سه فیلم "کندو" (شاخص ترین فیلم وی که به نوعی نگاه نویی در سینمای ایران محسوب می شود) ، "دشنه" و ماه عسل"، هر سه با حضور بهروز وثوقی نمونه بارز این فیلمهاست که سومی به این دلیل که در سه گانه زوج سینمایی بهروز وثوقی و گوگوش قرار میگرفت، بیشتر در سینمای بدنه قرار میگرفت، هر چند هر سهی این فیلمها به گونهای نشات گرفته از معضلات اجتماعی و اقتصادی آن دوره بود که در حال حاضر هم شاهد ترویج روز افزون آنها هستیم. ممل آمریکایی که عشق رفتن به آمریکا و خوشبخت و پولدار شدن داشت، زن مسنی که به اصطلاح این روزها "شوگر مامی" بود و دختر خواندهاش را وسیله قرار میداد و یا در موفقترینِ این سه گانه "همسفر"؛ پسری که دغدغهاش آزاد کردن خانهی پدری از گرو بانک بود حتی به قیمت دزدی.
اما در این میان "ماه عسل" که در گیشه با اقبالِ دو فیلم قبلی رو به رو نشد به مسئلهی هویت میپرداخت. رضایی که به قول مادرش " بانو" همه چی بود و هیچ چیز نبود.
در این فیلم، کارگردان، مخاطب را ساده فرض نمیکند که صرفاً قرار است از دیدن یک فیلم عشقی و رمانتیک با حضور دو سوپراستار لذت ببرد. حتی نمیخواهد گرههای فیلم را کامل بگشاید و به بیننده این فرصت را میدهد تا حدس بزند و قضاوت کند.
بانو (حمیده خیرآبادی) با پسرش رضا (بهروز وثوقی) در خانه اعیانیِ خان بابا (یکی از بهترین بازیهای جمشید مشایخی) زندگی میکنند؛ بانو، دایهی نی نی(گوگوش) و مدیر این عمارتی است که خانم خانه مرده است.
بانو و پسرش را دایی عباس ( رضا کرم رضایی) که خود مرد متمولی است و همسر فلجی دارد که بچهدار نمیشود به این خانه آورده و بسیار حامی رضا است. اما واقعا پدر رضا کیست؟؟ چیزی که تا آخر فیلم هیچ اشارهای به آن نمیشود و فقط کدها نشان می دهند که شاید رضا در حقیقت پسرِ دایی باشد.
همان رازی که خان بابا را از فهمیدن عشق این پسر، عاصی و دخترش را درمانده کرده است.
پسری که میخواهد انتقامش را از دنیایی که به آن تعلق ندارد بگیرد. به خصوص از خان بابا و پسرش چنگیز که با او مثل یک پسر و یک برادر رفتار کردهاند اما انگار آن چیزی را از او سلب کردهاند که یاغیِ قصه به دنبال آن است. چیزی به نام "هویت گمشده".
فریدون گله، دانشآموختهٔ دانشکدهٔ ادبیات از دانشگاه مشهد و هنرهای دراماتیک از دانشگاه نیویورک بود. آخرین فیلمی که در ایران ساخت ماه عسل ۱۳۵۵ بود. در سال ۱۳۵۶ برای ساخت محصول مشترکی به نام «سبز خفته» با سرمایهگذاران آمریکایی به آمریکا رفت. بهدلیل شراکت وزارت فرهنگ و هنر در این فیلم، گُله بهناچار مدتی دفتر تولید و پخش فیلمی را اداره کرد. در ایران در سال ۱۳۵۷ انقلاب صورت گرفت و گُله در آمریکا ماندگار شد. در سال ۱۳۶۱، هنگامی که درصدد بود فیلم «دیروزی ها » را بهطور مشترک تهیه کند و صحنههایی از فیلم را هم گرفتهبود، بهعلت بیماری پدرش به ایران بازگشت.
(گفته میشود از مجموع هفت یا هشت فیلمنامهای که از او در «استودیو میثاقیه» بود و پس از مصادره به «بنیاد سینمایی فارابی» واگذار شد، حدود پنج فیلمنامهاش با نام اشخاص دیگری تصویب شده و با قیمتهای کلانی بهفروش رسید. )
چند سال پیش از مرگ این کارگردان، مسئولان امور سینمایی از او خواستند که فعالیتهای سینمایی خود را پی بگیرد که او هم شرایط خودش را اعلام کرد و به نتیجهٔ مشخصی نرسید.»
فریدون گله صبح شنبه ۳۰ مهرماه ۱۳۸۴ درسن ۶۴ سالگی بر اثر سکتهٔ قلبی در محل زندگیاش واقع در متل قوی ،مازندران درگذشت.