ناگهان درخت
فیلمی از کارگردانِ "در دنیای تو ساعت چند است؟" که داستانی از عشق و زیستنِ آن را روایت میکند، با نقب زدن به نوستالژیهایی که فرهادِ ۵۰ ساله (با بازی پیمان معادی) در صحبت با روانکاوش( با بازی پانتهآ پناهیها) آنها را تصویر میکند. فرهاد که در روز به دنیا آمدنش پدرش او و مادرش را ترک کرده با ظرافت و انگیزهی تمام، ارتباط عاشقانه و نزدیکی که با مادرش داشته را از دوران کودکی با اشاره به روزهای مدرسه و عشق کودکیاش( دخترکی زیبا در دبستان) شرح میدهد. شاید این جملهی مادر فرهاد خطاب به او، در دقایق ابتدایی فیلم که از زبان فرهاد گفته میشود یکی از جملات طلایی فیلم باشد وقتی تلاش فرهاد برای جور کردنِ بهانهای برای مدرسه نرفتن را اینگونه توصیف میکند:" تو همیشه هر کاری میکنی که هیچ کاری نکنی."
در ادامهی فیلم که در بزرگسالی فرهاد میگذرد به ارتباط و عشق عمیقی که او به مهتاب ( با بازی مهناز افشار) دارد میرسیم آن هم درست جایی که باید تصمیم بگیرند فرزندی را که مهتاب در شکم دارد را نگاه دارند یا سقط کنند؛ سکانسی که در آن دیالوگهای جذابی میان فرهاد و مهتاب در جریان است. شقایق دهقان و مهراب قاسمخانی در نقش زوجی که یک فرزند کوچک دارند و از دوستان مهتاب و فرهاد هستند در این فیلم حضور دارند. زهره عباسی در نقش مادر فرهاد یکی از شگفتانگیزترین بازیهای ممکن را به عنوان یک نابازیگر از خود ارائه کرده است و همچنین بازیگران خردسال فیلم که هم بازی خوبی از آنها گرفته شده و هم انتخابهای بسیاری خوبی بودند؛ همه را شیفتهی خود کردند. صفی یزدانیان که علاقهاش را به شمال در فیلم قبلی لو داده بود این بار هم با به تصویر کشیدن زیباییهایی از رشت به چشمهایمان، حال خوب میدهد. چطور میشود از موسیقی کریستف رضاعی گذشت؟ آن هم وقتی به اثرگزارترین شکل ممکن گوشها را متوجه خود میکند.
قصر شیرین
یک فیلم کاملاً انسانی از رضا میرکریمی به قلم محمد داووی و محسن قرایی که پیش از این فیلمنامهی "سد معبر" را نوشته بود. جلال( با بازی درخشانی از حامد بهداد) که طی تصادفی خانوادهای را به صورت غیر عمد به قتل رسانده است پس از طی دوران محکومیت، همسر و فرزندانش را ترک کرده و پس از دو سال به خاطر مرگ مغزی همسرش بازمیگردد. حالا او مانده و دو فرزندش که پیش خاله و شوهر خالههایشان زندگی میکردند در حالی که آنها دیگر قادر به نگهداری از این دو بچه نیستند. در حالی که در ابتدا، جلال حاضر به پذیرفتن فرزندانش نیست با پیش رفتن داستان مسیرِ روایت به سمت دیگری میرود. قصر شیرین با کششی که در فضا سازی، بازیها و فیلمنامهاش دارد راویِ تلخیای از زندگیست که قرار نیست تا به انتها همراهِ مخاطب و موجب آزارش باشد. فیلم لحظات احساسیِ بسیاری دارد که بارِ بخشِ قابل توجهی از آن به دوش دو کودک خردسالیست که بازیهای حیرتانگیزی از خود ارائه کردند. قصه، گره افکنی و گره گشاییهای به هنگامی دارد و کارگردانی و فیلمنامه چنان هم پیمان هم قدم به پیش میرود که اثرش در لحظه لحظهی فیلم پیداست. طبیعت کهگیلویه و بویر احمد چاشنی خیرهکنندهی "قصر شیرین" است.
سمفونی نهم
اثری متفاوت از محمدرضا هنرمند که اولین لازمهی ساختش بی شک، جسارت و کمی جنون بوده است. اگر بتوان یک اتفاق را در تمام اعصار و دوران تاریخ، مشترک دانست؛ آن مرگ است و اگر یک شخص، پیوند دهندهی تمام این دوران با یکدیگر باشد؛ آن فرشتهی مرگ است. سمفونی نهم با شمایلی فانتزی، کارگزار مرگ( با بازی حمید فرخ نژاد) را از کورش کبیر تا رابعه و بکتاش و امیر کبیر و در زمان کنونی در کنار راحیل( با بازی ساره بیات) نشان میدهد. در فیلم که لحظات خوفناک را هم در آن شاهد هستیم؛ راحیل را میبینیم که برای عملی کردن آخرین خواستهی همسرِ از دست رفتهاش، دست به یک دیوانگی میزند، غافل از اینکه سر انجامِ این دیوانگی بسیار دور از ذهنش خواهد بود. خط پیوست فیلمنامه در بازگشت به گذشتههای دورِ تاریخی و آمدن به زمان حال به درستی حفظ شده و در مسیر آن با اتفاقاتی غیر منتظره مواجهمان میکند. سمفونی نهم که فیلم پر بازیگریست از این منظر بسیار موفق عمل کرده و بازی حمید فرخ نژاد در نقش فرشتهی مرگ بسیار به او آمده است. فارغ از موضوع فیلم که به قطع، حساسیتهای دینی و اعتقادی بسیاری دربارهی آن وجود دارد محمدرضا هنرمند با هوشمندی تمام راه را برای ایجاد مناقشات بسته است.