دیوید لینچ یکبار گفته است " زمانی که شما یک فیلم را می جوید و در دهان تماشاگر می گذارید، اغلب مردم بلافاصله آنچه در آن هست را می بلعند. من عاشق چیزهایی هستم به زودی بلعیده نمی شوند و به سان اتاقی هستند که به قصد خواب و رویا ترک می شود و برای تفسیرها و برداشت های مختلف امکان می دهند. این چیزهای به خواب رفته و تفسیر بردار زیبا هستند."
قلب انجل
کاراگاه خصوصی، «هاری انجل» با وکیلی بهنام «واینسپ» قراردادی میبندد و بعدتر غریبهای مرموز بهنام «لوئیس سایفر» (دنیرو) را ملاقات میکند که از او میخواهد تا «جانی فِیوریت» را، خوانندهای که زمانی مشهور بوده و در پرداخت قرضش به «سایفر» کوتاهی کرده، بیابد. او از طریق «دکتر فولر» میفهمد «جانی» در یکی از بیمارستانهای ارتش بستری بوده و گرچه دچار فراموشی است و زندگی نباتی دارد، اماناپدید شده است. «دکتر فولر» به قتل میرسد و «انجل» به نیو اورلیانز میرود و «مارگارت کروسمارک» را میبیند که زنی ثروتمند و علاقهمند به جادوی سیاه است. کمی بعد او نیز کشته میشود، در حالی که طبق آئین سنتی جادوی سیاه، قلبش از بدنش خارج شده است. «انجل» به طور پنهانی شاهد یکی از مراسم جادوی سیاه میشود و میبیند که «اپیفانی» نیز ساحره شده است. در اینجا «توتس» نیز به قتل میرسد و «انجل» در مییابد که «فیوریت»، با تغییر هویت از «سایفر» فرار کرده است.
راز چشمان آنها
بنجامین اسپوزیتو، وکیل بازنشسته ی دادگستری فدرال آرژانتین کتاب رمانی را بر اساس یک پرونده ی مختومه ی قدیمی اش می نویسد و آنرا نزد دوست و همکار قدیمی خود ایره نه ممندز می برد. پرونده مربوط به زن جوانی بوده که بر اثر تجاوز جنسی در منزل خود کشته می شود.
نردبان جیکوب
جیکب سینگر̎ که از کهنه کارهای جنگ ویتنام است، از کابوسها و توهماتی رنج میبرد که ریشه در تجربهای وحشتناک در جنگ دارد ولی مشکل اینجا است که جزئیات این تجربهٔ تلخ را به یاد نمیآورد. ̎جیکب̎ ضمناً نمیتواند خود را از شر عذاب وجدان به خاطر مرگ پسرش، رها سازد و با آنکه مرد تحصیل کردهای است، حالا پستچی شده و پس از جدائی از همسرش به ̎جزی̎ ، یکی از همکارانش علاقمند شده است. آرام آرام ̎جیکب̎ تصاویری از هیولاها و شیاطین را در اطرافش میبیند. ̎جیکب̎ از ̎لوئیس̎ ، پزشکی دستورز و مهربان، کمک میخواهد و در همان حال، ̎سارا، همسر سابقش، ̎پل̎ ، همرزمش در ویتنام، و ̎مایکل، غریبهای مرموز، همگی سعی میکنند به ̎جیکوب̎ رنج دیده و مستأصل کمک کنند.
عرصه تلویزیون
«ماکس رن»، مدیر یک شبکه کابلی برای جذابتر کردن برنامههای شبکهاش، «هارلان» را به خدمت میگیرد تا از تخصص او در زمینه بهرهگیری از برنامههای شبکههای دیگر استفاده کند. «ماکس» که شیفته برنامههای بیپرده و پُرخشونت شبکه «تلویزیون» است، سعی میکند به شبکه مزبور رخنه کند و از کار آنان سر دربیاورد. او با «بیانکا» دختر مدیر شبکه «عرصه تلویزیون» رابطه برقرار میکند و به اسراری دست مییابد، اما ناخواسته وارد ماجرائی پُررمز و راز نیز میشود. او وقتی یک نوار ویدئوئی را میبلعد، بهوسیلهای برای عملی کردن توطئهها و جنایتهای گردانندگان شبکه «عرصه تلویزیون» تبدیل میشود.
چه بر سر بیبی جین آمد؟
این فیلم بیش از همه چیز بر پایه سه عنصر یعنی شهرت ، نفرت و حسادت می چرخد ، و این شهرت به صورت دایره وار تصویر می شود . با شروع شهرت بیبی جین و بعد از ان بلانش و حس نیازی سادیستی که به یکدیگر در زمانهای مختلف دارند تصویر می شود . رابطه ای که در ان هیچ کدام از دو طرف بی گناه نیست . با رنجی که بیبی جین به بلانش می دهد بیننده ناخوداگاه به سمت بلانش جذب می شود ولی در انتهای فیلم با اعتراف بلانش همه چیز برعکس می شود . رابطه ای دو خواهر براساس میل به شهرت به چنان نفرتی دو گانه تبدیل شده است که در حق یکدیگر هیچ رحمی نمی کنند تا انجا که بیبی جین برای مجبور کردن خواهرش به غذاخوردن در غذایش پرنده ای مرده و موش مرده می گذارد . فیلم درباره سویه تاریک شهرت است و بعد از سانست بلوار بیلی وایلدر مهم ترین فیلم در این زمینه می باشد.
چشمان کاملا باز و بسته
دكتر هارفورد و همسرش آليس به يك مهماني شبانه دعوت ميشوند، دكتر هارفورد به طور غير مترقبه متوجه انحرافات ميزبان مجلس "ويكتور" ميشود. از روز بعد اتفاقات عجيب و بدون توضيحي براي دكتر هارفورد مي افتد ... اما هيچ كدام از اين اتفاقات بدون معني نيست.کوبریک بيپرده در این فیلم نشان ميدهد كه براي ارتباط نامشروع و آسيب و پوسيدگي اجتماع تنها چيزي كه لازم است عدم سلامت روان، آسودگي خيال و فراخي فكر است كه در هر سطح و هر طبقه خاستگاه چنين معضل نافرجامي ميشود.
مستاجر
مردی (پولانسکی) می خواهد خانه ای را در یک ساختمان بزرگ اجاره کنـــد. مستخدم ساختمان به او می گوید که ساکن قبلی خود را از پنجره به پایین انداخته و اکنون در بیمارستان بستری است و ممکن است که برگردد ولی او با این حال ساختمان را اجاره می کند. به سراغ آن زن در بیمارستان می رود در انجا با استلا (اجانی) دوست همان زن آشنا می شود. زن می میرد ولی رابطه ی او با استلا همچنان پابرجا می ماند. با گذشت زمان در ارتباط با ساکنین ساختمان احساس بدی به او دست می دهد. بطوری که در توالت روبروی خانه اش اشخاصی را می بیند که ساعتها بی حرکت آنجا می ایستند. کم کم حس می کند که همسایگان بودند که آن زن را دیوانه و موجبات خودکشی اش را فراهم کرده بودند و اکنون می خواهند همین کار را با او انجام دهند.
مکالمه
هری کاول یک جاسوس خصوصی است و در کار خودش یک نابغه و منحصربهفرد است. وی مردی تنهاست و از اینکه بارها به خاطر فروش اطلاعات افراد بیگناه باعث کشته شدن آنها شده دارای عذاب وجدان است. در پروندهٔ جدیدش او مکالمهٔ زوج جوانی را که در میدانی شلوغ در سانفرنسیسکو در حال قدم زدن هستند ضبط میکند. وی در طول فیلم بارها و بارها این مکالمه را گوش میکند و متوجه خطری میشود که آن زوج جوان را تهدید میکند. وی تصمیم میگیرد که تحویل نوارها را به تعویق بیندازد و یا اصلاً از دادن آنها خودداری کند ولی رئیس با حقهای قدیمی نوارها را از وی میدزدد. روز بعد کاول برای گرفتن دستمزدش به دفتر رئیس میرود که در آن ساختمان متوجه حضور آن زوج جوان میشود. او تصمیم میگیرد که آن زوج را از مرگ نجات دهد. او در کنار اتاقی از هتلی خاص که در مکالمه بدان اشاره شده اتاق کرایه میکند. اما توهمات و تخیلات به سراغش میآیند و او را از واقعیت دور میکنند. در آخر فیلم با او تماس میگیرند و با تهدید از او میخواهند که زیر نظر داشتن زوج را تمام کند به او میگویند که ما تمام حرفهای تو را میشنویم. هری دیوانهوار تمام خانهاش را زیرورو میکند تا میکروفون مخفی را پیدا کند اما موفق نمیشود.
شیطان صفتان
مدیره مدرسهآی، "کریستینا" که مورد آزار و تحقیر شوهرش، "میشل" است، با ترغیب یکی از معلمههای مدرسه، "نیکول" ـ که محبوبه"میشل" بوده و حالا ادعا میکند او طردش کرده ـ تصمیم به قتل "میشل" میگیرد. نقشه قتل عملی میشود و آن دو جسد "میشل" را در استخر مدرسه میاندازند، اما جسد ناپدید میشود و کمکم نشانههائی از نزده بودن او بهدست میآید. بالاخره شبی که "کریستینا" تنهاست، "میشل" ظاهر میشود و زن با دیدن صحنه سکته میکند و میمیرد. در پایان معلوم میشود که تمام ماجر، نقشه "میشل" و "نیکول" بوده، و هر دو را دستگیر میکنند.
بی گناهان
داستان فیلم در انگلستان و اواخر قرن نوزدهم میگذرد، دوشیزه گیدنز به عنوان معلم سرخانه برادرزادههای مالک یک عمارت اربابی و به دور از شهر استخدام میشود. این دو کودک در ابتدا معصوم به نظر میرسند، اما گیدنز کم کم به وقایعی مرموز در خانه پی برده و درمییابد که کودکان توسط ارواح دو عاشق مرده تسخیر شدهاند...
بازگردان : عادل متکلمی آذر