دختری نوجوان به نام کت، روزی از مدرسه به خانه برمی گردد و متوجه می شود که مادرش ناپدید شده است، ناپدید شدن مادرش بدون هیچ خبری و پیامی همراه است، دختر و پدر تا شب صبر می کنند تا خبری از مادر پیدا شود، اما ردی از مادر نیست. تمام راه ها به پلیس ختم می شود و پلیس هم نمی تواند سرنخی پیدا کند. روال به همین منوال تا یک سال می گذرد، کت سعی می کند با نبودن مادرش کنار بیاید و نبود مادر را برای خودش توجیه کند، تا اینکه برای تحصیل به شهری دیگر می رود و بعد از مدتی دوباره برای دیدن دوستان و پدرش به خانه برمی گردد. اتفاقات گذشته که به نظر می رسید کت با آنها هماهنگ شده و برای خودش حل کرده دوباره سر باز می کنند و او دوباره شروع به مرور رویدادهای گذشته در ذهنش می کند، این بار اتفاقات رخداده به طرز دیگری برایش آشکار می شوند و باعث برملا شدن معمای ناپدید شدن مادرش می شوند.
فیلم "پرنده سفید در بوران" از تلفیق دو ژانر روانشناسانه و جنایی تشکیل شده است. هرچند حفظ یکپارچگی داستانگویی در دنیای سینما امر معمولی است و حفظ روندی ثابت و پیروی از قواعد یک ژانر و داشتن لحنی یکنواخت از مشخصه های روایت فیلم است و تخطی از آنها امری منفی شمرده می شوند، اما فیلم هایی هستند که می توانند با شکستن مرزهای ژانری به موفقیت در روایت گریی متفاوت دست یازند و بتوانند به راحتی بدون اینکه به کلیت اثر لطمه ای وارد کنند از ژانری به ژانر دیگر حرکت کنند و در عین حال ملزومات هر دو را هم رعایت نمایند. فیلم جدید فیلمساز مستقل آمریکایی، گرگ آراکی، نیز توانسته از این اسلوب استفاده کند و فیلمی یکپارچه و در عین حال با کنار هم گذاشتن دو گونه مختلف سینمایی روایتی یکنواخت با خط پیوسته داستانی به نمایش بگذارد. فیلم دو تکه است ولی به خوبی این دو تکه به هم متصل شده اند که تماشاگر نحوه رد و بدل این تکه ها به یکدیگر را احساس نمی کند و در ضمن متوجه است که چرخشی در داستان فیلم اتفاق افتاده است.
تکه اول فیلم که روایت غالب در آن روایتی روانشناسانه است، با زدن در خانه همسایه شروع می شود. کت در خانه همسایه را می زند و علت نیامدن پسر به سر قرار را جویا می شود. این نیمه با بازخوانی روانی و فرضیه پردازی ها درباره ناپدید شدن شخصیت مادر ادامه می یابد و سعی می کند فقط در حالتی گزارشی از بازخوانی بماند و چیزی اضافی به این بازخوانی نیفزاید. این بازخوانی روانی از دید کت روایت می شود و در واقع وضعیت او را توضیح می دهد به جای که به وضعیت مادر بپردازد. کت دختری نوجوان که در مرحله بلوغ است و در این دوره در حال گذراندن تغییرات و نیازهای جسمانی در بدن و روانش است که با روایتی فانتزی گونه از اتفاقات پیش آمده همراه است و چگونگی برداشت کت از اطرافش و تفسیر ملازم با این برداشت توام می شود. فیلم با برخورد کت و مادرش آغاز و طولی نمی کشد تا خبر ناپدید شدن مادرش را از زبان پدرش می شنود تا معمای فیلم شکل بگیرد. در نیمه اول فیلم تمام تلاش کت به بهانه حضورش در جلسه های مشاوره روانشناسی برای رمزگشایی از افکار و رفتار مادر در روزهای آخر سپری می شود. با پیش رفتن این جلسات مشاوره آنچه بیشتر از هر چیزی خودش را نشان می دهد نوعی حس حسادت از جانب مادر به روال زندگی روزمره و روابط و وظایفی است که عرف زمانه بر او تحمیل کرده، و او را در مسیر به هدر دادن جوانی اش قرار داده است، این برداشت مادر از زوایه دید کت در همه نیمه اول حکمفرماست.
تکه دوم فیلم با بازگشت کت از کالج به زادگاهش و دوباره با زدن در خانه همسایه شروع می شود. این باز نیز کت در خانه همسایه را می زند و از پسر همسایه خبر می گیرد که مادر پسر می گوید او مشغول کار در فروشگاهی است. نیمه دوم فیلم به جای برداشت کت از پیرامونش که بیشتر منوط به شناخت خودش بود به برداشت کت از روابط پیرامونش تبدیل می شود، تبدیل روانشناسی نیمه اول به نشانه شناسی، نیمه دوم فیلم را شکل می دهد. نیمه دوم سعی دارد با بارز کردن اتفاقات گذشته و نشانه گذاری آنها، علامت هایی از به قتل رسیدن مادرش را در پیش پای او بگذارد. این تبدیل نیمه ها به یکدیگر داستان جنایی فیلم را رقم می زند. کت این بار از فضای فانتزی گونه خارج شده و سعی دارد پرده از واقعیت رویداد پیش آمده در گذشته بردارد. دوستانش برای او نشانه هایی را یادآوری می کنند که او قبلا به آنها بی توجه بوده است. در نیمه دوم در حین ملاقات کت با دیگر شخصیت های فیلم، نشانه های دیگری هم رفته رفته نمایان می شوند و کفه داستان فیلم را به سمت داستانی جنایی سنگین تر می کنند.
کابوس هایی که کت در برخورد با مادرش در دل برف و بوران می بیند با تغییر این دو نیمه نشان از شکل گیری شخصیت کت از فانتزی به سمت واقعیت است. ارتباط مستقیم این کابوس ها با معمایی که کت تا آخرین لحظه فیلم از آنها بی خیر است ممکن است نقطه ضعف فیلم دانسته شوند، چرا که می توانند القاگر آن باشند که این کابوس ها و خواب ها تعابیری متافیزیکی را با خود همراه دارند، ولی باید این کابوس ها را در کلیت متن داستان فیلم فهمید و از چسباندن اشاره های تعبیر خوابی و متافیزیکی به آنها خودداری کرد. کابوس های فیلم فقط قرار است داستان را به بهترین نحوی روایت کند نه کمتر و نه بیشتر. این کابوس ها نشانگر روابط حاکم بر فیلم هستند و اگر به دام تحلیل های روانشناسانه بیفتند با ناهمخوانی هایی روانی همراه خواهند بود و نتیجه گیری در مورد ارتباط آنها با آنچه واقعا بر سر مادر کت آمده را به تفسیری نادرست خواهند کشید. نمایش نماهای کابوس وار یکی از منابع الهام کت است که باید با حضور و رجعت به این تصاویر تخیل شده توسط او و در ارتباط با جهان فیلم به فهم آیند. آنچه از رفتار و ذهنیت دختر مشاهده می کنیم می تواند به راحتی به نشانه هایی دلالت کند که حوادث پیرامون کت را بازسازی می کنند و خودآگاهی دختر به سادگی از آنها عبور می کند و وارد ناخودآگاه او می شوند تا بتوانند در نیمه دوم فیلم معمای فیلم را افشا کنند.
پایان نیمه دوم فیلم گویی تکرار صحنه نهایی نیمه اول فیلم است. تصویر محو شدن مادر این بار جای خود را به نمایش واقعیت آنچه بر او رخ داده می دهد تا بار دیگر توازن دو برداشت متفاوت دختر را به نمایش بگذارد. اینجاست که خط روایی داستان به جای اینکه به هر یک از دو برداشت دامن بزند، فقط روایتگر ذهن دختری نوجوان است که حالا تبدیل به زنی بالغ شده است. ذهنیتی که به استثنای کابوس های تکرار شونده دختر، سعی ندارد از بار واقعی فیلم بکاهد.
مشخصات فیلم سینمایی "پرنده سفید در بوران" (White Bird in a Blizzard)
کارگردان، نویسنده و تدوینگر: گرگ آراکی، براساس داستانی از لورا کازیسکی.
مدیر فیلمبرداری: ساندرا والده هانسن
موسیقی: هرولد باد، رابین گاثری
بازیگران: شیلین وودلی (کت)، اوا گرین (ایو)، کریستوفر ملونی (بروک پدر کت) ، شایلا فرناندز (فیل)، تامس جین (کاراگاه)، شریل لی، آنجلا بست
محصول 2014 آمریکا و فرانسه 124 دقیقه.