سی و یک نما- عصر امروز اکران خصوصی فیلم آریاشهر دونفر به کارگردانی حمید بهرامیان و تهیهکنندگی آذرمعماریان در پردیس سینمایی ملت برگزار شد.
در ادامه تصاویری اختصاصی از این مراسم را میبینید.
سسی و یک نما - در سالهای اخیر سوالی که مدام در مورد "جشن حافظ" (دنیای تصویر) مطرح میشود اینکه چه کسانی نامزدهای این جشنوارهی خصوصی را انتخاب میکنند و در این میان داوران انتخاب برگزیدگان چه کسانی هستند؟
آیا در جشن حافظ اسامی با هم رقابت میکنند یا آثار. البته که معمولا با مصلحت اندیشیِ این مراسم، جوایز بهگونه ای تقسیم میشوند که بیشتر نامزدها دست خالی از سالن بیرون نمیروند تا برای دورههای بعدی تمایل به حضور داشته باشند که بدون حصور سلبریتیها امکان فروش بلیت با قیمت قابل توجه، نیست. نگاه دیگر این جشن به اسامی است که در جشنواره های دولتی و رسمی درست یا نادرست به حقشان نرسیدند و یا امکان رقابت نداشتهاند و حالا میتوان مخاطب و طرفداران آنها را راضی کرد.
بیست دومین جشن تلویزیونی و سینمایی دنیای تصویر در حقیقت مختص به پلتفرمها و طیف خاصی از فیلمهای سینمایی بود که برای خالی نبودن عریضه؛ دسته دختران و محسن قصابیان هم در لابه لای اسامی دیده میشد و اینکه "فسیل" و "موقعیت مهدی" هم در یک کتهگوری قرار بگیرند هم قابل قبول است!! چرا که یک بخش از سینما یعنی سرگرمی و به نظر میرسد فیلم " فسیل" مردم را سرگرم کرده است و لابد همین کافی است.
سی و یک نما – نخستین جشن موسیقی و تئاتر علی معلم با عنوان " تندیس حافظ" عصر دیروز در مرکز همایش ایرانیان برگزار شد.
دبیری این جشن را امید معلم پسر ارشد زنده یاد علی معلم و تهیه کنندگی آن را آذر معماریان همسر علی معلم به عهده داشتند.
این مراسم که با ملاحظات و سختگیری هایی در زمینه عکس و تصویر مواجه شد، پس از نزدیک به ۲۴ ساعت همچنان در قرنطینه تصویری به گونه ای رسانه ای شده که انگار نه اینکه نیمی از مدعوین را خانم ها تشکیل می دادند.
یقینا این سختگیری مضاعف به خاطره ای از جشن حافظ در زمان حیات علی معلم بر می گردد که پوشش خانم ها با واکنش های زیادی مواجه شده بود.
در ادامه اسامی برگزیدگان و تصاویری از جشن تندیس حافظ را بخوانید و مشاهده کنید.
هما گویا / سی و یک نما – ساعت از ده شب گذشته و من به سختی کمد لباس هایم را وارسی می کنم تا لباسی که مناسب این جشن است بیابم، حتی اگر مقصدم نه سالن همایش ها بلکه حراست برج میلاد باشد . دهنم تلخ است و چشمانم تار. صدای قلبم توی گوشم پیچیده واین قلب لعنتی ام آنقدر محکم به قفسه ی سینه ام می کوبد که انگار می خواهد از حلقم بیرون بزند. مگر نه اینکه ما در این سال ها، بی حرمتی کم دیده ایم و به روی خودمان نیاوردیم!! اما چرا انقدر آشفته ام؟؟ شاید دلم می خواست اگر قرار است لگد هم بخورم، از اسبی با اصالت باشد.