چهارشنبه, 19 آذر 1393 13:32

همیشه پای یک "شریفی نیا" در میان است

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
همیشه پای یک "شریفی نیا" در میان است به بهانه اکران فیلم "آنچه مردان درباره زنان نمی دانند" / همیشه پای یک "شریفی نیا" در میان است

هما گویا (سی و یک نما)همین که بازیگر اصلی فیلم محمدرضا شریفی نیا است ودر عین حال کارگردان فیلم هم مسعود دهنمکی نیست، کافیه تا موضوع فیلم را حدس بزنم. نیاز به هیچ زمینه ذهنی و کنجکاوی هم نیست چراکه این نوع سناریوها شده امضاء آقای شریفی نیا. البته هیچ چیزغیر ممکن نیست. شاید اتفاق فوق العاده ای افتاده  و بار دیگر این هنرمند در مرز شصت سالگی به خودش آمده و توانائی هایش را محک زده است. فقط کافی است که نگاهی به بازی های دهه هفتاد خود داشته باشد تا بداند چقدر به خودش ظلم کرده است در این سالهای اخیر. در دهه هفتاد ما برای حضور این بازیگر در یک فیلم ارزش خاصی قائل بودیم وبودن او به فیلم رونق مضاعفی میداد. چقدر لذت می بردیم از بازی  های درخشانش در "شیدا" ی کمال تبریزی و یا "لیلا" ی داریوش مهر جوئی، "برج مینو" ابراهیم حاتمی کیا و یا آدم برفی داوود میر باقری.

 

شریفی نیا دهه ی هشتاد را با فیلم "دنیا" منوچهر مصیری آغاز کرد ( دنیا فیلمی خوش ساخت، قصه گو و حساب شده ای بود که حرفی برای گفتن داشت) و موفق هم بود. بعد از آن به غیر از حضور درکار های مسعود دهنمکی که در آنها موفق هم بود، بازی در نقش مردی که زن دوم می گیرد تبدیل به یکی از شاخصه های فیلم های بعدی او شد که این اتفاق زندگی خصوصی او را هم تحت الشعاع قرار داد و شایعاتی در رسانه ها را هم  در پی داشت که ارتباطی به این نوشته من ندارد چرا که برای زندگی شخصی هنرمندان باید احترام قائل بود و من این احترام را قائلم.

با این مقدمه طولانی برمیگردم به فیلم "آنچه مردان درباره زنان نمی دانند" و یا بهتر بگویم "آنچه بعضی از فیلمسازان درباره فیلم نمی دانند".

به درستی نمیدانم این فیلم در چه مدت زمان ساخته شده اما فکر می کنم می توانست ظرف سه یا چهار هفته سر و ته آن را در آورد.

اینکه فیلم با چند خط طرح اولیه و از این شاخه به آن شاخه پریدن و گاه شعار دادن و بدون کوچکترین شخصیت پردازی بتواند ادعا کند که فیلمنامه دارد توهین به فیلمنامه و فیلمنامه نویسی است. این قربان صدقه رفتن ها و دروغ های پیش پا افتاده و زنگ موبایل وغیره که فکر می کنم حتی نیاز به دیالوگ نویسی هم نداشت و بخصوص آقای شریفی نیا با تجربه ای که در فیلم های قبلی چون "نصف مال من، نصف مال تو" داشته، راحت از عهده آن بر می آمد. کار سحر قریشی هم با آن گریم ناشیانه که او را شبیه عروسک فرنگی کرده بود هم چندان سخت به نظر نمی رسید. آیا در تمام طول فیلم ما کوچکترین شناختی از شخصیت او پیدا کردیم؟ عشوه گری و کرشمه هم فکر نمی کنم خیلی جای کار داشته باشد. کافی است نیم نگاهی به بازی هدیه تهرانی در شوکران و یا هانیه توسلی در خصوصی داشته باشیم تا بدانیم نقش یک زن صیغه ای را بازی کردن هم تعریف و شخصیت پردازی خاص خودش را می خواهد. در این میان حیف از بازیگر خوبی چون فاطمه گودرزی که در این داستان هیچ جائی برای نشان دادن مهارت های بازیگری نداشت. آنقدر که در سکانس پایانی حضور او در فیلم هم دیالوگ های حسی او خوب و تاثیرگزار از آب در نیامده اند.

حضور فرزاد حسنی به عنوان نه بازیگر بلکه آکساسوآر چند سکانس که واقعا مصیبتی بود. او کجای قصه قرار داشت. در کجای قصه گره می انداخت یا در کجا گره را باز می کرد؟! دختر خانواده در کجای این قصه بود؟ چه دغدغه هائی داشت چقدر او را شناختیم و چطور به قصه مسیر داد و  بستری برای پایانبندی فیلم شد. اصلا ما او را در طول فیلم حس کردیم؟ اصولا چه کسی در این فیلم شخصیت تعریف شده داشت؟ شاید با کمی اغماض بتوانیم از پسر خانواده به عنوان شخصیتی که میشد با آن ارتباط گرفت با بازی خوب ارسلان قاسمی نام برد که گرچه از او هم به راحتی می گذریم اما تا حدودی آبروی قصه ی بی قصه ی این فیلم است. فیلمی که آدم ها کاریکاتور یک آدم هم نیستند حتا نوزاد قصه که انگار یک گربه بچه گربه ای به دنیا آورده و در حالی که می توانست اوج تعلیق قصه فیلم باشد اما در گوشه ای فقط شیرش را می خورد و جایش را کثیف می کرد. در حقیقت بچه نبود بلکه بچه بازی بود. کدام مرد پا به سن گذاشته که دو فرزند دانشجو دارد از زن صیغه ایش بچه می خواهد و کدام زن صیغه ای با بچه دار شدن (که می تواند برگ برنده او باشد) به یکباره  بار سفر می بندد و بچه نارسش را در بیمارستان می گذارد؟

ما از این فیلم قراراست چه نتیجه ای بگیریم؟ ازدواج موقت خوب است، بد است، حق مرد است و یا ... کجای این قصه و از کدام زاویه به حضور زن دوم در خانواده پرداخته است؟

آنچه مردان در مورد زنان نمی دانند فقط می تواند موضوع یک انشاء شعار زده باشد تا طرحی چالشی برای یک فیلم.

در آخر هم شاهکار در پایانبندی فیلم است که برای خالی نبودن عریضه یک نتیجه اخلاقی نهائی هم داشته باشیم و در یک سکانس کوتاه و بشدت پیش پا افتاده متوجه  شویم که از هر دستی که بدهی از همان دست هم می گیری!! حالا کدام دست، لابد در قسمت دوم این فیلم باید شاهد و ناظرش باشیم.

اجازه بدهید در اینجا به دو نکته ی تفکر برانگیز که نشان از ضعف این فیلم دارد هم اشاره کنم.

با وجود اینکه شخصیت اصلی فیلم پزشک و زن صیغه ای او پرستار است و پرستار دیگری را هم در یکی از سکانس ها می بینیم که چه خوش و بشی با دکتر می کند اما جامعه پزشکی هنوز به این فیلم اعتراض نکرده چرا که شخصیت ها اصلا در نیامده است. نه پزشک شخصیت یک پزشک را تداعی می کند و نه لحظه ای حس می کنیم که پرستا ر، یک پرستار است (برعکس فیلم قدرتمند شوکران ساخته ی بهروز افخمی با بازی فوق العاده هدیه تهرانی). بنابر این دلیلی ندارد به شخص یا صنفی بر بخورد.

مورد دیگر اینکه آیا این فیلم موسیقی هم داشت و یا  با پخش ترانه هایی نوستالژیک  (آن هم بی دلیل و برای سرگرمی تماشاچی و پر کردن زمان) و یا یک ترک از آلبوم  فریدون آسرائی (که اسمش در تیتراژ اشتباه نوشته شده!) سر و ته آن را هم، هم آورده اند!!؟

به هر حال این فیلم را دیدم تا در مورد آن بنویسم اما هر چه فکر می کنم بیش از این اشاره های بی در و پیکر به یک فیلم تعریف نشده حرفی برای گفتن و نگاهی روشنتر به آن ندارم.  وقتی یک فیلم قصه، ساختارو پردازش قابل قبولی ندارد.... بیش از این گفتن زیاده گوئی است.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید