او با دیدن یک خواب تصمیم می گیرید که قدرت خود را بین سه پسرش از بزرگ به کوچک تقسیم کند. به ترتیبی که قلعه ی اول و حکومت را به پسر اول و همین طور قلعه ی دوم و سوم را به پسر های دیگر واگذار نماید. علیرغم انتقاد پسر کوچکتر به این کار، فروانروا تصمیم خود را عملی نموده و پسر کوچکش را از خود می راند. در جریان واگذاری قدرت و با شیطنت همسر برادر بزرگتر، پدر از قلعه اول طرد شده و به قلعه دوم نزد پسر دوم خود می رود ولی او نیز به طمع حذف برادر بزرگش و با طرحی که در سر دارد پدر را با همراهان نمی پذیرد و آنها قلعه دوم را نیز ترک می کنند.پسر بزرگ فرمانروا به روستائیان دستور داده است که او را یاری نکنند و به او و یارانش آذوقه ندهند و به همین دلیل فرمانروا در بیابانی گرفتار می شود و با همراهانش گرسنه می مانند. او باز هم بی رحمانه دستور آتش زدن روستاها را به یاران اندکش می دهد و حاضر نمی شود کمک های تانگو از یاران با وفای پسر کوچکش را که طرد شده است دریافت کند. در این میان بین دو برادر بزرگتر جنگ و خیانت سر می گیرد و پسر بزرگتر کشته می شود. پسر دوم که برادرش را کشته است ،موی برادرش را برای همسر وی برده و خبر کشته شدن همسرش را به او می دهد. او اسیر وسوسه های زن برادرش می شود. جیرو (برادر دوم که قصد گرفتن حاکمیت را داشته است) قصد ازدواج با زن برادرش را دارد. زن که پدر و برادرش به دست عالیجناب ایشی مونجی (فرمانروا) کشته شده است و مادرش نیز در همان برجی که زندگی می کند خود کشی کرده است جیرو را وادار می کند که سر همسرش (همسر اولش که والدین او نیز به دست عالیجناب ایشی مونجی کشته شده اند و برادرش نیز به دست او نابینا شده است) را برای او بیاورد. مشاور اعظم جیرو از فرمان سرپیچی می کند و سر روباهی را برای آن زن می آورد و بدین وسیله از خدعه های زنانه برای جیرو که اکنون فرمانرواست سخن می گوید. در این میان کوچکترین پسر (سابورو که از ابتدا منتقد تصمیم گیری و شیوه اجرایی پدرش بوده است و توسط پدر رانده شده بود ) برای پیدا کردن و حمایت از پدرش وارد منطقه حکمرانی جیرو می شود و رسما نیز اعلام می کند که فقط قصد پیدا کردن پدر و به همراه بردن او را دارد. جیرو با خدعه زن تصمیم می گیرد که او را در پیدا کردن پدرش آزاد بگذارد تا وقتی او پیدا شد آنها را کشته و از میان بردارند. در این میان جیرو با سپاهیانش در مقابل سپاهیان برادرش سابورو قرار گرفته و تلفات زیادی می دهد و در عین حال سابورو که به همراه چند نفر برای پیدا کردن پدر رفته است او را پیدا میکند ولی به دست یاران جیرو با تیر و کمان کشته می شود. پدر که متها حالت جنون داشت اما با دیدن پسرش سابورو بهبود پیدا کرده بود در کنار جنازه پسرش جان می دهد. از سوی دیگر دشمنان خارجی که قصد حمله به آن دشت را داشته اند با یک کمین حساب شده و شبیخون قلعه (برج) اول را به آتش کشیده و جیرو را نیز نابود می کنند و بدین ترتیب سلسه ایشی مونجی منقرض می شود و به نابودی سپرده می شود.
ابتدای فیلم و قتی ایشی مونجی (فرمانروا) سوار بر اسب در حال شکار است. در حال تعقیب آن حیوان تیر را از کمان خود به سمت حیوان رها می کند و همان موقع تیتراژ دیده می شود که نوشته شده آشوب (اسم فیلم) که گویا مقصر تمام این آشوب ها و بلوا هایی که در ادامه می بینیم کار خود ایشی مونجی (فرمانروا) است.
لباسی که ابتدای فیلم تن سه پسر می بینیم (پسر بزرگ رنگ زرد ،پسر دوم رنگ قرمز، پسر سوم رنگ آبی) در ادامه فیلم این رنگ ها تبدیل می شوند به نماد ها و پرچم های هر کدام از این پسر ها. ضمن اینکه نشانه های (ماه و خورشید)که ابتدا روی پرچم آن قبیله دیده می شود ، در ادامه هر پسر بخشی از آن را نماد پرچم خودش قرار می دهد. (پسر بزرگ خورشید، پسر دوم ماه، پسر سوم بین ماه و خورشید) که بیانگر گسست و دشمنی آنها با یکدیگر است، که در این فیلم دشمنی انسان ها را تشبیه کرده به دشمنی ماه خورشید و از بین رفتن نظم دنیا. البته پرچم و نماد پسر سوم متفاوت است با برادران دیگرش که نشانگر تفاوت شخصیت او با برادرانش هم هست.
در این فیلم تنها لباس دلقک است که همه ی رنگ ها را در خود دارد.
صدا و موسیقی در فیلم آشوب از عناصر بسیار مهمی هستند، مثلا صحنه ای که در قصر سوم (قصر پسر کوچک) جنگ در می گیرد، آغاز جنگ این گونه است که پدر در خواب است و با صدای اسب ها بیدار می شود و به سمت بیرون می رود. یک نما ماه آسمان ابری را می بینیم و بعد صدا کلا قطع می شود و در هنگام جنگ موسیقی شنیده می شود، موسیقی تا جایی ادامه دارد که پسر بزرگ تیر می خورد. در واقع صدای شلیک تیر اولین صدایی است که وقتی می شنویم موسیقی تمام می شود و غیبت صدا باعث شده تا صحنه های کشت و کشتار و خونی ریزی که بیان گر جهالت بشر است تاثیر بیشتر روی مخاطب بگذارد.
نما ای که پیرمرد( فرمانروا) به همراه دلقک در غار هستند و پیر مرد خواب است، از نظر ترکیب بندی یکی از نما های بسیار زیبا است. در پس زمینه پیر مرد را می بینیم که به خواب رفته و در میان زمینه دلقک را می بینیم که مغموم به دیوار تکیه داده و در پیش زمینه دو تیر چوبی را می بینیم که نوکشان به سمت پیرمرد است و نماینگر فشار و تهدید هایی است که گریبان گیر پیر مرد شده است. و یا در نمایی دیگر از فیلم که وی به قصری پناه برده که خود روزی آن قصر را از بین برده و آتش زده، پیر مرد به همراه دلقک روی پله ها نشسته است. زاویه دوربین از بالا است و بخوبی حقارت فرمانروا را نشان می دهد و یا تکه چوب هایی که در کنار پیر مرد است و دو دیوار در طرفین که به خوبی محاصره شدن و زجر کشیدن وی را القا می کنند.
از منظر مونتاژ اگر بخواهیم به فیلم بپردازیم سکانسی در فیلم وجود دارد که در قصر اول نیروهای یوجیمو و دشمن در حال جنگند. یکی از سربازان یک بقچه می آورد و به کاروگان مشاور ارشد یوجیمو می دهد. کاروگان آن را با تعجب باز می کند، این نما کات می شود به دو جنازه که در کناره کلبه پسر کور افتاده اند و صدای نی پسر کور شنیده می شود. با این تمهید تدوین گر و کارگردان ،مخاطب را متوجه می کنند که سر زن یوجیمو به دستور " کایت " زن پسر اول بریده شده است.
صحنه ی پایانی فیلم را می شود از چند منظر بررسی کرد: "موضع دوربین به سوژه".
در صحنه ی پایانی شاهد یک ساختار کل به جز هستیم (البته در طول فیلم از این ساختار چندین بار استفاده شده است. ) در این صحنه نمایی از پسر کور داریم که لبه پرتگاه ایستاده و منتظر خواهرش است. اندازه نما اکستریم لانگ شات است که به لانگ شات و بعد از آن به مدیوم پسر می خورد، و بعد از آن یک نمای اینسرت از نقاشی بودا که از دست پسر پایین می افتد و برعکس نماهای قبل دوربین از سوژه جدا می شود. (مدیوم، لانگ، اکستریم لانگ) این صحنه می تواند بیان گر هشدار به بشر رو به زوال و انحطاط باشد که به لبه ی پرتگاه رسیده و تنها چیزی که می تواند او را نجات دهد. ایمان قوی اوست (اشاره به پسر کور عارف مسلک که در لحظه آخر نقاشی بودا باعث سقوط نکردنش می شود.) البته از این صحنه برداشت های خیلی زیاد و متفاوت دیگری هم می شود کرد.
صحنه ای که کایت زن پسر اول بعد از مرگ شوهرش به اتاق یوجیمو پسر دوم می رود تا کلاهخود شوهرش را به یوجیمو بدهد. کایت با زانو هایش به سمت یوجیمو می رود تا کلاه را بدهد به یوجیمو حمله ور می شود و خنجر به رویش می کشد و بعد گردن یوجیمو را زخمی می کند و بلند می شود وبه عقب می رود و درها رو می بندد و دوباره به سمت یوجیمو می آید و در آغوش او می رود. در این صحنه زن سلاح اش(خنجر) را به کنار می اندازد و به آغوش مرد می رود. صحنه ی کنار انداختن خنجر توسط زن و رفتن به آغوش مرد استعاره است از بی نیاز بودن زن به خنجر و متوسل شدن به (سلاح زنانه) برای پیشبرد هدف.
مبحث نور پردازی نیز در این فیلم بسیار گسترده است ، که من فقط به قسمتی از آن اشاره می کنم:
در صحنه ای که پیرمرد(فرمانروا) وارد خانه پسر کور می شود نور داخل خانه (LOW KEY) است. مخاطب در آن زمان نمی داند که پسر کور است. در این صحنه پیر مرد و دلقک و مشاور پیرمرد که قبلا اخراج شده بودند ، حضور دارند. صورت هر سه ی آنها روشن است و فقط صورت پسر تاریک است که القا کننده نابینا بودن پسر است. دلیل تاریکی خانه هم بیانگر تمهیدی صاحب خانه است برای نشان دادن تیره و تار بودن زندگی پسر که توسط پیر مرد به این روز افتاده ولی در ادامه که پسر شروع به نواختن نی می کند، نور در محیط بیشتر می شود و پسر قابل مشاهده است.( دلیل روشن شدن خانه هنگام نواختن نی می تواند بیان گر تجلی روح معنوی پسر باشد.)