"هنر با آنکه با مزه و خنده دار است در عین حال محزون و تراژیک هم هست، من روابط انسانها را در هنر به اندازهی عشق شکننده میدانم"
این شکنندگی روابط به اندازهی عشق در واقع کلید راهگشای ما برای برخورد با نمایش افرای ژاپنی خواهد بود.
افرای ژاپنی مدعی است که از "سه روایت از زندگی " دیگر اثر یاسمینا رضا اقتباس شده است، داستانِ ملاقات دو زوج کیهان شناس است که در یک شب نشینی به قول خودِ کاراکتر نمایش _بی سر وته _ منجر به برملا شدن حقایقی میگردد که زندگی آدمهای نمایش را دگرگون خواهد کرد.
همین پیش زمینه کافی است که تماشاگر اهل فن با تردید به دیدن این نمایش برود، در سالهای اخیر سه روایت از زندگی به کرات اجرا شده که اتفاقا تمامی این اجراها در دسته بندی ضعیف قرار میگیرند زیرا متون به ظاهر سادهی یاسمینا رضا در اجرا، مصائبی دارد که این مصائب تنها با فهم فلسفهی موجود در پشت متن قابل حل و باز آفرینی است.
افرای ژاپنی اما از این منظر نمایش قابل توجهی است و پس از دیده شدن تمام معادلات فوق را بههم مریزد. متن نمایشنامه یک گرته برداری تمیز و بی نقص از فلسفهی یاسمینا رضا است نه یک کپی برداری سطحی از نمایشنامهی وی!
مسعود هاشمی نژاد با فهم فلسفهی موثر بر خالق اثر و آداپتاسیون آن با ذائقهی مخاطب ایرانی بیشتر در مقام دراماتورژ به کمک اجرا آمده تا نویسنده، هرچند که بازنویسی زبان نمایشنامه نویس مرجع و وفاداری به اتمسفر موجود در متن اصلی از نقاط درخشان نمایشنامهی افرای ژاپنی است.
یاسمینا رضا در زمانهای مینویسد که دوران شک ارزشی است؛ مکتبها، یک شبه زاده و منسوخ میشود و ارزشها در یک شبانه روز ضد ارزش، در روزگاری که به اعتقاد رابرت مک کی تنها داستان است که میتواند پرسشهای بنیادین بشر را پاسخ دهد و آن هم داستان به سبک و سیاق بوطیقای ارسطو و اتفاقا نکتهی برجسته در نمایشنامهی مسعود هاشمی نژاد در قیاس با یاسمینا رضا، تقابل شاه پیرنگ و خرده پیرنگ است، سه روایت از زندگی ساختاری خرده پیرنگی دارد و افرای ژاپنی از یک شاه پیرنگ تبعیت میکند و به همین دلیل در اجرا موفق تر از سه روایت از زندگی عمل می کند.
حسین کشفی اصل در مقام کارگردان برخوردی منطقی با نمایشنامه داشته است، وی با پرهیز از فرمالیسمِ تصنعی، با پرهیز از صدور مانیفستهای دوران گذار از مدرنیسم به پست مدرن، با پرهیز از دکور و گریم و لباس و بازی اگزجره و در حقیقت با برخورد صادقانه با نمایشنامه، فضایی را مهیا کرده که در آن تماشاگر به صورت ناخودآگاه در جریان سیال اجرا قرار میگیرد و پس از یک ساعت بدون اینکه متوجه گذر زمان شود در مواجهه با داستان، سرخوشی را تجربه میکند که این روزها در تئاتر کم یاب است.
در حقیقت کشفی اصل، اطوارِ بنجلِ بیشتر نمایشهای روی صحنه را برای جذب مخاطب بی ربط کنار گذاشته و به سبک و سیاق نمایشهای دههی هشتاد تئاتر اجرا میرود نه هجو نه سیرک و نه شلنگ تختههای مرسوم این روزها.
در طراحی صحنه اما به سادهترین بسنده کرده که این امر بی ربط سه اجرایی بودن تماشاخانه ی هامون نیست در حقیقت سیاست گذاری تماشاخانه های خصوصی و حتی دولتی این روزها به حذف دکور در نمایشها دامن زده و حقیقتا کمتر نمایشی است که طراحی صحنه داشته باشد و دکورها به سمت چیدمان صحنه سوق پیدا کردهاند و افرای ژاپنی از این امر مستثنی نیست.
طراحی نور و لباس و گریم بی ادعاست و به حد تکافو، پر طمطراق ترین بخش طراحیهای نمایش افرای ژاپنی پوستر و بروشور کار است که اتفاقا استاندارد از آب در آمده و به زحمتش ارزیده است.
بازیها در افرای ژاپنی از درخشانترین عناصر این نمایش است، باور پذیری، به اندازه بودن، تئاتریکالیسم در مقابل بازی سینمایی که این روزها مد شده و انرژی گروه بازیگران جزء نقاط قوت این نمایش به حساب میآید . بازی حمید رحیمی در نقش آنری درخشان است، زری کریمی در نقش سونیا موثر عمل می کند، حسین کشفی در نقش اوبر تحسین برانگیز است و کیمیا جواهری در نقش اینس موفق عمل کرده است.
از جذاب ترینها اما آرنو است که تینا هاشمی به ایفای نقشش میپردازد ، کاراکتری که هیچ گاه روی صحنه نمیبینیم ولی باورش میکنیم و با وی ارتباط میگیریم و دیگری ژوان است که فرزاد برهمن نقشش را ایفا میکند ، بازیگر / موزیسینی که به طور حتم برای تلطیف فضای اجرا به نمایش اضافه شده و اتفاقا نه تنها تحمیلی به نظر نمیرسد بلکه دوست داشتنی است.
افرای ژاپنی که این روزها در تماشاخانهی هامون روی صحنه است نمایشی است موفق و این موفقیت را مرهونِ سادگی است! افرای ژاپنی نمیخواهد به ما درس بدهد اما میآموزد، نگاهش به مخاطب نه از بالاست نه از پایین، رو در روی ما نقش میبندد و موثر است و درگیر هیچ جریان شبه تئاتری نیست و خودش تئاتر است.
زیبایی در عین سادگی!