منوچهر اکبرلو:
" یک) جشنواره بین المللی تئاتر فجر نه امشب، که سالهاست به پایان رسیده است.
دو) تئاتر فجر هیچ تاثیر مثبتی بر تئاتر ما ندارد.اما تاثیر منفی؟ تا دلتان بخواهد: اجراهای عمومی را قطع میکند، مرکزهنرهای نمایشی را از نیمه دی تا آخر بهمن عملن تعطیل میکند؛ مدیران نیمه خواب شهرستانی را در خواب زمستانی فرو میبرد، کودکان را از تنها سالن تخصصی شان محروم میکند، هزاران ساعت مفید دهها گروه تئاتری را هدر میدهد، بودجه را دور میریزد و...
سه)تئاتر فجر هیچ گاه بین المللی نبوده است. گروه های جدی را باید از یک سال قبل دعوت کرد (برای جشنوارهای که دبیرش را نمیداند کِی باید تعیین کند) گروههای جدی پول مناسب می خواهند (تا چند هفته مانده به جشنواره بودجه اش مشخص نیست)؛ مضمونشان قابل ارایه نیست (اداریاش می شود: با ارزش های ما همسو نیست)؛ رقص و لباس و تماس دارد (اداریاش می شود مغایرت فرهنگی دارد) و....
و ما هنوز اصرار داریم که بین المللی بنامیمَش و در نهایت مجبوریم جوایز این بخش را هم بدهیم به خودمان.
چهار) مدیران جشنواره میدوند. صبح تا شب. نیتشان خیر است. زیر سِرُم میروند. از حال میروند. من شاهدم. اما.... فایده ای ندارد. ساختار بیمار این جشنواره، فقط آنان را بیمار می کند و تئاتر ِ بیمار ِ ما را، بیمارتر.
پنج) کارهای شتاب زده. متنهای حفظ نشده، دکورهای نیمه کاره،شهرستانیهای نیامده رفته، تاخیرها، تعویضها و...، تصویری است که هر سال تکرار میشود.
شش) مدیر بالاتری میخواهیم جسور. که نترسد و این بساط شلوغ و بی خاصیت جشنواره را جمع کند و برود به تئاتر برسد.
به ساخت سالن ؛ به شهرستانها ؛ به اجرای عمومی؛ به تئاتر برای مردم و در یک کلام: به خود ِتئاتر."