بیشتر های فیلم های جاسوسی ساخته شده اقتباسی از فیلمنامه های ادبیات هستند و این امر در آنها نمود بیشتری دارد، فیلم های جاسوسی به نویسندگی که تمام ظرافت ها را در نظر می گیرد شبیه تر است تا به تصاویر متحرک. رمان های جاسوسی وامدار پرداخت های دراماتیک جرم و جنایت به شیوه ای پیچیده هستند که به سطح بین المللی کشیده می شوند.
فیلم های جاسوسی آمریکا فیلم های فوق العاده سرگرم کننده هستند. موضوع آنها از یک خط زمانی ساده شروع می شود زمانی که دولت آمریکا خودش را به عنوان قدرت اول می داند و سعی دارد به منابع و اطلاعات سایر دولتها رخنه کند.
سینمای جاسوسی بیشتر از همه مدیون جیمز باند یان فلمینگ انگلیسی است. جیمز باند فلمینگ به مانند شوالیه ای اصیل شخصیتی مودب و با جسارت از خود نشان می دهد. او با دشمنان مختلف خارجی (که اغلب کلیشه ای از شیطان های دیوانه ای هستند که می خواهند بر جهان حکمرانی کنند) درگیر می شود، و آنها را از بین می برد.
گلدفینگر: گای هملتون 19
میلیونری خبیث معروف به «گلدفینگر» (فروبه)، به همراه گروهی از تبهکاران بین المللی از جمله «پوسی گالور» (بلکمن)، با طرح نقشه ای هوشمندانه قصد سرقت خزانه ی طلای «فورت ناکس» را دارد. اما «جیمز باند» (کانری) موفق می شود نقشه های او را عقیم بگذارد…
جاسوسی که از سردسیر آمد: مارتین ریت 1965
شبکه ی اطلاعاتی انگلستان در آلمان به واسطه ی تاکتیکهای درخشان رئیس ضد جاسوسی آلمان شرقی، »مونت« (وان آیک) در معرض تهدید قرار گرفته است. »الک لیماس« (برتن) رئیس قرارگاه برلین را به کشورش احضار می کنند و به او فرصت می دهند تا حسابش را با »مونت« تسویه کند.
یادداشت های کوئیلر: مایکل اندرسون 1966
پس از آنکه دو مأمور امنیتی انگلیسی در برلین کشته میشوند، یک مأمور آمریکائی بهنام "کوئیلر" (سگال) مأموریت مییابد رهبر جنبش نئو نازیها را پیدا کند. "کوئیلر" تحت نظارت دقیق "پول" (کینس) رئیس "ایستگاه" برلین، با پیگیری خبر یکی از روزنامهها به مدرسهای میرود که یکی از معلمهای آن، بهدلیل اهام شرکت در جنایات جنگی ازیها خودش را حلقآویز کرده است. آنجا" کوئیلر" با جانشین این معلم، "اینگه" (برگر)، آشنا میشود و...
جایی که عقاب ها جرأت می کنند: برایان جی. هوتن 1968
جنگ جهانی دوم. یک گروه کاماندوئی هفتنفره به فرماندهی "جان اسمیت" (برتن)، مأمور نجات یک ژنرال آمریکائی میشوند که در قلعهای در کوههای آلپ باواریا اسیر آلمانیهاست. "موریس شیفر" (ایستوود)، ستوان کارآزموده آمریکائی، "اسمیت" را در انجام این مأموریت یاری میکند. کاماندوها با یونیفورم آلمانی و چتر نجات در خاک آلمان فرود میآیند. "اسمیت" با "مری الیسن" (یور) رابط متفقین تماس میگیرد. در آستانه ورود به قلعه یکی از کاماندوها کشته میشود و سایرین به جز "اسمیت" و "شیفر" تسلیم میشوند. حالا، "اسمیت" به وجود مأموری دو جانبه شک میکند...
فیلمی حادثهای ـ جاسوسی و پرهزینه فیلمنامه را مکلین ، استاد رمانهای جنگی جاسوسی و پرتعلیق، مینویسد. فیلم مملو از وقایع غیر منتظره است و صحنههای درگیری و انفجار، بهرغم تعددشان تحمیلی نیستند و بهخوبی در روایت جا میافتند. برتن نقش خود را ماهرانه و کاملاً متفاوت با پرسونائی که با آن به شهرت رسیده، بازی میکند. ایستوود نیز ابتدا قدری خشک و بیانعطاف مینماید اما در ادامه خود را جمعوجور میکند.
دونده ماراتون: جان شلهزینجر 1976
در نیویورک، دو پیرمرد - یک یهودی و یک آلمانی - در یک سانحه رانندگی کشته میشوند. برادر پیرمرد آلمانی، بهنام «سِل» (اولیویر) که از جنایتکاران زمان جنگ نازیهاست و صندوقچهای از الماس (که از دوگاههای مرگ جمع کرده) پیش برادرش به امانت داشته، بهدنبال الماسها میآید و بهزودی با مأموری آمریکائی (که تصویر میکند برای نقل و انتقال الماسها در خدمت برادرش بوده) بهنام «داک لِوی» (شایدر) درگیر میشود و او را به شدت زخمی میکند. «داگ» خود را به آپارتمان برادرش، «بِیت» (هافمن) میرساند و در آغوش او میمیرد. افراد «سِل»، «بیب» را میربایند تا با شکنجه، اطلاعاتی درباره الماسها بهدست آورند. «بیب» میگریزد، تپانچه پدرش را بهدست میآورد، و افراد «سِل» را میکشد. «سِل» نیز بالاخره الماسها را به دست میآورد، با این همه در رویاروئی پایانی با «بیب» کشته میشود و الماسها در اعماق فاضلاب ناپدید میشوند.
همه مردان رییس جمهور: آلن ج. پاکولا 1976
پس از رسوایی واترگیت که دو روزنامهنگار جوان واشنگتن پست به نام باب وودوارد و کارل برنشتاین در افشای تخلفات انتخاباتی ریاست جمهور وقت آمریکا ریچارد نیکسون نقش به سزای ایفا کردند رابرت ردفورد علاقهمند شد فیلمی با محوریت این دو روزنامهنگار جوان تهیه کند. نخست به الیا کازان مراجعه میکند که او نمیپذیرد و سپس با ویلیام فرید کین وارد مذاکره میشود که او هم نمیپذیرد و سرانجام دوستش آلن ج. پاکولا میپذیرد که کارگردانی فیلم را به عهده بگیرد خود ردفورد بازی در نقش باب وودوارد را میپذیرد و داستین هافمن نیز نقش خبرنگار دیگر کارل برنشتاین را بازی میکند.
داستان این فیلم بر اساس ماجرای واقعی نوشته شده است. ماجرایی که در ۱۷ ژوئن ۱۹۷۲ در دوره ریاست جمهوری ریچارد نیکسون از ستاد فرماندهی دموکراتها در واشنگتن با دستگیری پنج سارق با وسائل مدرن استراق سمع آغاز میشود و با ورود باب وودوارد (رابرت ردفورد) گزارشگر تازهکار واشنگتن پست و کارل برنستاین (داستین هافمن) گزارشگر پرانرژی و پیگیر روزنامه وارد مرحلهٔ تازهای میشود.
سالوادور: الیور استون 1986
سنفرانسیسکو. «ریچارد بویل» (وودز) خبرنگار عکاسی است که میخواهد از صحنههای کشتار در آلسالوآدور گزارش خبری تهیه کند او با یکی از دستانش، «دکتر راک» (بلوشی) به سمت آلسالوآدور حرکت میکند. در مرز با گفتن اینکه دوست «کلنلفیگهروا» (لوک) است، بهآنان اجازه ورود و اقامت میدهد. در آلسالوآدور، او با «جانکاسادی» (سویچ)، خبرنگار عکاس محبوبهاش، ماریا (کاریلو) مادرش، «کارلوس» (فوئنتس) آشنا میشود همزمان با تلاش «بویل» برای برقراری ارتباط و ملاقات چِریکها، «سرگورد ماکس» (پلانا)، رهبر گروه دستراستیها، ترتیب ترور «اسقفرومرو» (روئیز) را میدهد که علیه نیروهای سرکوبگر وعض کرده است. «بویل» موفق میشود با چربزبانی و پرداخت رشوه کالوس و دوستانش را که «سرگورد ماکس» را در تلویزیون مسخره کرده بودند، از اعدام نجات دهد اما بلافاصله «کالوس» و «راک» دستگیر میشوند. اینبار بویل با کمک «کتیمویل» (گیب)، یکی از کارکنان سازمان خیره کاتولیکهای آمریکائی و رشوه بیشتر موفق میشود فقط «راک» را آزاد کند. آنان سعی میکنند با موفق تامکولی (مورفی) سفیر آمریکا «کارلوس» را آزاد کند و برای «ماریا» اوراق هویت بگیرند به هنگام ترور «اسقفرومرو»، «کاسالی» موفق میشود از صحنه عکس بگیرد، اما دوربینش را توقیف میکنند. جسد مسله شده کالوس پیدا میشود و یکی از شوخههای اعدام، پس از هتک حرمت به کتی و دو راهبه آمریکائی، آنان را میکشند. «کلی»، با وجود مخالفتهای «کلنلهاید» (مکمیلان)، تمامی کمکهای نظامی آمریکا به رژیم را قطع میکند. «بویل» و «کاسادی» برای عکاسی از چریکها به کوهستان میروند و از نقشه حمله آنان آگاه میشوند. «بویل» در تلاش برای کسب اوراق هویت برای ماریا، عکسهایش را به «کلنلهاید» و «جکمورگان» (چستر) یک تحلیلگر سیاسی نشان میدهد. «هاید» و «مورگان»، «کلی» را وادار به بازگرداندن کمکهای نظامی میکنند و نیروهای «کلنل فیگهروآ» شورشیان را عقب میرانند. «کاسادی» کشته و «بویل» مجروح میشود. «راک» با تهیه ویزا و اوراق هویت برای «بویل» و «ماریا» آنان را روانه میکند. «بویل» با کمک «کلی» از مرز خارج میشود ولی «ماریا» را برمیگردانند. در بازگشت به آمریکا، «بویل» عکسهای «کاسادی» را منتشر میکند و همچنان در اردوگاههای پناهندگان گوآتمالائی بهدنبال «ماریا» میگردد.
شکار زیر دریائی اکتبر سرخ: جان مک تیرنان 1990
در سال ۱۹۸۴ زیردریائی اتمی شوروی موسوم به ̎اکتبر سرخ̎ به آب انداخته میشود. فرماندهٔ زیر دریائی، ̎ناخدا مارکو رامیوس̎ (کانری)، پس از کشتن افسر امنیتی زیر دریائی، با هم یاری افسران ناراضی، موفق به فرار از تعقیب ناوگان دریایی شوروی میشود. ̎جک رایان̎ (بالدوین)، تحلیلگر و محقق سازمان سیا با مطالعهٔ عکسهائی که از زیر دریائی گرفته شده، متوجه میشود ̎اکتبر سرخ̎ مجهز به موتور بیصدا است و به لحاظ همین ویژگی، از کاملترین سلاحها بر ضد امریکا به شمار میآید. اما سئوال اصلی این است که هدف ̎رامیوس̎ از این کار چیست؟ مسئولان پنتاگون میاندیشند که ̎رامیوس̎ دیوانهای بیش نیست و قصد حمله به امریکا را دارد، ولی ̎رایان̎ بر این باور که او قصد پناهنده شدن به امریکا را دارد، پذیرای مأموریت مذاکره با او و حل بحران میشود.
ج.ف.ک: الیور استون 1992
̎جیم گاریسن̎ (کاستنر) دادستان شهر نیو ارولیانز، سه سال پس از قتل ̎جان کندی̎ و به دنبال ارائهٔ گزارش ̎کمیسیون وارن̎ خود به تحقیق دربارهٔ زاویههای تاریک و پرسش برانگیز حادثه میپردازد و به این نتیجه میرسد که ترور رئیس جمهور حاصل توطئهای گسترده و چند جانبه بوده است.
فیلم جنجالی استون جزئیات پیچیدهٔ تمام تئوریهای توطئهای را که از زمان قتل کندی مطرح شده، برای خلق یک حماسهٔ پر تب و تاب سینمائی به کار میگیرد. لحن افشاگرانه و تند فیلم به کنار (که البته باعث شد اسناد محرمانهٔ این پرونده که تا سال ۲۰۲۹ مهر و موم شده بودند، در دسترس قرار بگیرند)، جنبهٔ شاخص و استثنائی ج.ف.ک اجتناب از ساختار نمایشی واحد و سرراست و در عوض استفاده از آمیزهٔ نامنظمی از فیلمهای خبری، بازسازی و داستانپردازی است و تسلط خارقالعاده بر جنبههای فنی در طول سه ساعت فیلم که به لطفش، تنش و حس پارانویای فراگیر اثر لحظهای آرام نمیگیرد. تک گوئی پایانی کاستنر در دادگاه که تمام یافتههای پراکندهٔ او ـ و تماشاگر ـ را جمعبندی میکنند، با همین شیوه هرگز طولانی جلوه نمیکند و به طرز مؤثری آرمانهای سنتی جامعهٔ آمریکا را زیر سئوال میبرد.
شیطان وجود: آلن ج. پاکولا 1997
«فرانکی مک گویر» (برد پیت) یکی از مخوف ترین تروریست های ایرلندی است که به آمریکا آمده تا اسلحه خریداری کند. او در این مدت در خانه «تام اومئارا» (هریسون فورد) زندگی می کند، که یک افسر پلیس است و هیچ چیز درباره هویت واقعی مهمانش نمی داند.
رونین: جان فرانکن هایمر 1998
این فیلم دربارهٔ نزاع چند گروه روس، ایرلندی و امریکایی بر سر کیفی است که حاوی مدارک مهمی است. در این میان سام (رابرت دنیرو) که وانمود میکند از سازمان اطلاعات مرکزی امریکا (سیا) خارج شده با همکاری با گروهی که میخواهد این کیف را از گروه روسی برباید درصدد دستیابی به این کیف است.
دشمن کشور: تونی اسکات 1998
فیلمنامه «دشمن ملت» را دیوید مارکونی در ژانر درام، اکشن و دلهره به نگارش درآورده است. فیلم درباره یک شبکه جاسوسی به نام «اشلون» است که در سال ۱۹۴۷ توسط آمریکا و انگلیس ساخته شده است و میتواند تمام مکالمات تلفنی افراد را کنترل و در حریم خصوصی آنها وارد شود؛ در این فیلم نشان داده میشود که چگونه سازمان امنیت آمریکا، استفاده خود را در زمان جنگ سرد از این شبکه میبرد.
جاسوسبازی: تونی اسکات 2001
در این فیلم رابرت ردفورد نقش یک افسر سیآیای به نام ناتان مویر را بازی میکند که در دوران پایانی خدمت خودش است. این فیلم روایتگر ماجرایی در آخرین ۲۴ ساعت کاری او پیش از بازنشستگیاش است. تام بیشاپ، با بازی براد پیت، یک کارمند جوان سیآیاِی است که در آستانهٔ اعدام در یک زندان در چین است. مشخص است که سران سیآیای قصد ندارند مانع مرگ او شوند اما مویر، بر خلاف تصمیمات گذشتهاش، این بار تصمیم میگیرد بیشاپ را نجات دهد.
مامور بازنشته سی آی ای، «ناتان مویر» (رابرت ردفورد)، به یاد می آورد تمریناتی را که به «تام بی شاپ» (برد پیت) برای آزادی از اسارت چینیها در زمان مخالفت وی با سیاست های سرویس امنیتی انجام داده است.
سه گانه بورن: 2002 2004 2007
سه گانه « بورن » با بازی مت دایمون، یکی از خلاقانه ترین فیلمهای اکشن در دهه ی گذشته به حساب می آمد بطوریکه حتی بسیاری،1 آغازگر سبک مدرن سینمای اکشن را سه گانه « بورن » می پندارند. در سه قسمت گذشته ما با ماموری مواجه بودیم که اطلاعات مشخصی از گذشته اش وجود نداشت اما فردی بسیار چابک و سریع بود. مشخصه اصلی اکشن در سه قسمت قبلی، تدوین های شلاقی و سبک فیلمبرداری " دوربین روی دست " در هنگام مبارزات فیزیکی بود که باعث می ش تا این مبارزات برای مخاطب واقی تر جلوه کند. فیلمهای بسیاری پس از این سه گانه اکران شدند که سعی داشتند با استفاده از فرمول های موفق « بورن » در سینما خودی نشان دهند اما اکثر آنها یا اصلاً دیده نشدند یا در حد یک اکشن یک بار مصرف باقی ماندند.
بورن این سری فیلم در سری فیلمهای جاسوسی رده بندی میشود وتا کنون ۴ فیلم از این سری فیلمها به نامهای هویت بورن ، برتری بورن ، اولتیماتوم بورن ، میراث بورن ساخته شده است
هویت بورنفیلمی به کارگردانی داگ لیمان محصول سال ۲۰۰۲ امریکا است که از بازیگران اصلی آن میتوان به مت دیمون، فرانکا پوتنته، برایان کوکس، کلایو اوون، کریس کوپر اشاره کرد.
داستان فیلم در مورد جیسون بورن است بورن یک مامور اطلاعاتی است که عملیات جاسوسی زیادی انجام داده ولی حالا حافظه خود رادر اثر یک ماموریت در دریا از دست میدهد وچیزی به یاد نمیآورد وحالا به دنبال شناسایی هویت واقعی خود است و میخواهد گذشته اش را به یاد آورد اما برای رسیدن به هدف باید ابتدا با همین مامورین درگیر شود و.....
برتری بورن فیلمی به کارگردانی پل گرینگرس محصول سال ۲۰۰۴ امریکا است که از بازیگران اصلی آن میتوان به مت دیمون، فرانکا پوتنته، برایان کوکس، جولیا استایلز، کارل اوربان، میشل موناگان اشاره کرد.
التیماتوم بورننام یک فیلم جاسوسی و اکشن در سال ۲۰۰۷ است.این فیلم که سومین قسمت سه گانه بورن و بعد از فیلم برتری بورن در سال ۲۰۰۴ است، توسط پل گرینگرس کارگردانی شده است و مت دیمون همچنان در نقش جیسون بورن است. از دیگر بازیگران فیلم میتوان به جولیا استیلز و دیوید استرترین و آلبرت فینی نام برد.
در این فیلم جیسون بورن همچنان بدنبال هویت خودش است. همچنین این فیلم از فیلمهای دیگر بورن موفق تر بودهاست.
میراث بورن فیلمی محصول سال ۲۰۱۲ به کارگردانی فرانک مارشال است. در این فیلم جرمی رنر ، ریچل وایس ، ادوارد نورتون ، جوآن آلن بازی کردند.
آمریکائی آرام: منکهویتس، برمبنای نوشته گراهام گرین 1958
در هندوچینی که به حادثه دیین ـ بیین ـ فو نزدیک میشود، ایده آلیسم آیزنهاوری در تضاد با بدبینی پراگماتیک استعمار کهن انگلستان، دست بالا را گرفته است. یک آمریکائی جوان (مورفی) دختری ویتنامی (مول) را از چنگ خبرنگار انگلیسی (ردگریو) به درمیآورد و اغوا میکند...
اقتباس نسبتاً آزاد منکهویتس از رمان گرین، با دست کارهای زیادی که فیلمنامه را به مراتب بر دست مایه اصلی برتری بخشیده است. طبق معمول منکهویتس، گفتوگوها درخشان و ادبیانهاند و بازیها گیرا و باشکوه. اما مهارتهای نویسندگی کارگردان ـ کهبهنظر میرسد تمام تأثیرات مورد نظر را از پیش روی کاغذ آورده است ـ اغلب از جنبههای سینمائی غافل میماند و برای تصاویر نقش چندانی قاتل نیست. نتیجه این که این داستان جذاب و پرشور روی پرده، فیلمی سرد از کار در میآید. با این حال ایده اغلب صحنهها هوشمندانه است (مثلاً هرجومرج در هتل کنتینتال، کارناوال سال نو و حمله ویتکنگها) و تأکید منکهویتس بر شاعرانگی گفتوگوها و برخوردهای دراماتیک شخصیتها یکی از ویژگیهای اصلی فیلم را که همانا بازی مداوم با کملات و از طریق نمایش اختلاف میان زبانها و فرهنگهاست، برجستگی میبخشد.
مترجم: سیدنی پولاک 2005
سیلویا بروم که متولد آفریقاست به عنوان مترجم شفاهی در سازمان ملل متحد خدمت میکند روزی او به طور تصادفی و ناخواسته مکالمهای را میشنود که در آن یک رهبر آفریقایی که قرار است در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کند تهدید به قتل میشود این مکالمه به زبانی ادا میشود که عده بسیار محدودی از جمله سیلویا به آن اشراف دارند شنیدن این مکالمه باعث میشود تا زندگی سیلویا به طور جدی به مخاطره بیفتد تروریستها متوجه میشوند که سیلویا از نقشه آنها با خبر شده است و در نتیجه درصدد از بین بردن او بر میآیند سیلویا مایوسانه به دنبال راهی برای خنثی کردن نقشه آنها و نیز نجات خود میگردد البته یافتن فردی که ادعای او را مبنی بر جریان تهدید به قتل باور کند دشوار است. یک مامور امنیتی فدرال به نام توبین کلر مامور حفاظت از جان سیلویا میشود و اعتماد چندانی به گفتههای سیلویا ندارد و معتقد است او همه حقیقت ماجرا را نمیگوید.او به سیلویا ظنین میشود و حتی حدس میزند که سیلویا هم جزو تیم تروریست هاست. توبین که گذشتهای رنج آلود دارد و تقریباً یک فرد شکست خورده است به همراه سیلویا مبارزهای را آغاز میکند که ممکن است به قیمت جان او و سیلویا تمام شود سیلویا و توبین در دو جایگاه متفاوت قرار دارند و از دو منظر متفاوت به زندگی نگاه میکنند. یکی مترجم سازمان ملل و به قدرت و اصالت واژهها اعتقاد دارد و دیگری یک مامور مخفی امنیتی است که ارزش چندانی برای گفتههای دیگران قائل نیست و در عوض سعی میکند با تفسیر رفتارهای اشخاص پی به افکار آنها ببرد آنها باید پیش از آنکه خیلی دیر شود یک بحران بینالمللی را مهار کنند.آنها ضمن تعقیب و گریزهایشان به شناخت جدیدی از هم میرسند و حس میکنند که واقعاً به یکدیگر نیاز دارند.
مونیخ: استیون اسپلبرگ 2005
بعد از اتفاقاتی که باعث مرگ ورزشکاران اسرائیلی در محل اقامت آنان شد ، موساد آونر را که فرزند یک قهرمان جنگ و مامور رده پایین موساد است را به جلسه با خانم نخست وزیر فرا میخواند . آونر زمانی از نوجوانی خود را در اروپا به خصوص آلمان گذرانده است و موساد با استفاده از تجربه آونر و گمنامی او که باعث راحت بودن انکار اطلاع موساد از اعمال وی می شود ، او را مامور به کشتن اعضای جنبش سپتامبر سیاه می کند که مسئول کشتار مونیخ هستند. سیر داستان فیلم تلاش آونر و همکارانش برای انجام ماموریت را نشان می دهد .
مونیخ به ماجرای کشتار ورزشکاران اسرائیلی در المپیک مونیخ در سال ۱۹۷۲ به دست گروه فلسطینی موسوم به «سپتامبر سیاه» و انتقام سازمان اطلاعات و وظایف ویژه (موساد) در عملیاتی سرّی با نام «عملیات خشم خدا» میپردازد.
در این عملیات، گروهی تروریست به رهبری مأمور مخفی سابق موساد، آونر (اریک بانا)، به جستجو و کشتن فهرست اعضای سپتامبر سیاه که مسئول قتل یازده ورزشکار اسرائیلی تصور میشدند میپردازند. مونیخ آشکارا از رویکرد خشونتآمیز دولت اسرائیل، در برابر اعمال تروریستی اعراب انتقاد میکند.
کتاب سیاه: پل ورهوون 2006
در اوج جنگ جهانی دوم و اشغال هلند توسط نازی ها ٬ یهودی های آن کشور در پی فرار به مناطق امن ترند. قهرمان داستان٬ دختری است از یک خانواده ثروتمند یهودی که در حین فرار٬ خانواده خود را ازدست می دهد و در پی یک سلسله اتفاقات به گروه مقاومت می پیوندد. گروه از او می خواهد با یک فرمانده آلمانی طرح دوستی بریزد اما این طرح به فاجعه می انجامد. البته نه بخاطر لو رفتن ماجرا. دختر عاشق فرمانده آلمانی می شود که انگار از خیلی های دیگر (از جمله همکاران دختر در گروه مقاومت) انسان تر است. جنگ تمام می شود و حالا دختر که در مظان اتهام به خیانت و همکاری با نازی هاست باید بیگناهیش را ثابت کند تا از اعدام بگریزد.این خط داستانی برای شما آشنا نیست؟ بله. احتمالا درست حدس زده اید. در صورتی که فیلم را دیده باشید صد در صد می توانید به مشابهت خط داستانی آن با یک سریال معروف سالهای پیشین پی ببرید. ارتش سری (Secret Army). فیلم تمام مشابهت های داستانی لازم با آن سریال محبوب دهه هفتاد بی بی سی را دارد و به همان اندازه هم غیر قابل پیش بینی است.صحنه های زیبا و نفس گیر در فیلم بسیارند و بسیاری از آنها تنها به مدد بازی کم نظیر هنرپیشه زن هلندی فیلم Carice van Houten قابل انتقال بوده اند. هنرپیشه ای که گرچه برای هالیوود دوستان ناشناخته است اما در بازیگری در کشورش کارنامه پرو پیمانی با بیش از 25 فیلم دارد.
مجموعه دروغ ها: ریدلی اسکات 2008
یکی از ماموران CIA به نام راجر فریس (لئوناردو دی کاپریو) به اردن فرستاده می شود تا یک تروریست خطرناک و مشهور به نام سلیمان را پیدا کند. در زمانی که او در اردن حضور دارد، با سرکرده ی گروه عملیات پنهانی اردن، پیمانی از سر اجبار می بندد تا سریعتر به هدفش برسد…
فیلم سینمایی مجموعه دروغ ها، فیلمی اقتباسی از رمانی به همین نام، نوشته ی دیوید ایگنیشس در مورد یک مامور CIA است که به اردن می رود تا تروریستی مشهور را پیدا کند. فیلم توسط ریدلی اسکات کارگردانی شده و فیلمنامه ی آن را هم ویلیام موناهان نوشته است و بازیگران آن همان طور که گفته شد لئوناردو دی کاپریو، راسل کرو و گلشیفته فراهانی هستند.
خائن: جفری نچمانوف 2008
«سمیر هورن» یک مسلمان مذهبی آمریکایی است که در گذشته یکی از ماوران متخصص ارتش آمریکا در کشف و خنثی سازی مواد منفجره بوده است. اف.بی.آی او را در محدوده یک منطقه بمب گذاری شده توسط تروریستها شناسایی می کند. یک مامور اف.بی.آی به اسم «روی کلیتون» ماموریت می یابد تا در مورد این موضوع عجیب و رابطه احتمالی سمیر با این بمبگذاری ها تحقیق کند. کلیتون، هورن را در کشور یمن و زمانیکه قصد فروش مواد منفجره به یک گروه تروریستی را دارد دستگیر می کند. تروریستها وارد زندان شده و هورن را با خودشان می برند و در ادامه کلیتون در می یابد قرار است آنها یکی از کنسولگری آمریکا در شهر نیس فرانسه را بمب گذاری کنند اما پلیس در دستگیری آنها شکست می خورد. کلیتون رد ادامه سمیر را تا آمریکا تعقیب می کند و بایستی هر طور شده قبل از اینکه او به سراغ هدف بعدیش برود او را متوقف سازد.
دختری با خالکوبی اژدها: نیلز آردن اوپلف 2009
میکائیل روزنامه نگاری است که به دلیل کنجکاوی های سیاسی که انجام داده، موقعیت شغلی اش بر باد رفته است. میکائیل از آن دسته روزنامه نگارانی است که همیشه سعی در کشف حقیقت دارد اما ظاهراً اینبار به درِ بسته برخورد کرده است. کنجکاوی های میکائیل و روحیه جنگندگی او باعث میشود تا یک میلیونر به نام هنریک ونگر از وی درخواست کند تا مسئولیت رسیدگی به پرونده نوه اش که در سال ۱۹۶۶ مفقود شده را به او بسپارد. میکائیل پیشنهادِ ونگر را قبول میکند و به دنبال سرنخ های این پرونده میرود. او در میانه راه با دختری عجیب و غریب با انواع و اقسام خالکوبی به نام لیزبث آشنا میشود. لیزبث یک هکر حرفه ایی است که به راحتی میتواند به اطلاعات سِری دست پیدا کند و این کمک بزرگی به میکائیل در کشف جزییات پرونده میکند. اما هرچقدر که میکائیل و لیزبث در این پرونده جلو میروند با وقایع ناخوشایندی روبرو میشوند.
وداع: الم کلیموف 1981
راهاندازی یک طرح هیدروالکتریک در سیبری، باعث شده تا ساکنان دهکدههای منطقه که زیر آب خواهد رفت، از جمله دهکده قدیمی «ماتیورا» مجبور به تخلیه محل سکونتشان شوند. پیرزنی بهنام «داریا» (استایوتا) با این کار مخالف است، در حالی که پسرش «پاول» (دوروف) مأمور تخلیه دهکده است. یک کارمند حکومتی همه را به این کار ترغیب میکند اما دهقانان بین وفاداری به سنتهای قدیمی و استفاده از وسایل رفاهی دنیای مدرن، تلویزیون، رادیو و موسیقی پاپ گیر کردهاند. در اینجا به آنان میگویند که کار تخلیه یک ماه جلو افتاده و باید هرچه زودتر محل را ترک کنند. بهزودی خانوادهها شروع به حرکت میکنند و طبق دستور خانههایشان را میسوزانند. «پاول» پس از بازدید از بلوکهای ساختمانی که برای سکونت دهقانان در نظر گرفته شده، دچار عذاب وجدان میشود، اما پس از صحبت با مأمور حکومتی با بیمیلی قبول میکند که کار را ادامه میدهد. در اینجا «داریا» پیش از سوزاندن خانهاش، آن را تمیز میکند و با گلهای وحشی میآراید. در روز آخر تخلیه، «داریا» و تعداد کمی از اهالی ترجیح میدهند که بمیرند تا اینکه محل را ترک کنند. حالا «پاول»، خواهرزادهاش و کارمند حکومتی که با قایقی برای بردن «داریا» و دیگران آمدهاند، در مهگم میشوند...
بدهی: جان مادن 2010
3 مامور حرفه ایی سازمان اطلاعات اسرائیل (موساد) به نامهای ریچل (جسیکا چستین)، استفان (مارتون ساکس) و دیوید (سام ورتینگتون) در یک عملیات بسیار حساس مامور می شوند تا یک دکتر روانی و به شدت سادیسمی به نام برنهارت (جسپر کریستیانسن) که متخصص در امور آزار و اذیت 22 یهودیان است را دستگیر کرده و به اسرائیل بازگردند تا بصورت کاملاً منصفانه ایی محاکمه شود!. اما این ماموریت طبق نقشه پیش نمی رود و همه چیز به شکل کاملاً اشتباهی پایان می پذیرد. سه دهه از زمان این عملیات می گذرد و ماموران سابق موساد امروز بازنشسته شده اند و در حال سپری کردن باقی عمرشان هستند. اما به تازگی منابع آگاهی گزارش داده اند که برنهارت هنوز زنده است و ظاهراً در حال سپری کردن لحظات باقی مانده عمرش می باشد! با شنیدن این اظهارات، موقعیت اجتماعی این 3 قهرمان به خطر می افتد و باید هرطور که شده از شَر برنهارت خلاص شوند! اما مشکل اینجاست که در بین اعضای گروه سابق موساد، دیوید به تازگی دست به خودکشی زده و استفان هم که بر روی صندلی چرخ دار نشسته و توان حرکت ندارد، به همین جهت تنها ریچل می تواند تا به محل نگهداری برنهارت رفته تا او را از میان بردارد...
دوره گرد، خیاط، سرباز، جاسوس: توماس آلفرسون 2011
داستان فیلم در سال 1973 اتفاق می افتد. در حال حاضر جنگ سرد باعث شده تا کشورها چهار چشمی حواسشان به حرکات مشکوک و غیرمنتظره یکدیگر باشد تا مبادا کشوری دست از پا خطا کند و شعله جنگ دیگری برافروخته شود. سرویس اطلاعات جاسوسی بریتانیا ( که در این فیلم با نام ساختگی « Circus » شناخته می شود ) نیز به نوبه خود سعی در کنترل اوضاع دارد و به دنبال راهی برای2 کاهش تنش میان کشورهاست. در جدیدترین ماموریت این سازمان، یکی از افراد ارشد سازمان به نام کنترل ( جان هارت ) تصمیم می گیرد جاسوسی را به شهر بوداپست مجارستان بفرستد تا در آنجا سر و گوشی آب دهد، اما این ماموریت بنا به دلائل نامعلومی با شکست مواجه می شود و به همین جهت، کنترل اجباراً از کار کنار گذاشته می شود. اما این شکست برای بریتانیا چندان خوشایند نیست چراکه به حیثیت این سازمان در جهان خدشه وارد شده است. از اینرو تصمیم گرفته می شود تا یک جاسوس کارکشته به نام جورج اسمایلی ( گری اولدمن ) که در حال حاضر در بازنشستگی به سر می برد را به کار برگردانند تا از خیانتهای انجام گرفته پرده بردارد. اسمایلی با قبول درخواست سازمان، بار دیگر بر سر کار خود باز می گردد اما متوجه می شود که اوضاع بسیار پیچیده تر از آن است که سازمان فکر می کرده...
اسکای فال: سام مندز 2012
فیلم ساختار عجیبی دارد. از نقطه ی اوجی چندان با شکوه و عظیم خبری نیست و داستان آن بیشتر به فیلم های جیمز باند دهه ی 60 شباهت دارد تا فیلم هایی که بعد از بازی شون کانری در این نقش ساخته شده اند. اسکای فال موفق می شود احساسات مخاطب را تا حدی درگیر کند که بعد از فیلم « در خدمت سرویس مخفی ملکه» دیده نشده بود؛ حتی فیلم «کازینو رویال/ Casino Royale» هم نتوانست تا بدین حد واکنش حسی مورد نظر را در مخاطب ایجاد کند. در این فیلم جزئیاتی اندک اما تأثیرگذار درباره ی گذشته ی جیمز باند می فهمیم، این اطلاعات به حدی نیستند که ویژگی اسرار آمیز "همیشه در لحظه زندگی کردن" شخصیت را از بین ببرند، اما آنقدر هستند که دیگر این نظریه را که "جیمز باند" تنها یک اسم رمزی است باطل می کنند. شخصیتی که «آلبرت فینی/ Albert Finney » نقش آن را بازی کرده فوق العاده دسیسه چین است و تصورش سخت نیست که فکر کنیم موقع نوشتن نقش او، نویسنده شون کانری را به عنوان جیمز باند در ذهن داشته است.