Sybil
فلورا ریتا شرایبر؛ ژونالیستی بود که در سال 1973 کتابی تحتِعنوانِ «سیبل» نوشت؛ درباره بیماری بهنامِ واقعی «شرلی آردل میسن» (1923-1998) دچار «اختلال هویتپریشی» که فروش خوبی را در جهان تجربه کرد و دستمایه ساخت مینیسریالی برای قاب تلویزیون با همین عنوان در سال 1976 بهکارگردانیِ «دنیل پتری» شد. نقش «سیبل» را که دارای 16 شخصیت بود و موردی خاص در علم روانشناسی و روانپزشکی محسوب میشده؛ در این اثر، «سالی فیلد» ایفاء میکرد. سالها بعد در 2007، جوزف سارجنت؛ کارگردان آمریکایی، به بازسازی این اثر پرداخت و «تامی بانچارد» را برای ایفای این نقش دشوار انتخاب کرد. «شرایبر» برپایه یکی از اساطیر یونان باستان بهنامِ Sibyls که در افسانهها گفته میشد توانایی تکلم به اصوات مختلف را داشت؛ شخصیت اصلی کتاب را «سیبل» نامید.
Session 9
«جلسه نهم» را باید از بهترین آثار روانشناختی زیرگونه سینمای وحشت در سینمای مستقل آمریکا نامید که مهجور ماند. «پیتر مولان» بریتانیایی در این ساخته 2001 «برد اندرسون» چنان قالب فردی مبتلا به «اختلال هویتپریشی» بهنامِ «گوردون» را زیبا، متبحرانه و بینقص ارائه میدهد که انتهای کار، از اینکه چنین از او رودست خوردهاید و بیش از 90دقیقه در روایتی 100دقیقهای، دلتان برای او دلسوزی کردهاید؛ بر خود لعنت میفرستید. فیلم، درباره بازسازی یک آسایشگاه روانی قدیمیست که حالا با قرارگرفتن افراد در این محیط، رفتهرفته اتفاقاتی شوم رخ میدهد؛ بهویژه زمانیکه نوارهایی صوتی مربوط به جلسات درمانی بیماری مبتلا به «اختلال هویت» را پیدا میکنند؛ اما پای هیچ نیروی اهریمنی در کار نیست؛ بلکه یکیازآنها خود، بیماری روانی و دچار اختلال بحران هویت است.
Psycho
مگر میشود از «اختلال هویتپریشی» در سینما نوشت و از چهرهای بهیادماندنی همچون «نورمن بیتس» یاد نکرد؟ شخصیتی که در ردهبندی اخیر American Film Institute از 50 شخصیت شرور برتر تاریخ سینما بهانتخابِ 1500نفر از اهل فن؛ رتبه دوم را بهدست آورده؛ تنها نامی که نتوانسته در این رقابت مغلوب کند، «هانیبال لکتر» از فیلم «سکوت برهها»ست. او که توسط «آنتونی پرکینز» در ساخته 1960 «آلفرد هیچکاک» جان گرفته و همچنان در دل سینمادوستان جهان دلهره میآفریند؛ از بیماران چندشخصیتی تصویرشده در عالم سینماست و نمونهای درخورِ تحسین. او مسافرخانهای را بیرون شهر اداره میکند و شبی، میزبان دختری درحالِگریز میشود. اگرچه «نورمن» درابتدا میگوید که مادرش دچار روانپریشی شده اما رفتهرفته درمییابیم آنکسیکه ازلحاظِ روانی نامتعادل است و باید از او ترسید، خودش است.
Me, Myself & Irene
شاید بهتر باشد برای تنوع هم که شده، از فضای دلهره و ترس بیرون بیاییم و سری به جهان کمدی بزنیم. در این ژانر، نمونهای جذابتر از «من، خودم و آیرین» پیدا نخواهید کرد؛ «چارلی» یک افسر پلیس ساده است که کسی او را جدی نمیگیرد و همهچیزش را بهخاطرِ شخصیت منفعلش از دست میدهد؛ تااینکه روزی متوجه میشود شخصیت دیگری در وجودش زندگی میکند بهنامِ «هنکس» که اتفاقاً یک شرورِ مردمآزار است. تقابل این دو شخصیت که «جیم کری» آنرا به استادانهترین شکل ممکن ارائه داده؛ باعث میشود از خنده رودهبر شوید. «پیتر فارلی» و «باب فارلی» این فیلم را در سال 2000 در همراهی یکدیگر ساختند که چهرههایی همچون «رنی زِلوِگِر»، «کریس کوپر»، «رابرت فارستر» و «ریچارد جنکینز» نیز در آن بازی دارند.
Persona
و البته حالا که پای ژانرهای متفاوت بهمیان کشیده شده؛ بهتر است یک اثر آرتیستیک خاص را نیز باهم مرور کنیم؛ «پرسونا» ساخته 1966 فیلمساز بزرگ سینمای سوئد «اینگمار برگمان» و با هنرنمایی فراموشنشدنی «بیبی اندرسون» و «لیو اولمان». داستان درباره «الیزابت» است؛ بازیگری که ناگهان تصمیم میگیرد سکوت کند تا دیگر مجبور نباشد در زندگی «نقش» بازی کند و دروغ بگوید. آشنایی او با پرستاری بهنامِ «آلما» در ویلایی ساحلی، آنها را به درکی تازه از زندگی و خویشتن میرساند. گفته میشود که واژه «پرسونا» در زبان لاتین بهمعنایِ «نقاب» و وامدارِ «تئوری هویت» مربوط به «کارل گوستاو یونگ»؛ روانشناس سوئیسیست و به مفهوم «چهره اجتماعی» افراد اشاره دارد. شاید به همین علت است که این فیلم را بهنوعی یک درام روانشناسانه نیز میدانند.
Identity
هویت به انگلیسیIdentity فیلم روانشناسانه، رازآلود و جنایی به کارگردانی جیمز منگولد کارگردان امریکایی است که مایکل کانی فیلمنامه اش را نوشته است. در این فیلم بازیگرانی چون جان کیوزاک، آماندا پیت، آلفرد مولینا، کلیا دووال و ری لیوتا به ایفای نقش پرداختهاند.
«مالکوم ریورز »مرد زندانی مبتلا به اختلال چند شخصیتی است که به جرم ارتکاب به چندین قتل، محکوم به اعدام است و در شب قبل از اجرای حکم به درخواست روانشناس او (مالیک) جلسهای برای ارائه آخرین دفاعیاتش ترتیب داده میشود. روانشناس او سعی دارد تا به حاضران در جلسه و قضات نشان دهد که قتلهای مالکوم بهطور ناآگاهانه و به دلیل شرایط روحی و روانی خاص او صورت گرفتهاست. آنچه که مالکوم برای حضار تعریف میکند ماجرای شبی بارانیست که در آن ۱۰ شخصیت داستان فیلم شامل یک بازیگر زن و رانندهاش، یک پلیس و زندانیاش، یک دختر جوان، یک خانوادهٔ سه نفره (زن و مرد و یک پسر بچه ۱۰ ساله) و یک زوج جوان به دلیل شرایط بد جوی در یک مهمانسرا در حومه شهر توقف میکنند و به همراه صاحب مهمانسرا جمعی ۱۱ نفره را تشکیل میدهند. کلیه راههای ارتباطی مهمانسرا به دلیل شرایط بد جوی با خارج قطع شدهاست. ناگهان با کشته شدن یکی از آنان اوضاع بهم میریزد. پس از مدتی کوتاه نفر بعدی هم کشته میشود. قاتل برای هر جسد، شمارهای میگذارد و این یعنی اینکه هر یک از آنها میتواند قربانی بعدی ماجرا باشد.