بهبهانی نیا انگار می خواهد خاطراتش را مرور کند. پنج سال درگیر نوشتن می شود . بخشی از قصه ی او نفس به نفس تصویر نوشته می شود، اما آیا آن چیزی که او نوشته همان چیزی است که به تصویر کشیده شده؟ او پای "کیمیا"یش ایستاده و از آن دفاع می کند ، هم از قصه و هم کارگردانی اما یقینا می داند که آن چیزی از آب در نیامده که می بایست، قصه ای که می توانست پر از حرف های تازه باشد...
وقتی یک گروه چند سال وقت و انرژی خود را صرف یک پروژه می کنند، پرداختن به نکات ضعف آن برایم دشوار است و به همین دلیل، خیلی سعی کردم از سریال کیمیا بگذرم و ننویسم اما نشد. اگر "کیمیا" نقد نشود، نه یک سریال قابل انتقاد بلکه تبدیل به یک سریال غیر قابل اعتنا خواهد شد که سزاوار آن نیست چرا که سریال ارزشمندی است، روایت قصه ای که خوب نقل نمی شود. کیمیائی که شروعی است برای نوشتن و ساختن سریال های بلند داستانی و البته یک گام بلند که بی انصافی است اگر نگوئیم ، ساختن یک سریال صد قسمتی در شرایط فعلی تلویزیون ما اصلا کار ساده ای نیست.
و حالابه نظر می رسد ...اگر "خاک سرخ" یا "خانه پدری" ، "نرگس"و "ترانه مادری" که همه نوشته های همین فیلمنامه نویس هستند را همینطور بی دقت ساخته بودند، هرگز موفق و پر مخاطب و ماندگار نمی شدند و من در حیرت تهیه کننده ی کارکشته این سریالم که چرا دقت همیشگی را در روند تولید این سریال نداشته و چرا مثل همیشه سختگیر نبوده است.
و باز شاید که محمد رضا شفیعی بیشتر انرژی و بودجه را صرف جذب سوپراستارهای سینمائی کرده و اندیشیده که با حضور آنها همه چیز برای جلب مخاطب کافی است، در حالی که مسلم است، هر گزینه ی دیگری می توانست تاثیرگزارتر از حضور نیکی کریمی در کیمیا باشد چرا که رضا کیانیان و حامد بهداد با این مدیوم آشنا هستند اما نیکی کریمی کاملا نشان می دهد که با تلویزیون بیگانه است.
آیا می شود باور کرد که تهیه کننده ی کیمیا، فردی به نکته سنجی و خوش ذوقی "محمدرضا شفیعی" باشد؟ آیاحتی یک سکانس از "وضعیت سفید" ساخته ی کم نظیر حمید نعمت اله که تهیه کننده ی آن هم محمدرضا شفیعی است را می شود با این سریال مقایسه کرد؟ در مورد کارگردانی نیز هیچ چیز نمی گویم چرا که وقتی کارگردانی می گوید که ما مجبور نیستیم جواب بدهیم دیگر جای سوالی باقی نمی گذارد چرا که در تلویزیون ملی که متولی آن مردم هستند، قاعدتا باید جواب داد.
ضربه ای که این سریال از طراحی صحنه و لباس می خورد غیر قابل تصور است. من نه به تلفن همراه، نه به قطار سریع السیر و نه به تیر چراغ برق اشاره نمی کنم و می دانم یکی از بزرکترین کوتاهی هائی که در مورد فیلمسازی شده است، از بین رفتن آثار و لوازمی است که بی توجه از بین برده ایم و بازسازی دهه پنجاه و شصت از دوران قاجار هم سخت تر شده است اما چیزهائی هست که می شود خلق کرد، ساخت و نه اینکه از کنارش گذشت.
نمونه اول: بازی خوب پوریا پور سرخ با بی سلیقگی گریمور و طراح لباس کاملا به هدر رفته است. مدل موی سالهای قبل از انقلاب از ستاره های خارجی الهام گرفته می شد. مدل موی آرش به دهه ی سی واوایل دهه ی چهل مربوط می شود، دهه ی "الویس پریسلی " ها و "جیمز دین" ها. مدل دهه پنجاه با "بیتل" ها بود و هیپی ها. دهه ی پنجاه دهه ی موهای بلند وپیراهن های تنگ و شلوارهای لی پاچه گشاد بود و کمر بندهای پهن و سگک دارو یقه های بلند و تیز. دنیای کابوی های نیمه شب و راننده تاکسی ها. دنیای ریش ستاری وداریوشی...
آیا ما نباید پل بین دو فصل از یک سریال را حتی در ظاهر بازیگران می فهمیدیم؟ حتی در یک نما از یک سکانس؟ آیا این سریال مسئول صحنه و لباس حرفه ای داشته؟ آیا در این باره تحقیقی هم شده؟ یعنی حتی دو تا عکس از آن زمان را نگاه نکرده بودند؟آیا بودجه صرفا صرف جلب بازیگران حرفه ای شده تا عوامل حرفه ای پشت دوربین؟
نمونه دوم: آن زمان دسته گلهای مجلسی گلایول های درازی بودند که داخل زرورق پیچیده می شدند و شاید چون نمی دانست که آن زمان حتی مدل چادر سرکردن و بزک کردن خانم ها هم شکل خاصی داشت. شیر شیشه ای بزرگ بعدها آمد و میوه ها با پاکت به خانه می آمدند.
چرا باید قصه در بستری از قاب تصویر قرار بگیرد که نتوانیم باورش کنیم تا جائی که اگر یکی از پرسوناژها دست در جیب کند و گوشی همراهش را در بیاورد هم خیلی موجب تعجب ما نشود.
البته باید گفت اینکه مرتب تماشاگران سریال در حال پیدا کردن اشتباهات بصری آن هستند به همان اندازه که جای تاسف دارد، از نگاهی خوش بینانه نقطه ی قوتی نیز هست. همین که مردم می بینند یعنی که مشتاقند تا یک سریال را از آنتن تلویزیون مملکتشان دنبال کنند و این جای امید واری بسیاری است و برای سازندگان این سریال هم دلگرمی ست چرا که به واقع "کیمیا" را دنبال می کنند.
نمونه سوم: در این سریال هر بار که بازی خانم حاجیان را می بینم با خود تکرار می کنم که به راستی او همان هنرمند تحسین شده ی "روبان قرمز" است؟ آیا در فیلمنامه کیمیا همین شخصیت خلق شده یا اینکه کارگردان نتوانسته از وی به تناسب بازی بگیرد؟ همانطور که نتوانسته از خیلی بازیگران خوب در این سریال بازی طلب کند که پتانسیل آن را دارند مثل سودابه بیضائی یا حتی نیکی کریمی.
اجازه بدهید پرانتزی باز کنم به برنامه ی چند هفته قبل "سفید" که در آن مهدی سلطانی بازیگر و مدرس سینما حضور داشت و در بخشی از صحبت هایش پیرامون بازیگری می گفت که قصه . بازیگر مثل دختر و پسری می مانند که به هم علاقمندند و این کارگردان است که باید این دو را به هم برساند و از زندگی مشترکشان حفاظت و حمایت کند.
گفتنی است که مهدی سلطانی یکی از بازیگران همین سریال کیمیاست که حضور و بازی او از نکات مثبت این سریال به حساب می آید.
نمونه چهارم: از آن بدتر اینکه چرا از بازی های خوب به راحتی گذشته است. از بازی فوق العاده ی "گلاره عباسی" و بازی متفاوت "حامد بهداد" در نقش سردار خرمشهر، "شهید محمد جهان آرا" که از دوستان نزدیک بهبهانی نیا هم بوده و حتما بستر مناسبی برای قصه گوئی از این قهرمان می توانست خلق کند.
جنگ به سادگی آغاز شد، زمانی که من بچه ای پیش نبودم اما به سادگی تمام نشد. به هیچ وجه به این سادگی که سریال کیمیا از کنار آن گذشت نبود، حتی برای ما تهرانی ها. دو فصل از کیمیا گذشته و ما منتظریم تا گذر زمان در بطن قصه بتواند آنچنان موثر باشد که با فصل پایانی کم و کسری های دو فصل گذشته را نیز از یاد ببریم چرا که نشان دادیم می خواهیم تلویزیون برایمان قصه گو باشد تا دنبال قصه های جذاب در فضاهائی که به آن تعلق نداریم، نگردیم.
نمونه پنجم: مثلث عشقی همیشه و همه جا چاشنی یک قصه پردازی است که به پیرنگ جلوه می دهد و تعلیق کنار تعلیق می نشاند اما مثلث عشقی سریال کیمیا چقدر از آب درآمده است؟ چقدر مخاطب وجود پیمان را تا به اینجا حس کرده و چقدر دلش برای عشق او و کیمیا تپیده است.
مخاطب با چه کسی باید همذات پنداری کند؟
با همه ی این انتقاد ها در ساختارو بازی ها اما، باز هم دلخوشیم به بازی گرم حسن پورشیرازی، بازی دلچسب علی شادمان که از "میم مثل مادر" تا به حال چقدر بزرگ شده. به سکانس های کوتاه اما بسیار خوب حضور "حسن جوهرچی" ...
واما شخصیت اصلی کیمیا با بازی "مهراوه شریفی نیا" که نمی شود گرم و صمیمانه با آن ارتباط گرفت ودلواپس سرنوشت او شد.
اما در این رابطه چیزی که موجب دلگرمی است اینکه فصل دوم کیمیا از فصل اول بهتر و جذاب تر بود و می توان امید داشت که فصل سوم آن که به زمان حال میرسد جبران کاستی های قسمت های قبل را نیز بکند.
تا آن زمان منتظر می مانیم و همچنان از نوای دلنواز تیتراژ پایانی سریال کیمیا و صدای سحر کننده ی "علیرضا قربانی" لذت می بریم.