آزاده فخری* (سی و یک نما ) - نمایش «یک روز تابستانى» به نویسندگی اسلاومیر مروژک و کارگردانی" پارسا پیروزفر " و بازى رضا بهبودى، پارسا پیروزفر و سوگل قلاتیان از ۲۵ تیر ماه در سالن ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر، بهروی صحنه رفتهاست.این نمایشنامه، توسط پارسا پیروزفر و سپیده خسروجاه به فارسی ترجمه شده است.
پیشفروش بلیتهاى نمایش «یک روز تابستانى»، از روز چهارشنبه ۱۳ تیر ماه ساعت ۱۲:۰۰ در سایت تیوال آغاز شد، و به معنی واقعیِ کلمه به طُرفهالعینی به فروش رفت و تمام شد! این مساله با درنظر گرفتن اینکه پیش فروش بلیط، دو هفته پیش از اولین اجرای آن سولداوت(sold out) شده، قطعا نمیتوانسته به دلیل بازخوردهای مثبت از دیدن این نمایش به وجود آمدهباشد. بلیط نمایش هم ارزان نیست، پنجاه هزارتومان برای صندلیهای سالن و 40 هزارتومان برای صندلی های پلاستیکی خارج از ظرفیت که گوشه دیوار چیده میشوند.
هنوز اجرای نمایش آغاز نشده که مجددا پیش فروش بلیط روزهای جدیدتر آغاز میشود و به همان ترتیب تمام ردیفها به سرعت به فروش میرسند و تنها تک و توکی از صندلی پلاستیکیهای خارج از ظرفیت سالن برای خرید باقی میماند- که البته تمام آنها هم در ساعتهای بعدی به فروش میرسند- عدهای چنین استقبالی را به دلیل اجرای بسیار درخشان پارسا پیروزفر در نمایش "ماتریوشکا "میدانند.
سرانجام روز 25 تیر اجرای نمایش آغاز میشود، برخی بینندگان که با پیشزمینه ذهنی که از نمایش ماتریوشکا داشتهاند برای دیدن نمایشی با مدت طولانی از حضور پیروزفر بر صحنه و با هنرنمایی برجسته او، وارد سالن شدهاند، از همان ابتدا با دیدن رضا بهبودی بر صحنه اشتیاقشان برای دیدن نقش پیروزفر بیشتر میشود. پیروزفر البته که به صحنه میآید ولی ظاهر امر این است که بازی او و مدت کوتاه نمایش که یک ساعت است، برخی را سرخورده کردهاست. از کامنتهای معدود ناراضی در اینستاگرامِ خود پیروزفر و از چند کامنت انگشتشمارشان در سایت تیوال چنین به نظر میرسد که "ولی ماتریوشکا یک چیز دیگر بود".
پرواضح است که ماتریوشکا یک چیز دیگر بود، ولی انصافا نمایش" یک روز تابستان "مروژک هم یک چیز دیگر است.
بار اصلی نمایش به دوش متن است، تقابل دو مرد با یک هدف مشترک بر صحنه و تبادل دیالوگهای رفت و برگشتی که در عین حال که وضعیت آنان را برای مخاطب آشکار میکند ولی هر جمله نمایشنامه هم، بار معنایی منحصر به فردی دارد که میتواند مخاطب اندیشمند را به فکر وادارد. یک انسان کاملا بدبخت و یک انسان کاملا خوشبخت، دو روی همان وضعیتی است که ما در هر لحظه در مورد زندگی خود در تصور داریم. تقابل و تعامل این دو مرد در واقع تقابل و تعامل شخصیتهای درونی و پنهانی خود ماست، ولی آیا چند نفر در سالن نمایش از این زاویه دید، به متن اجرایی مروژک نگاه میکردند؟ مروژک متنهای خود را با تسلط و زیرکی خاصی پرورش میدهد به گونهای که اجرای آن در هر کشور و جامعهای قرابت و مشابهتی برای تماشاگران ایجاد میکند و آن را اثری ملموس و آشنا جلوهگر میسازد و تماشاگر با هر ملیت و نژادی میتواند به راحتی با آن همذاتپنداری کند.
متن قبلی مروژک بر پهنه دریا را هم پارسا پیروزفر به روی صحنه بردهاست و آن نمایش هم به همین ترتیب با استقبال و فروش کامل بلیطهای سالن به روی صحنه رفتهاست. آیا واقعا مخاطبان ایرانی تئاتر، متنهای با محتوای طنز سیاه مروژک را دوست دارند؟ یا پارسا پیروزفر را؟!
در مثل مناقشه نیست و از این رو مثل این است که بپرسند: آیا استقبال زیاد از نمایش الیورتوییست به این دلیل بود که مردم ایران تالار وحدت را دوست دارند یا تئاتر موزیکال را؟ آیا مخاطبان تئاتر به خاطر مهناز افشار رفتند دیدن نمایش ؟ یا بخاطر نوید محمدزاده؟ یا بخاطر آگاهی یافتن از فقر و رنجی که کودکان یتیم در انگلستان زمانِ روایت داستان درگیر آن بودند 120 هزار تومان دادند و رفتند نشستند روی صندلیهای تالار وحدت؟ یا بخاطر متن نمایش بود؟ یا بخاطر اصل داستان دیکنز بود؟ و به همین ترتیب...
و بعد، از انداختن یک هزارتومانی در سبد کودکان کار دریغ می کنند؟ که با صورتهای سیاه و دستهای پینهبسته جلوی در خروجی تالار وحدت شورآفرینترین ترانهها را با نواختن پُرطنین ضرب و تنبک و آکاردئون اجرا میکنند.
واقعا قضاوت سخت است. مردم ایران در طبع خود یکدست نیستند- و مگر چه کسی هست؟!
ولی برگردیم به مروژک: آیا پارسا پیروزفر او را به مخاطب ایرانی شناسانده است؟ هم بله و هم نه! بله از این جهت که مخاطب غیرحرفهای تئاتر که برای دیدن پارسا پیروزفر به دیدن نمایش او میرود شاید اسم مروژک را اولینبار روی کاتالوگ معرفی نمایش او دیدهباشد، ولی کتابهای مروژک به مدد ترجمههای دیگران پیش از این در ایران جایی برای خود باز کردهاست، اولین قدم برای ترجمه را خانم فخری گلستان در سال 1346 با ترجمه مجموعه داستان "فیل" برداشتهاست. و از دهه شصت، داریوش مودبیان دارای پرتعدادترین ترجمه از آثار مروژک میباشد. حتی نمایش "بر پهنه دریا " که سال 1393 با ترجمه خود پیروزفر به روی صحنه رفت، پیش از آن در سال 1362 توسط داریوش مودبیان ترجمه شدهبود.
بیایید از این پیشتر برویم! این نویسنده شهریور سال 1353 [ مثل بسیاری از مشاهیر علمی و هنری آنزمان که به ایران آمدند] به ایران سفر کرده و به واسطه دوستی که میان او و ایرج زهری مترجم و منتقد تئاتر ایران ایجاد شده، آثار او نیز در ایران مطرح شدهاند. زهری، آثار این نویسنده لهستانی را به فارسی ترجمه کرده و در سال 1354 برای نخستین بار با اجرای «استیریب تیز» در ایران، زمینه اجرای آثار دیگر او را نیز فراهم کردهاست. سپس کارگردانان مختلفی از جمله داریوش مؤدبیان نمایشنامههایی از این نویسنده از جمله«مهاجران» را به صحنه بردهاند.
«سفارتخانه» از جمله آخرین آثار این نویسنده است که در سال1981 نوشته شده و در ایران نیز مانند دیگر کشورهای دنیا به صحنه رفتهاست، «پرتره» از دیگر نمایشنامههای نوشته شده او در سالهای غربت و دوری و سکونت درفرانسه را هم دکتر محمدرضا خاکی به فارسی ترجمه و در سال 1386 در تئاتر شهر اجرا کردهاست.
درباره او نوشتهاند که: "مروژک در آثار خود موضوعات تخیلی را با واقعیتهای سیاسی و تاریخی ترکیب کرده و نوعی طنز سیاه را پدیدمیآورد که در اروپای شرقی طرفداران زیادی دارد" آیا صحیح است که در ادامهی اروپای شرقی، بنویسیم: در اروپای شرقی "و در ایران" طرفداران زیادی دارد؟
مردی که خود را به "آخر خط رسیده" میداند چون به هر دری زده آن در بسته بوده، و مرد دیگری به همین ترتیب به آخر خط رسیده چون اساسا هیچ دری در این دنیا به رویش بسته نبوده یا بسته نماندهاست! این دو، ابتدا در شروع اقدام به خودکشی به هم تعارف میکنند، ولی وقتی ناگهان زیبارویی از کنار آنان میگذرد، تعارف وارد زمینه دیگری میشود که ظاهرش تعارف است و باطنش رقابت. تماشاگر در برابر خود، اجرایی از تراژدی مسلّم را میبیند که البته سرانجام با مرگ قهرمان تمام میشود، ولی مخاطب در مواجهه با این مرگ تراژیک، عین خیالش نیست! مروژک در نمایشنامههایش تراژدی و کمدی زندگی امروز بشر را همزمان ارایه میکند، او با پیش رفتن داستان در بطن متن، در واقع با پنبه سر تماشاچی را میبُرد! و البته که تماشاگر متوجه نمیشود! اوکمی خندیدهاست، کمی پارسا پیروزفر را در قامت یک کاراکتر خوشپوش و خوشبیان دیدهاست و عصر دلپذیری را گذراندهاست و آخرش این میماند که: ولی ماتریوشکا یک چیز دیگر بود!
مخاطب ایرانی چه طنز سیاه مروژک را درک کرده باشد چه نه، چه پارسا پیروزفر و سوگل قلاتیان و رضا بهبودی خوب بازی کرده باشند چه نه، چه دکور بیش از حد ساده بوده باشد و الکَن، و چه مینی مالیستی و بسیار هنرمندانه و در خدمت نمایش، به هر حال مخاطب ایرانی انتخاب خود را کردهاست و این فروش فوقالعاده حتی در جملهای متلکگونه از زبان قهرمان نمایش، برای خود بازیگران و برای خود پیروزفر، فوق العاده بودهاست. چیزی که در مورد آن با قطعیت میتوان صحبت کرد، حضور خود پیروزفر در دایره انتخابهای مردمی بعنوان یک سلبریتی تمام عیار است، او در هیچ مجله و سایتی مصاحبه نکرده، برای تبلیغ کار خود در هیچ برنامه پربینندهای – اعمّ از دورهمی یا خندوانه یا شبی با عبدی- شرکت نکردهاست، ولی فقط آمدن اسم او بر سر در یک نمایش کافیست که مردم برای به دست آوردن بلیطهای آن نمایش، ساعت کوک کنند و در عرض 5 دقیقه تا آخرین ردیف صندلیها فروخته شود. خوب است که حالا که در برخی آیتمهای برنامه خندوانه از زبان فرهاد آییش کلمه "دیسیپلین" میشنویم، اندکی در منش اخلاقمدار و متواضع و در عین حال حرفهای پارسا پیروزفر تأمل کنیم تا متوجه شویم که بلیط همه نمایشها بخاطر بازیگر صرفا سلبیرتی، سولداوت نمیشوند، مگر نه این است که پیروزفر سالهاست که از قاب سینما و قاب تلوزیون ایران به دور ماندهاست!
*نمایشنامهنویس، عضو انجمن منتقدان خانه تئاتر، عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران