آنچه که گفتم را، تصور کنید اگر به چشم هم ندیده باشید، حتما درخیلی از فیلم ها و سریال ها دیده اید و این یعنی تردید در قضاوتی که سخت است.
سریال «هیولا» از همان مشاهداتی است که منتقدین در ابراز احساساتشان در تردیدند. نقدهای کمی در مورد هیولا نوشته شده که هیچکدام نقد نیست و در انتها همگی نظرشان را به بعد موکول کرده اند و یا اینکه احیانا در مورد بازیگری نظر داده اند. انگار هیولایی شده برای منتقدین.
من امروز یک تصمیم گرفتم. اینکه یک شاخه به ژانر کمدی اضافه کنم : "کمدی سخت".
هیولا دقیقا در این شاخه قرار می گیرد. مهران مدیری، پیمان قاسمخانی و گروه نویسندگان انگار که می دانستند هیولا باید حرفی بزند که شاید عده ای از دنبال کنندگان آنها، چندان با آن ارتباط نگیرند. انگار این بار دغدغه شان اصلا مادی نیست چرا که «اقتصاد خرد» را ول کردند و دانه ی درشت برداشتند. یعنی دانه ای به درشتی « اقتصاد کلان» که این روزها بزرگترین تئوریسین ها و نخبه گان علم اقتصاد ایران هم درآن هاج و واج مانده اند و پشت سر هم استعفا می دهند.
از همین حالا، من پیش بینی می کنم که در آخر این سریال، لابد "هوشنگ شرافت" محاکمه یا حتی اعدام شود و بقیه شخصیت ها بروند دور، دور.
وقتی که شوخی ها و نقدهای یک سریال به اقتصاد خرد و معضلات قابل لمس برای همه ی مردم شکل بگیرد و پر شود از شخصیت های تیپیکال و تکیه کلام هایی که نقل مجالس شود، دیگر برای کف زدن تردید نداریم اما «هیولا» از آن جنس نیست.
فرهاد اصلانی اش خوب است اما مگر جزاین هم از فرهاد اصلانی انتظار داریم و در کنار او یک مثلث خانم بازیگر که هر یک به تنهایی می توانند، پروژه ای را تکان دهند اما در اینجا قرار نیست تیپ باشند و گلدرشت بازی کنند. شبنم مقدمی ، گوهر خیراندیش و همینطور سیما تیرانداز که در این میان شبنم مقدمی در نقش شهره همسر هوشنگ شرافت نقش کلیدی دارد و در کمدی بازی زیرپوستی داشتن بسیار سخت است وقتی که تماشاچی دنبال "یاسمن گل بانو" ، "شادنه" ویا "مهتاب" می گردد.
هیولا برخلاف دیگر کارهای مهران مدیری بی وقفه ساخته شد و در تولید مخصوصا به خود اجازه تاثیر گرفتن از عکس العمل مخاطب را نداده است و این می تواند تیغ دو دمی باشد.
نکته ای که در هیولا می تواند به عنوان ضعف مطرح شود، شباهت اتفاق ها با تکست های «دورهمی» است که از روی دست خود نوشتن باز هم بهتر از از روی دست دیگری نوشتن است اما موجب شده تا گاهی حس کنیم این سکانس را انگار قبلا دیده بودیم.
یکی دیگر از ویژگی های قابل تحسین همکاری زوج مدیری و قاسمخانی، این است که اصولا هیچ کارآکترتعریف نشده و حاشیه ای وجود ندارد و همه ی شخصیت ها، از شناسنامه خودشان برخوردارند. اما شاید زودباشد که بگویم بعد از چهار قسمت هنوز بعضی از شخصیت ها در هیولا به درستی تعریف نشده اند که حتما به زودی این اتفاق می افتد و یا باید بیافتد.
و البته محمد بحرانی که معمولا با حضور او به عنوان بازیگر چندان ارتباط نمی گرفتم، در هیولا با جناب خان فاصله گرفته و نیما شعبان نژاد هم فرصت خوبی داشته تا بازی درخشانی از او ببینیم و تا اینجا در عجبم که چرا پسر خانواده شرافت نقش آکساسوآر صحنه را بازی می کند و به او هم چون بازیگر خردسال این پروژه بعد از چهار قسمت هنوز فضایی داده نشده است.
اگر پاسخ این باشد که عجله نکنم، باید بگویم چهار قسمت از یک سریال شبکه خانگی که باید مشتاق بود و سروقت خریداری کرد چندان زمان کوتاهی نیست.
به هر حال من هنوز هم در سالن نشسته ام و با تردید به دنبال حسم نسبت به این سریال می گردم، گرچه از بعضی سکانس های نابش بسیار لذت برده ام اما دنبال قصه ای می گردم که انتظارش را نداشته باشم و با غافلگیری اولین شخصی باشم که در سالن کف میزند و تشویق می کند و صد البته در اوج لذت می برد.
هیولا داستان زندگی "هوشنگ شرافت" (فرهاد اصلانی) است که فشارهای زندگی و خانواده او را در مسیر خلاف باورهایش قرار میدهد.
دیدگاهها
لطفاً جواب پرسشهای زیر را بدهید.
۱. مگه محمد بحرانی چندتا فیلم بازی کرده که میگویید «با جنابخان فاصله گرفته»؟ این هم گلدرشت نوشتن و کپیکاری شما از روی دست منتقدهای دیگر است که گاهیاوقات مثلاً مینوشتند: «خسرو شکیبایی با هامون فاصله گرفته».
۲. نوشتهاید: «این روزها بزرگترین تئوریسین ها و نخبه گان علم اقتصاد ایران هم درآن هاج و واج مانده اند و پشت سر هم استعفا می دهند.»
میشه بگید دقیقاً کیا دارن استعفا میدن؟!
۳. نوشتهاید: «یک مثلث خانم بازیگر ... اما در اینجا قرار نیست تیپ باشند و گلدرشت بازی کنند.» تو این سریال، واقعاً شبنم مقدمی شخصیت است؟ چندتا از ویژگیهای شخصیتپردازی او را بنویسید.