در سال 1945 پس از سقوط ارتش آلمان و پیروزی متفقین در جنگ، آمریکا و شوروی مناطق بدست آمده از جنگ و تحت پوشش را بین خود و هم پیمانان خود تقسیم کردند. قدرتمند بودن هر دو کشور که در آن زمان دو قطب اصلی جهان بودند می توانست جنگی دیگر را با وجود تنش های موجود میان آنها پدید آورد. ایالات متحده با نظام سرمایه داری در مقابل شوروی کمونیستی که در جنگ جهانی دوم علیه آلمان هم پیمان بودند، بعد از پیروزی و پایان جنگ و تقسیم فتوحات به دشمن دسته اول هم بدل شدند. این دو قطب قدرتمند جهانی جنگ را به صورت غیر مستقیم در خارج از مرز های خود و به کشور های مستعمره شان نیز کشاندند(از کودتای 28 مرداد در ایران تا جنگ ویتنام و ....)، یکی از اصلی ترین دلایل وقوع این جنگ غیر مستقیم که به جنگ سرد شهرت دارد، مسلح بودن هر دوکشور به سلاح های هسته ای بود.
یکی از گونه های مبارزه این کشور ها جنگ ایدئولوژیکی در خارج از مرز ها، در کشور های مستعمره خود بود.
در آن سال ها مهم ترین وحشت آمریکا از دشمن ، نفوذ تفکر کمونیستی به کشور های زیر سلطه و در نهایت به خود خاک آمریکا بود، برای همین در آن دوران علاوه بر فعالیت هایی علیه دشمن در خارج از مرز ها در داخل هم اقداماتی قبیل بوجود آمدن مک کارتیسم (اصطلاحی است برای اشاره به فعالیتهای ضد کمونیستی در آغاز جنگ سرد در دهه 1950 که منجر به افشاگری ها و تفتیش عقاید و... شد ) صورت می پذیرفت.
رسانه، سینما و یا هنر یکی از اصلی ترین عناصر برای دفاع از نفوذ، در کنار رقابت تسلیهاتی و جاسوسی(از نمونه های بارز آن در سینما می توان به مجموعه فیلم های جیمز باند اشاره کرد) به شمار می رفت.
ژانر نوآر (به دلیل استفاده از فضاهای تاریک، سرد، و همراه با جنایت و ترسیم دنیای تبهکاران) در سینما را می توان یکی از موفق ترین گونه های استفاده شده برای ترسیم این موقعیت دانست.
در فیلم "وحشت در خیابان ها" این نگرش که آمریکا همیشه در معرض حمله یک ویروس خطرناک خارجی از یک عامل بیگانه می باشد را می توان مشاهده کرد.
در ابتدای این فیلم مردی بیگانه به صورت قاچاقی وارد خاک آمریکا می شود، ورود مرد بیگانه به صورت مخفیانه که مبتلا به ویروس کشنده طاعون است می تواند گواهی بر این ادعا باشد. این ویروس در آمریکاست، منبع این ویروس کشته شده اما ویروس همچنان به دلیل سرایت به آدم هایی که ناخواسته در گیر این بیماری شده اند در حال انتشار است. نکته جالب در این فیلم این است که حتی شخصیت های تبهکار فیلم که ابتدا مرد بیگانه را می کشند و خود می شوند ناقلان این ویروس از وجود این طاعون بی خبرند، و زمانی که این را بفهمند خودشان هم وحشت می کنند،چرا که باعث مرگ خودشان می شود. در واقع این طاعون و نحوه استفاده از آن در داستان می تواند استعاره ای از ویروس کمونیسم در باور آمریکایی باشد که به قدری مهلک و کشنده است که اگر ناقلان به نا آگاه آن خود می دانستند چه کرده اند از وحشت جان خود را از دست می دادند، آن تبهکاران ناخواسته باعث ورود و شیوع طاعون شده اند، گویی این ویروس هزاران بار خطرناک تر از جنایت کاران آن شهر است.
شخصیت اصلی و قهرمان این فیلم دکتر رید و همراهش که یک افسر پلیس است سعی در پیدا کردن و ریشه کن کردن منشا این ویروس دارند. رید را ما در ابتدای فیلم در حالی که در تعطیلات به استراحت در کنار خانواده می پردازد و مشغول بازی با فرزند خود است می بینیم، او با پسرش مشغول رنگ زدن یک وسیله است، پسرش چندین بار از نبودن های او و اینکه رید بلد نیست چگونه کار هایی ساده مثل رنگ زدن را انجام دهد گله می کند. در ادامه هم می بینیم رید مجبور می شود از خانواده حتی در زمان تعطیلات که باید کنارشان باشد دور شود. در اینجا خانواده که یکی از اصلی ترین عناصر و خط قرمز های زندگی آمریکایی هست نظم خود را از دست می دهد و تمام این اتفاق ها هم به خاطر ورود ویروسی است که وارد شده و حالا تهدیدی هم برای خانواده به حساب می آید در ادامه هم این بهم ریختگی و عدم ارتباط در خانواده را به علت شغل رید مشاهده می کنیم. در پایان این فیلم با تمام موانعی که سر راه دکتر رید برای ریشه کن کردن این ویروس وجود دارد او موفق می شود و تمام کسانی که با منبع ویروس در ارتباط بودند را واکسینه می کند و در حالی که متوجه می شود فرزندی جدید در راه دارد فیلم به پایان می رسد، و در واقع با ریشه کن کردن این ویروس توسط یک دکتر از ارتش آمریکا و برگشتش به خانواده با فرزند جدیدی که در راه است باعث محکم شدن بنیان خانواده آنها می شود که این نشانی از عدم نفوذ ایدئولوژی بیگانه و شکست آن دارد.
الیا کازان فیلمسازی است بزرگ در تاریخ سینما که بین دهه 30 تا 70 فعالیت در عرصه سینما و تاتر داشته است. او تحصیلاتش را در زمینه درام به پایان رساند و ابتدا نمایشنامه های معروف زیادی را از نویسنده هایی همچون ویلیامز،میلر و ..... به روی صحنه برد و در ادامه وقتی وارد سینما شد یکسری از آن نمایشنامه ها را تبدیل به فیلم کرد از موفق ترین هایش فیلم "اتوبوسی به نام هوس" است که از نمایشنامه ای به همین نام اثر تنسی ویلیامز می باشد. از مهمترین ویژگی های کاری او در سینما استفاده از متون ادبی چه داستان و چه نمایشنامه برای ساخت فیلم و همچنین همکاری با نویسنده های بزرگ ادبی همچون فاکنر ، ویلیامز و میلر می باشد. این کارگردان با راه اندازی سازمان اکترز استودیو که به آموزش های ویژه ای بر اساس ساختار متد می پردازد توانست انقلاب عظیمی در بازیگری سینما پدید آورد، شاگردانی همچون مارلون براندو و جمیز دین از شاگردان این استودیو بودند که در فیلم های او درخشیدند، کازان به آنها اجازه می داد تا از آن ژست های کلیشه ای هالیوودی یا به اصطلاح ژست های کلارک گیبلی رها شوند و کارهایی را در مقابل دوربین انجام دهند که از درون آنها متناسب با نقش و برداشت روانکاوانه آنها از کارکتر ناشی می شود، دقیقا مثل چیزی که استانیسلاوسکی در سیستم متد در تاتر پدید آورده بود و کازان و، لی استراسبرگ در اکترز استودیو ادامه دهنده آن در سینما بودند. بیاد بیاورید در فیلم در بارانداز که یکی از موفق ترین کار های کازان است، براندو در این فیلم متناسب با برداشتی که از کارکتر دارد آزادانه حرکات خود را انجام می دهد و طراحی می کند. او در طی سالیان درازی که در سینما فعالیت می کرد بارها از سوی جشنواره ها و منتقدان تقدید شده است، فیلم های او 62 بار در رشته های گوناگون کاندید اسکار و برنده 22 اسکار شده اند که سهم او 2 اسکار کارگردانی برای فیلمهای قرارداد شرافتمندانه 1948 و دربارانداز 1955 بوده است.
الیا کازان در دوران مک کارتیسم با لو دادن اسم دوستان کارگردان خود که گرایشات کمونیستی داشتند بدل به یک شخصیت منفور گشت.
تولد:7 سپتامبر 1909
مرگ:28 سپتامبر 2003