علی شادمان، آیدا ماهیانی، الهام دهقانی و علی بهراد و نمایش فیلم «تهران کنارت» در جشنوارهی کاراووی واری
سی و یک نما - در حالی که بیش از چهارده سال از ساخت فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» ساختهی اصغر فرهادی میگذرد؛ این فیلم در ایتالیا با حضور بیش از پنج هزار تماشاگر بر پرده رفت و با استقبال گسترده مخاطبان رو به رو شد.
سی و یک نما - وقتی بازی کیت بلانشت را در فیلم "کیف سیاه" میبینیم شاید به نظر برسد نسبت به نقشهای مهم و پیچیده ای که از این بازیگر برنده اسکار دیده ایم، نقشی ساده و معمولی است درحالی که دقیقا فرورفتن در کارآکتری درونریز با کمترین ریاکشن میتواند پیچیدگی خاص خودش را داشته باشد که در قالب آن فرو رفتن، قابلیت کیت بلانشت بودن را میخواهد.
مایکل مدسن که بیشتر برای باز در فیلمهای کوئنتین تارانتینو شناخته میشود، در سن ۶۷ سالگی دار فانی را وداع گفت.
سی و یک نما - نیویورک تایمز در یک نظرسنجی فراگیر از کارگردانها، بازیگران و شخصیتهای برجسته هالیوود، ۱۰۰ فیلم برتر قرن بیست و یکم را معرفی کرد. که فیلم «انگل» بونگ جون هو در رتبهی اول و «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی در رده سی و سوم و بالاتر از آثار مهم و پرخرجی چون، "روزی روزگاری هالیوود" تارانتینو، "گزارش اقلیت" اسپیلبرگ و "اوپنهایمر" نولان قرار گرفته است.
سی و یک نما - افشین هاشمی فیلم سینمایی «داشتن و نداشتن» ساخته هاوارد هاکس را برای نابینایان توضیحدار کرد.
سی و یک نما - گونل لیندبلوم بازیگر و کارگردان سوئدی که بازیگر فیلمهای شاخص اینگمار برگمان مانند «مهر هفتم» و «سکوت» بود، در ۸۹ سالگی درگذشت.
ناصر یاخچی بیگلو / سی و یک نما - فیلم «پرنده رنگین» (The Painted (Bird درباره پسری یهودی و نوجوان به نام «یوسکا» (با بازی پیتر کوتلار _ Petr Kotlar) است که پدر و مادرش او را نزد پیرزنی در یک دهکده فرستاده اند. اما پیرزن به ناگاه می میرد و خانه شان آتش میگیرد. «یوسکا»ی آواره شده نیز در میان آبادیها و شهرها به دنبال سرپناهی برای خودش میگردد و ناملایمات بسیاری را در مسیرش می بیند.
عادل متکلمی آذر /سی و یک نما – دهه ۹۰ دورهای متفاوت و شگفتانگیز برای سینما بود. در این دهه فیلمها و کارگردانهایی پا به دنیای سینما گذاشتند که لذت سینما و فیلم دیدن را دو چندان کردند.
ناصر یاخچی بیگلو/ سی و یک نما - «ویلارد» با بازی «بیل اسکارگارد» (Bill Skarsgard) از جنگ باز می گردد و «شارلوت» (هیلی بنت _ Haley Bennett) را به همسری می گیرد و در تپه ای نزدیک شهر «ناکم استیف» خانه ای اجاره می کنند. آنها «آروین» (پسرشان) را دارند و قرار است زندگی آرامی را سپری کنند. البته این شروع داستانهای تودرتویی است که «آنتونیو کامپوس» می خواهد برایمان بگوید. داستان آدمهایی عجیب با دیدگاه ها و کارهایی عجیبتر. داستانهایی که دایره وار در دو شهر می چرخند و به هم گره می خورند. خود فیلم نیز اذعان دارد که ارتباط این اتفاقات، پایه و اساس قصه اش هستند و این ارتباط ایجاد شده کمک می کند تا تعلیق و همزادپنداری در فیلم بیشتر شود. داستان ها از مرگ دلخراش سربازی بر روی صلیب آغاز می شود که مقابل چشمان «ویلارد» اتفاق افتاده و بعدها این اتفاق به زندگی خودش کشیده می شود و بعدها زندگی پسرش را تحت تاثیر قرار می دهد. پسری که قهرمان زندگی اش همین پدر است. بعد از آن هم مرگها و قتل ها در پی هم می آیند.