا از اجراهایی در خانه شروع کرده بودند و آرام آرام جایی را برای سالن تعریف کردند یکی از گروههایی است که روند تئاتر خصوصی را در پیش گرفته.. ضروری دانستیم که با انتقال این فستیوال در واقع از این گروه و سالن هم حمایت کنیم چون در واقع در زمینه ی جریان خصوصی هر دو گروه در حال تجربه هستیم و درواقع راه را برای گروه های نوپایی که قرار است شکل بگیرند هموارتر می کنیم.