فیلم به شدت به شخصیت سازنده اش نزدیک است و برخلاف تصورم که فکر می کردم قصه ی فیلم می تواند شباهت هائی به "مرد هزار چهره " یا حتی "ساعت خوش " و" پاورچین" داشته باشد و نگاهی نزدیک به قصه های پیمان قاسمخانی، اما اصلا چنین نیست.
پیمان قاسمخانی نقد های اجتماعی و سیاسی را با شیرین ترین نگاه مکتوب می کند و یا به تصویر می کشد و مهران مدیری در اولین فیلمش در مقام کارگردانی با تلخ ترین نگاه دغدغه اش را ساخته است به طوری که در سکانس های ابتدائی می شود گاهی خندید اما به مرور حتی لبخند هم از چهره مخاطب محو می شود.
ساعت پنج عصر کاملا سینمائی ساخته شده و شباهتی به کارهای تلویزیونی که تخصص مهران مدیری است ندارد که مسلم دوربین حرفه ای "محمود کلاری" در آن بسیار تاثیر گذاراست و اگر ریتم کند آن موجب خسته کننده شدن آن نمی شد و سکانس های اضافه نداشت، فیلم خوش ساختی به حساب می آمد .
گر چه بازیگر اصلی فیلم سیامک انصاری باز هم کارآکتری شبیه به آنچه به صورت تیپ از او در کارهای مهران مدیری سراغ داریم است اما خیلی شسته و رفته تر و به نظرم یکی از بهترین بازی هایش را ارائه کرده و معلوم است که کاملا شخصیتش را در نقش "مهرداد پرهام" حس کرده و باور دارد.
در این فیلم اگر بخواهیم "آزاده صمدی " را بازیگر نقش اول زن معرفی کنیم که چنین هم معرفی می شود، بزرگترین طنز به حساب می آید. کسی که بارها صدایش را با حرف هائی خسته کننده و تکراری می شنویم و در اسکایپ چهره اش را می بینیم و آن هم فقط در یک نما.
اما این فیلم یقینا یک بازیگر نقش اول زن دارد که بسیار هم فوق العاده بازی می کند.(متاسفانه اسم او در تیتراژ آغازین نیامده و در انتها هم متوجه ش نشدم. انگارمهران مدیری، پشت دوربین همانقدر به نقش او که طولانی ترین تایم کارآکتر زن فیلم را دارد اجحاف می کند که اجتماع و خانواده به شخصیتی که این پیرزن در فیلم بازی می کند ). سکانس زن سالخورده ای که همراهی می خواهد تا در مرگ همسرش ، کنار او باشد. تا وداع آخر.زنی که علت مرگ شوهرش را دق می داند و آبرومندترین پذیرائی پس از خاکسپاری را "زرشک پلو با مرغ" و اپیزود مربوط به اوبه نظرم اوج ساعت پنج عصر است که می شود این کار مدیری را با اغماض در اشلی کوچکتر در قالب نگاه وودی آلن و چارلی چاپلین محک زد.
در ساعت پنج عصر کارآکتری می بینم که نقشش را امیر جعفری (بازیگر خوبی که نمی دانم چرا تازگی بازی هایش را شبیه هم می بینم چه در کمدی و چه در نقش های جدی) بازی می کند. او در فیلم مدیری بازی خوبی دارد از یک شخصیت تعریف نشده که قصه ی او و سکانس های مربوط به او بی ربط ترین بخش فیلم محسوب می شود. اپیزودی انقدر بی ربط و ضعیف که می شود به راحتی حذفش کرد و از آن غیرباورانه تر شاید شخصیت پرستاری(نگین معتضدی) که من تا آخرین قاب حضورش در فیلم فکر می کردم فرشته ای است که در تخیل سیامک انصاری شکل گرفته است.
این شخصیت پردازی حتی اگر به عمد هم چنین است باز هم مسلما تاثیری که هدف مهران مدیری بوده نداشته و در اصطلاح ، در نیامده است.
تایم فیلم به کندی می گذرد و در تمام مدت باز هم به تکیه کلامی از "مهران مدیری "در دورهمی فکر می کنم : "دیدم که میگم" و این تکیه کلام را در فیلم می بینم .
مثل... ساکنین پر ادعای برجی در اقدسیه که کمترین وظیفه شهروندی ، همسایگی و همنشینی یعنی شارژ ماهانه شان را نمی پردازند ، مثل.... مراسم خاکسپاری جو زده هنرمندان که به کارناوال شبیه شده ، مثل بیمارستان های دولتی فوق تخصصی که بیماران در صف انتظارند اما بیماری آنها شعور خویشتن داری ندارد و درمان می طلبند.
و مثل.... ویدئوهای موبایلی که سر از ینگه دنیا در می آورند و مثل سوء تفاهم هائی که گاه زندگی ها را به سخره می کشد مثل بهترین سکانس فیلم که پوستر اصلی ساعت پنج عصر هم هست. "اینجا دو نفر مجروح افتاده".
اینکه مهران مدیری می گوید فیلم او نه نقد سیاسی است و نهطنز سیاسی که یقینا با ما شوخی می کند( حتی اگر در شروع به سال 1392 اشاره کند)، فیلم یقینا نقدی سیاسی – اجتماعی است که در بسترطنزی تلخ تعریف می شود و در نهایت هوشمندی یکی به نعل میزند و یکی به میخ و البته به نظرم واقع بینانه و به دور از نگرشی خاص و در حقیقت تلنگری است دو سویه که سیامک انصاری به عنوان نمونه آماری یک شهروند معمولی در کش و قوس آن با اقشار مختلف و دغدغه هایشان رو به رو می شود و زخم می خورد.
و اما سکانس پایانی، سکانس "تشویق" با نمای نزدیک از چهره ی آزاده صمدی در همان تک پوزیشنی که در طول فیلم می بینیم. پایانی که هیچ توجیه و توضیحی برا ی آن نیست و یا من متوجه آن نشدم و اضافه دیدمش و اطمینان دارم با حذف این سکانس فیلم پایان بندی بسیار بهتری داشت.بازگشت مهرداد به خانه بعد از ساعت پنج عصرو تمام.
ساعت پنج عصر فیلم سرگرم کننده ای نیست اما فیلمی است دیدنی که شاید گذر زمان برایتان طولانی شود اما وقتتان تلف نخواهد شد.فیلمی که شاید با گذر زمان و سال ها بعد، بیشتر دوستش داشته باشیم.داستان مرد میانسالی که برای یک کار بانکی تا ساعت پنج عصر مهلت دارد اما صبح که از خانه بیرون می زند در مسیر اتفاق هائی قرار می گیرد که او را از مقصد دور می کند.