راد تیلور بازیگر
راد تیلور بازیگر استرالیایی که به هالیوود رفت و با فیلمسازانی چون آلفرد هیچکاک، جرج استیونز و دلبرت مان همکاری کرد، هفتم ژانویه (17 دی) در 84 سالگی در خانه خود در لس آنجلس درگذشت.
تیلور در 1960 با بازی در فیلم "ماشین زمان" به کارگردانی جرج پال که با اقتباس از کلاسیک علمی تخیلی اچ. جرج ولز ساخته شد، به شهرت رسید.
او در کلاسیک "پرندگان" (1963) ساخته آلفرد هیچکاک نقش میچ برنر را بازی کرد که به کمک شخصیت تیپی هدرن آمد و در همان سال در فیلم "اشخاص سرشناس" به کارگردانی آنتونی اسکوییت مقابل الیزابت تیلور و ریچارد برتن ظاهر شد.
او که متولد سال 1929 در سیدنی بود، با بازی در مجموعه تلویزیونی "هنگ کنگ" بسیار مورد توجه قرار گرفت. این مجموعه از 1960 تا 1961 از شبکه ایبیسی پخش میشد. تیلور برای هر اپیزود 3750 دلار دریافت میکرد و گفته میشد برای یک برنامه یک ساعته، بین بازیگران بیشترین دستمزد را داشت.
کارنامه تیلور شامل کمدی رمانتیک "یکشنبه در نیویورک" (1963) که در آن قابل جین فاندا بازی کرد، همینطور "101 سگ خالدار" تولید دیزنی که در آن بجای پونگو حرف زد و "مزاحم نشو" (1965) و "قایق کف بلوری" (1966) که در هر دو با دوریس دی همبازی بود.
تیلور برای بازی در نقش راکی گرازانو قهرمان مشتزنی در فیلم "کسی آن بالا من را دوست دارد" (1956) به کارگردانی رابرت وایز تست بازیگری داد، اما این نقش به پل نیومن رسید. با این حال، او دور شاری رئیش شرکت مترو گلدوین مهیر را تحت تأثیر قرار داد. شاری با تیلور قرارداد بست و او را برای بازی در فیلم "The Catered Affair" تولید 1956 استخدام کرد. تیلور در آن فیلم کمدی با بت دیویس، ارنست بورگناین و دبی رینولدز همبازی شد.
او در آن مقطع در فیلمهای "غول" (1956) به کارگردانی جرج استیونز و "میزهای جداگانه" (1958) ساخته دلبرت مان در نقشهای مکمل ظاهر شد.
"تجمع عقابها" (1963)، "سرنوشت شکارچی است" (1964)، "36 ساعت" (1964)، "کسیدی جوان" (1965)، "تاریکی خورشید" (1968) و "زابریسکی پوینت" (1970) به کارگردانی میکلآنجلو آنتونیونی، از دیگر فیلمهای سینمایی راد تیلور است. او در اواخر دوران کاری خود بیشتر در تلویزیون فعال بود.
تیلور سال 2009 در فیلم "لعنتیهای بیآبرو" ساخته کوئنتین تارانتینو نقش وینستون چرچیل را ایفاء کرد.
فرانچسکو رزی کارگردان
فرانچسکو رزی کارگردان سرشناس ایتالیایی و خالق آثاری ماندگار چون "دستها روی شهر"، "ماجرای ماتئی" و "سه برادر" 10 ژانویه (20 دی) در پی عفونت شدید ریه در خواب از دنیا رفت. او 92 ساله بود.
این فیلمساز متولد ناپل در کنار پییر پائولو پازولینی، جیلو پونتهکوروو، اتوره اسکولا و برادران تاویانی، یکی از چهرههای تاثیرگذار سینمای پست نئورئالیستی ایتالیا در دهههای 1960 و 1970 بود.
اولین فیلمهای رزی آثاری انتقادی و آشکارا مخالف فساد در ایتالیای پس از جنگ جهانی بودند و مسائل جنجالی را مورد توجه قرار میدادند. فیلمهای رزی همیشه تماشاگر را ملزم میکند که فعال باشد. در سینمای او قواعد پذیرفتهشده همیشه با چالش روبرو میشود.
او کار در سینما را به عنوان دستیار لوکینو ویسکونتی، کارگردان ایتالیایی آغاز کرد و از دهه 1950 تا 1997 به عنوان کارگردان حضوری فعال داشت.
"سالواتوره جولیانو" درباره مرگ مرموز یک سارق سیسیلی با ویژگیهایی مانند رابینهود، جایگاه رزی را در تاریخ سینما تثبیت کرد. با این فیلم برای اولین بار سبک منحصر به فرد رزی در انجام تحقیقات سینمایی - که او آن را نه مستند بلکه فیلمهای مبتنی بر اسناد میدانست - نمایان شد. رزی در 1962 برای "سالواتوره جولیانو" جایزه خرس نقرهای بهترین کارگردان را از جشنواره برلین دریافت کرد.
رزی سال 1958 با فیلم "چالش" - درباره یک خلافکار محلی که رودروی خانوادههای تبهکار ناپل میایستد - برنده جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره ونیز شد و پنج سال بعد با "دستها روی شهر" جایزه شیر طلای این جشنواره را از آن خود کرد. "دستها روی شهر" فیلمی با موضوع حرص و فساد با بازی راد استایگر به نقش یک بسازبفروش حریص در ناپل پس از جنگ جهانی دوم است.
رزی در 1967 "روزی روزگاری" را کارگردانی کرد، فیلمی که کارلو پونتی تهیه کرد تا همسرش سوفیا لورن را به تماشاگران آمریکایی نشان بدهد.
در دهه 1970، ایتالیا دچار آشفتگیهای عظیم اجتماعی-سیاسی شد. رزی در این دهه بار دیگر به سبک فیلمسازی بازجویانه خود بازگشت و بعضی از بهترین فیلمهایش را ساخت.
رزی در 1972 فیلم "ماجرای ماتئی" را کارگردانی کرد که مکاشفهای درباره سقوط هواپیمای شخصی انریکو ماتئی مدیر یک کمپانی نفتی در پرواز از سیسیل به میلان است. رزی در این فیلم با بازی جان ماریا ولونته از یک تکنیک بازجویانه غیرخطی استفاده کرد و و وارد حوزههایی مانند قدرتهای نفتی، کاپیتالیسم و اقتصاد جهانی شد. "ماجرای ماتئی" برنده جایزه نخل طلای جشنواره کن شد.
"لاکی لوچانو" (1974) فیلم بعدی رزی از شبکههای سیاسی و اجتماعی اطراف یک گانگستر بدنام پرده برداشت. "جسدهای سرشناس" (1976) یک تریلر سیاسی است که فساد در سیستم قضایی را مورد توجه قرار میدهد. این فیلم در جوایز دیوید دوناتلو که از آن به عنوان جوایز اسکار سینمای ایتالیا یاد میشود، جوایز بهترین فیلم و کارگردان را دریافت کرد.
رزی در 1979 برای فیلم "مسیح در ابولی توقف کرد" برنده جایزه بفتا بهترین فیلم خارجیزبان شد. این فیلم درباره تبعید کارلو لوی پزشک، نقاش و رماننویس ضدفاشیست است.
"سه برادر" (1981) فیلم بعدی رزی نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم خارجیزبان شد. فیلیپ نوآره، شارل وانل و میکله پلاچیدو در این فیلم بازی میکنند. داستان درباره مردی سالخورده است که با تلگراف سه سر خود را از مرگ مادرشان مطلع میکند.
رزی در 1984 پلاچیدو دومینگو را در اقتباسی از اپرای "کارمن" کارگردانی کرد. این فیلم نامزد جایزه گلدن گلوب بهترین فیلم خارجیزبان شد.
او در 1987 فیلم "وقایعنگاری یک مرگ از پیش اعلام شده" را بر مبنای رمان معروف گابریل گارسیا مارکز کارگردانی کرد. رزی در 1990 "ارتباط پالرمو" را کارگردانی کرد و در 1997 آخرین فیلم خود با عنوان "آتشبس" را با بازی جان تورتورو ساخت.
او سال 2012 جایزه شیر طلای یک عمر دستاورد شصت و نهمین دوره جشنواره فیلم ونیز را دریافت کرد. آن سال تقدیر برگزارکنندگان جشنواره ونیز از رزی با نمایش فیلمی مستند با صدای مارتین اسکورسیزی فیلمساز آمریکایی همراه بود که در آن بخشهایی از معروفترین فیلمهای او به نمایش درآمد.
رزی هفت جایزه دیوید دوناتلو در کارنامه داشت و از جشنواره بینالمللی فیلم تائورمینا (2004)، جشنواره فیلم برلین (2008) و جشنواره بینالمللی فیلم لوکارنو (2010) نیز جایزه یک عمر دستاورد دریافت کرد.
او از 1997 تا هنگام مرگ بیشتر بر تئاتر متمرکز بود. بسیاری از کارگردانان سینما از کوستا-گاوراس و فرانسیس فورد کوپولا تا مارتین اسکورسیزی، اولیور استون و کن لوچ تحت تأثیر سینمای او بودند.
روژه هانن بازیگر
روژه هانن بازیگر و کارگردان فرانسوی که بیش از همه برای بازی در سریال پلیسی "ناوارو" شهرت داشت، 11 فوریه (22 بهمن) از دنیا رفت. او که باجناق فرانسوا میتران رئیس جمهور پیشین فرانسه بود، هنگام مرگ 89 ساله بود.
هانن بیش از همه برای بازی در نقش کارآگاه ناوارو در مجموعه تلویزیونی فرانسوی "ناوارو" شهرت داشت که از 1989 تا 2006 روی آنتن میرفت.
روژه هانن متولد سال 1925 در الجزیره در الجزایر بود. پدر و مادرش فرانسوی بودند. او تحصیلات خود را در رشتههای حقوق و داروسازی به پایان برد. هانن از اوایل دهه 1950 با بازی در فیلم "راه دمشق" (1952) وارد دنیای سینما شد و با بازی در نقش مردان خشن به شهرت رسید.
او در دهه 1960 یکی از فیلمنامهنویسان دو فیلم جاسوسی به کارگردانی کلود شابرول بود. شابرول، هانن را در فیلمهای "ببر گوشت تازه دوست دارد" ("نام رمز: ببر"، 1964) و "ببر خود را با دینامیت معطر میکند" ("مأمور ما ببر"، 1965) کارگردانی کرد. هانن در این فیلمها نقش مأمور مخفی، ببر را بازی کرد.
"روکو و برادرانش" به کارگردانی لوکینو ویسکونتی، "از نفس افتاده" ساخته ژان-لوک گدار، "ماجرای یک شب" به کارگردانی هانری ورنوی، "زندهباد هانری چهارم، زندهباد عشق" ساخته کلود اوتان-لارا، "شیرینترین اعترافات" به کارگردانی ادوارد مولینارو و "بینوایان" ساخته روبرو حسین، از دیگر فیلمهای هانن است.
فلور پلرن وزیر فرهنگ فرانسه از هانن به عنوان بخشی از تخیل فرانسه یاد کرد و گفت: او قادر بود بسیاری از مردم را به هیجان درآورد و قادر بود نقش محبوب خود را با یک بعد هنری منطبق کند.
لویی ژوردان بازیگر
لویی ژوردان بازیگر معروف فرانسوی و ستاره فیلمهایی چون "ژیژی"، "نامه زنی ناشناس" و "اکتاپوسی" 14 فوریه (25 بهمن) در 93 سالگی از دنیا رفت.
لویی ژوردان که پا جای پای موریس شوالیه و شارل بوایه، دیگر بازیگران فرانسوی گذاشت و راه خود را در هالیوود باز کرد و بیش از همه برای بازی در فیلم موزیکال "ژیژی" و نقش ضدقهرمان فیلم جیمز باندی "اکتاپوسی" شهرت داشت، در خانه خود در بورلی هیلز درگذشت.
ژوردان در موزیکال "ژیژی" (1958) به کارگردانی وینسنت مینهلی در کنار لسلی کارون و موریس شوالیه نقشآفرینی کرد. "ژیژی" به نوعی، نسخه فرانسویشده "پیگمالیون" اثر جرج برنارد شاو بود که بعدها و در 1964 مبنای فیلم "بانوی زیبای من" نیز شد.
ژوردان در "ژیژی" که داستان آن در پاریس آغاز قرن بیستم روی میدهد نقش دوست خانوادگی دختری به نام ژیژی را بازی کرد، دختری که مادربزرگش و یک زن دیگر میخواهند او را به زنی محفلی تبدیل کنند.
"ژیژی" برنده 9 جایزه اسکار شد و هرچند ژوردان در میان نامزدها نبود، اما برای کار خود در این فیلم نامزد جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر کمدی یا موزیکال شد.
ژوردان سال 1921 در مارسی به دنیا آمد و در کن بزرگ شد. اولین فیلم او "دزد دریایی" (1939) به کارگردانی مارک آلگره بود و بعد در چند فیلم دیگر آلگره نیز بازی کرد.
او در 1947 با بازی در تریلر "پرونده پارادین" به کارگردانی آلفرد هیچکاک، برای اولین بار در یک فیلم انگلیسیزبان مقابل دوربین رفت. او بعد در "نامه زنی ناشناس" (1948)، شاهکار ماکس اوفولس با جون فونتین همبازی شد. ژوردان در این فیلم نقش یک مرد خوشگذران را بازی کرد که چندان به زنی که او را دوست دارد توجه نمیکند و زن در نهایت به خاطر او خودکشی میکند.
ژوردان در روایت سینمایی مینهلی از "مادام بوواری" که سال 1949 با بازی جنیفر جونز ساخته شد، نقش یکی از مردانی را بازی کرد که بوواری با آنها در ارتباط است.
او در "شبهای دکامرون" (1953) بار دیگر با فونتین همبازی شد و بعد به فرانسه برگشت تا در فیلم "Rue de l’Estrapade" با ژاک بکر کار کند. ژوردان در همان سالها در اروپا در رمانس سبک "سه سکه در چشمه" (1954) به کارگردانی ژان نگولسکو مقابل دوربین رفت. او در این فیلم به نقش یک شاهزاده ایتالیایی ظاهر شد.
ژوردان بعد به آمریکا برگشت و در 1956 در فیلم "قو" مقابل گریس کلی ظاهر شد. او در تریلر "جولی" (1956) نقش همسر بسیار حسود دوریس دی را بازی کرد و همان سال در کمدی رمانتیک فرانسوی "شب عروسی او" با بریژیت باردو همبازی شد.
ژوردان در 1960 در "کان-کان" بار دیگر با شوالیه همبازی شد. فرانک سیناترا و شرلی مکلین دیگر بازیگران این موزیکال متوسط بودند.
او در دهه 1950 در چند نمایش در برادوی روی صحنه رفت و همان سالها کار در تلویزیون را هم شروع کرد.
ژوردان در دهههای 1960 و 1970 در فیلمهایی نه چندان مطرح که بیشتر آنها اروپایی بودند بازی کرد. از جمله این فیلمها میتوان به "بینظمی" (1962) و "سلاطین" (1965) اشاره کرد.
کمدی عشقی "اشخاص سرشناس" (1963) به کارگردانی آنتونی اسکوییت یکی از فیلمهای مهم ژوردان در این مقطع است. او در این فیلم پرستاره کنار بازیگرانی چون الیزابت تیلور و ریچارد برتن نقشآفرینی کرد. ژوردان همچنین راوی فیلم "ایرما خوشگله" به کارگردانی بیلی وایلدر بود.
او در 1978 با بازی در " 13Rue de l’Amour" بعد از بیش از دو دهه به برادوی بازگشت. ژوردان سال 1983 در فیلم "اکتاپوسی" در نقش کمال خان، شاهزاده افغانی مقابل راجر مور در نقش جیمز باند ظاهر شد.
او در 1982 در فیلم هیولایی "موجود مردابی" به کارگردانی وس کریون بازی کرد و در 1989 در دنباله آن با عنوان "بازگشت موجود مردابی" نیز مقابل دوربین رفت. ژوردان در 1992 پس از بازی در فیلم "سال ستاره دنبالهدار" به کارگردانی پیتر ییتس خود را بازنشسته کرد. او سالهای آخر عمر را در جنوب فرانسه همینطور بورلی هیلز گذراند.
ژوردان در 2010 در لس آنجلس نشان لژیون دونوور را دریافت کرد. تعدادی از دوستانش از جمله سیدنی پواتیه و کرک داگلاس در مراسم تقدیر از او حضور داشتند.
پسرش لویی هنری ژوردان در 1981 بر اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر درگذشت. همسرش برت فردریک ژوردان که بیش از شش دهه با او زندگی کرد، 2014 از دنیا رفت.
لئونارد نیموی بازیگر
لئونارد نیموی بازیگر آمریکایی که خاطراتش را در کتاب "من اسپاک نیستم" (1975) روایت کرد، اما برای همیشه با نقش آقای اسپاک در مجموعه تلویزیونی و بعدها سری فیلمهای "سفر ستارهای" در یادها خواهد ماند، 27 فوریه (8 اسفند) از دنیا رفت. او بر اثر بیماری انسداد ریوی مزمن در 83 سالگی درگذشت.
زمانی که بازی در نقش آقای اسپاک، افسر نیمهزمینی/نیمه فضایی اهل ولکان و مرد بسیار منطقی در اولین مجموعه تلویزیونی "سفر ستارهای" (69-1966 - در ایران "پیشتازان فضا") به نیموی پیشنهاد شد، او بازیگری بود که به شیوه متد اکتینگ آموزش دیده بود. این سریال هشت سپتامبر 1966 روی آنتن رفت و از نیموی یک ستاره ساخت. اسپاک با ظاهری نامتعارف یکی از سرنشینان اصلی سفینه اینترپرایز بود، اما نیموی یک جورهایی نسبت به "سفر ستارهای" تردید داشت.
او در 1995 کتابی دیگر از خاطرات خود این بار با عنوان "من اسپاک هستم" منتشر کرد که در آن به بهترین شکل حس خود نسبت به این شخصیت را بیان کرده است.
او پس از بازی در دو فیلم "سفر ستارهای" با عنوان "سفر ستارهای: فیلم سینمایی" (1979) و "سفر ستارهای 2: خشم خان" (1982)، دو فیلم این مجموعه سینمایی را کارگردانی کرد: "سفر ستارهای 3: جستجو برای اسپاک" (1984) و "سفر ستارهای 4: سفر بازگشت به خانه" (1986).
نیموی در سالهای آخر عمر در "سفر ستارهای" به کارگردانی جی.جی. آبرامز که سال 2009 به نمایش درآمد و این مجموعه را از نو آغاز کرد، حضوری کوتاه داشت. او در دنباله آن فیلم "سفر ستارهای درون تاریکی" (2013) نیز بازی کرد که آخرین فیلمش هم بود.
"سفر ستارهای 5: آخرین مرز" (1989) و "سفر ستارهای 6: سرزمین کشفنشده" (1991) دیگر فیلمهایی بودند که نیموی در آنها به نقش اسپاک ظاهر شد.
نیموی که متولد 1931 در بوستن در ماساچوست از یک خانواده مهاجر اوکراینی بود، در 1987 کمدی "سه مرد و یک بچه" را کارگردانی کرد و روی صندلی کارگردانی چند فیلم دیگر هم نشست. او خارج از سینما و تلویزیون یک شاعر، عکاس، موزیسین و بازیگر تئاتر بود.
نیموی چند روز پیش از مرگ در توئیتر متنی نوشت که نگاه شاعرانه او به زندگی را نشان میدهد: زندگی مثل یک باغ است. میتوان لحظههای عالی داشت، اما جز در خاطرات نمیتوان آنها را حفظ کرد.
آلبرت میزلز مستندساز و فیلمبردار
آلبرت مِیزلِز مستندساز و فیلمبردار نامزد اسکار که دو جایزه امی در کارنامه داشت، پنجم مارس (14 اسفند) از دنیا رفت. او که متولد سال 1926 در بروکلاین در ماساچوستس بود، هنگام مرگ 88 ساله بود.
میزلز همکاری طولانی با برادرش دیوید داشت. دیوید در 1987 درگذشت. آنها در 1974 با مستند "Christo’s Valley Curtain" نامزد اسکار بهترین مستند کوتاه شدند.
برادران میزلز در 1987 برای "ولادیمیر هوروویتس: آخرین رمانتیک" جایزه امی دریافت کردند و آلبرت در 1991 برای "سربازان موسیقی" به طور مشترک برنده جایزه امی شد.
مستند "فروشنده" (Salesman) تولید 1968 به کارگردانی آلبرت و دیوید درباره چهار فروشنده است که در خانهها میروند تا کتابهای مقدس گرانقیمت را به کسانی بفروشند که توان خریدن آن را ندارند.
"Gimme Shelter" تولید 1970 فیلمی مستند درباره یکی از تورهای گروه رولینگ استونز است که به خشونت کشیده شد.
میزلز و برادرش در مستند "Grey Gardens" تولید 1975 دنیای نامتعارف ادیت بوویه بیل و دخترش از اقوام ژاکلین کندی اوناسیس را مورد بررسی قرار داد. آنها در یک خانه در حال نابودی در لانگ آیلند زندگی میکردند. برادران میلز دو نفر از چهار کارگردان این مستند بودند. آلبرت در 2006 دنباله این مستند را با عنوان "The Beales of Grey Gardens" ساخت.
او همچنین یکی از فیلمبرداران مستند برنده اسکار "وقتی ما سلاطین بودیم" (1996) درباره محمد علی بود.
آلبرت میزلز در مقام فیلمبردار 74 فیلم و در مقام کارگردان یا همکار کارگردان 49 فیلم در کارنامه داشت. او این اواخر به عنوان فیلمبردار در تولید مستند "Keith Haring & the Moving Mural" مشارکت کرد و مستند "In Transit" به کارگردانی خودش را در مرحله پس از تولید داشت.
میزلز در 1998 جایزه رئیس جامعه فیلمبرداران آمریکا را دریافت کرد و در 2011 به خاطر دستاوردهای چشمگیر خود در حوزه مستندسازی از جشنواره کمرایمیج جایزه گرفت.
مانوئل دی اولیویرا کارگردان
مانوئل دی اولیویرا کارگردان پرتغالی که دوران کاریاش 9 دهه ادامه داشت و پیرترین فیلمساز در قید حیات دنیا بود، دوم آوریل (13 فروردین) در 106 سالگی از دنیا رفت. از دی اولیویرا به عنوان پیشکسوت سینمای پرتغال یاد میشود، همینطور فیلمسازی که بیشترین نقش را در افزایش اعتبار سینمای این کشور در صحنه بینالمللی داشت.
کار دی اولیویرا بسیار مورد تحسین بود و او در دوران کاری خود حدود 12 جایزه یک عمر دستاورد از جشنوارههای سینمایی مهم دنیا دریافت کرد، از جمله جایزه شیر طلای افتخاری جشنواره فیلم ونیز در سال 2004 و جایزه نخل طلای افتخاری جشنواره فیلم کن در سال 2008.
او همچنین سال 1999 برای فیلم "نامه" جایزه داوران جشنواره کن را گرفت و سال 1991 برای فیلم "کمدی الهی" برنده جایزه ویژه داوران جشنواره ونیز شد.
با این حال، فیلمهای دی اولیویرا به خاطر اینکه اغلب متون ادبی سنگین را مورد اقتباس قرار میداد، فضای تئاتری فیلمهایش و اینکه واژهها به اندازه تصاویر در فیلمهایش اهمیت داشتند، در سطح بینالمللی و بخصوص در آمریکا به طور محدود توزیع میشد.
دی اولیویرا تا 55 سالگی تنها دو فیلم بلند داستانی را به پایان رساند، اما بعد از آن تا 102 سالگی 29 فیلم ساخت. عجیب اینکه یکی از این فیلمها به نام "خاطرات و اعترافات" به درخواست او اکران عمومی نشد و دی اولیویرا خواست این فیلم بعد از مرگش به نمایش درآمد. آخرین فیلم او "پیرمرد بلم" سال گذشته در جشنواره ونیز روی پرده رفت.
دی اولیویرا سال 1908 در پورتو در شمال پرتغال به دنیا آمد. پدرش یک کارخانهدار بود و او در خانوادهای مرفه بزرگ شد.
از دستاوردهای پدر دی اولیویرا راهاندازی یک کارخانه انرژی الکتریکی و تولید اولین لامپهای الکتریکی در پرتغال بود. در جریان انقلاب 1974 در پرتغال، این کارخانه توسط مخالفان چپگرای رژیم فاشیستی اشغال و پس از آن ورشکسته شد. دی اولیویرا بخش زیادی از ثروت خود از جمله خانه قدیمیاش را از دست داد. عجیب آنکه او پیش از این توسط عوامل همین رژیم بازداشت شده بود و ماموران سانسور از دهه 1930 تا 1970 عملاً اجازه نداده بودند او پروژههای داستانی خود را به نتیجه برساند.
دی اولیویرا در کنار استعدادهای هنری یک ورزشکار درجه یک هم بود و در غواصی، مسابقات اتوموبیلرانی، پرش با نیزه و آکروباتبازی مهارت داشت. او پیش از آنکه دانشکده را رها کند، شیفته استادان سینمایی آلمان، آمریکا و روسیه از آیزنشتاین تا مکس لندر بود و بعد مدتی نیز بازیگری میکرد، از جمله سال 1933 در اولین فیلم ناطق پرتغالی به نام "آهنگ لیسبون" بازی کرد.
دی اولیویرا دو سال پیش از آن در 1931 با "کار کردن روی رود دورو" اولین فیلم و شاید معروفترین فیلم کوتاهش وارد دنیای سینما شد. او در دوران دیکتاتوری آنتونیو دی اولیویرا سالازار عملاً نتوانست آزادانه کار کند و بین 1942 تا 1971 تنها دو فیلم بلند داستانی ساخت: درام "Aniki-Bobo" و فیلم نیمه مستند/نیمه داستانی "آیین بهار".
دی اولیویرا سال 1992 در یک مصاحبه درباره این دوره کاری خود گفت: مدتها تأمل میکردم. به تدریج متوجه شدم میخواهم چه کار کنم... بعد از "آیین بهار" به ماهیت سینما پی بردم، به ارزش زبان.
در دهه 1970 وقتی بیشتر همدورههای دی اولیویرا بازنشسته شده بودند، دوران کاری برجسته او با چهار فیلم با موضوع عشق نافرجام ("گذشته و حال"، "Benilde or the Virgin Mother"، "عشق محتوم" و "فرانسیسکا"). سه فیلم آخر علاقه همیشگی او به اقتباس از آثار نویسندههای بزرگ پرتغالی ژوزه رژیو، کامیلو کاستلو برانکو و اوگوستینا بسا-لوییس را نشان میدهد و اکنون از آنها به عنوان مهمترین فیلمهای او یاد میشود.
تا سال 1985 که دی اولیویرا اقتباس هفت ساعته و بلندپروازانه خود از "The Satin Slipper" اثر پل کلودل را مقابل دوربین برد، تقریباً هر سال یک فیلم میساخت و موضوعات و سبکهای مختلف را مورد توجه قرار میداد، از جمله نگاه حماسی و شخصی به تاریخ پرتغال ("No, or the Vain Glory of Command ")، یک اقتباس خلاقانه از "مادام بواری" ("Abraham’s Valley ")، کمدی سیاه ("آدمخوارها") و داستانگویی مخصوص خودش ("My Case"، "کمدی الهی" و "اضطراب"). او همچنان نظرها را به خود جلب و طرفداران جدید پیدا میکرد. سال 2010 فیلم "مورد عجیب آنجلیکا" او در کن بسیار مورد توجه قرار گرفت.
در بسیاری از فیلمهای دی اولیویرا "دیوار چهارم" شکسته میشود و بازیگران مستقیم با تماشاگر صحبت میکنند. هرچند او در عصر سینمای صامت بزرگ شد، اما علاقه زیادی به صدا داشت.
با افزایش نگاه مثبت منتقدان به آثار دی اولیویرا، او توانست توجه ستارههای بینالمللی را به پروژههای خود جلب کند. کسانی مانند جان مالکوویچ که در سه فیلم "صومعه"، "به خانه میآیم" و "A Talking Picture" با او کار کرد. درام تاریخی و فرانسویزبان "گیبو و سایه" با بازی کلودیا کاردیناله و ژان مورو سال 2012 به نمایش درآمد.
ریچارد کورلیس منتقد
ریچارد کورلیس منتقد فیلم نامآشنا و قدیمی مجله تایم که در دوران کاری خود حدود 2500 مطلب در این هفتهنامه نوشت، 23 آوریل (سوم اردیبهشت) در نیویورک از دنیا رفت. کورلیس یک هفته پیش از مرگ دچار یک سکته مغزی شدید شده بود.
کورلیس او به مدت 35 سال برای مجله تایم در نیویورک مطلب مینوشت و قدیمیترین منتقد فیلم این هفتهنامه بود. کورلیس حدود پنج دهه در حوزه نقدنویسی فیلم فعال بود. او در دوران کاری خود در تایم حدود 2500 مطلب نوشت و در این مدت چهار کتاب هم به بازار داد.
نانسی گیبز سردبیر تایم، کورلیس را "استاد استفاده از واژهها" نامید و نوشت: واژهها ابزار او بودند، اسباببازیهای او، تا جایی که گاهی اوقات احساس میشد او باید مینوشت، همانطور که ما باید نفس بکشیم و غذا بخوریم و بخوابیم.
ریچارد زاگلین منتقد تئاتر مجله تایم نیز در مطلبی که در وبسایت این نشریه منتشر شد، به کورلیس ادای احترام کرد و نوشت: نقدهای او بااقتدار بود، اما نه تهدیدآمیز. او درباره دنیای سینما اطلاعاتی در حد یک دانشنامه داشت، اما هیچوقت آن را به رخ نمیکشید. نثر او لذتبخش و درخشان بود.
زاگلین، کورلیس را "یک خوره کار" نامید که شبها تا دیر وقت کار میکرد و گاهی اوقات تا صبح در دفتر کارش میماند.
کورلیس در فیلادلفیا بزرگ شد. او فرزند یک تاجر و معلم کلاس اول بود. اولین فیلمی که دید "Cheaper by the Dozen" به کارگردانی والتر لانگ تولید 1950 بود. کورلیس پنج ساله بود که این فیلم را دید و بعدها وقتی "مهر هفتم" ساخته اینگمار برگمان را دید، برای اولین بار به این فکر کرد که سینما یک هنر است.
او از دانشکده سینت جوزف در فیلادلفیا دانشآموخته شد و در دانشگاه کلمبیا و نیویورک نیز در رشته سینما درس خواند. کورلیس پیش از آنکه به تایم بپیوندد، برای "نشنال ریویو"، "سوهو ویکلی نیوز" و "نیو تایمز" و چند جای دیگر نقد مینوشت. او همچنین از 1970 سردبیر نشریه "فیلم کامنت" چاپ جامعه فیلم مرکز لینکلن بود و سالها نیز عضو کمیته انتخاب جشنواره فیلم نیویورک بود.
او در 1970 به تایم ملحق شد و به همراه ریچارد شیکل برای این مجله نقد فیلم مینوشت. او همزمان در حوزه تئاتر، تلویزیون و دیگر موضوعات مورد علاقه خود مطلب مینوشت.
تاد مکارتی منتقد ارشد نشریه هالیوود ریپورتر درباره او نوشت: ریچارد کورلیس و دوست فقید و بزرگش راجر ابرت، بین نسل منتقدان و خبرنگاران سینمایی که اواخر دهه 1960 ظهور کردند، دو نمونه فوقالعاده در استفاده ماهرانه از واژهها بودند.
مری همسر کورلیس کیوریتور آرشیو عکس فیلم موزه هنر مدرن است. آنها سال 1969 ازدواح کردند.
دان منکهویتس فیلمنامهنویس
دان منکهویتس عضو یکی از خانوادههای مهم هالیوود که برای فیلم "میخواهم زنده بمانم!" با بازی سوزان هیوارد نامزد اسکار شد و در تلویزیون نیز فعال بود، 25 آوریل (پنجم اردیبهشت) از دنیا رفت. منکهویتس بر اثر نارسایی احتقانی قلب در خانه خود در مونروویا در کالیفرنیا درگذشت. او 93 ساله بود.
او یکی از فیلمنامهنویسان فیلم "میخواهم زنده بمانم!" (1958) به کارگردانی رابرت وایز بود و برای کار خود نامزد اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی شد. سوزان هیوارد در این فیلم که از روی داستانی واقعی ساخته شد، نقش یک زن خیابانی را بازی میکند که به اشتباه به قتل متهم و بعداً اعدام میشود. (هیوارد برای "میخواهم زنده بمانم!" برنده اسکار بهترین بازیگر زن شد.)
دان منکهویتس متولد سال 1922 برلین در آلمان بود. او پسر هرمان جی. منکهویتس بود که برای فیلمنامه "همشهری کین" به همراه اورسن ولز اسکار بهترین فیلمنامه را دریافت کرد. دان منکهویتس همچنین برادرزاده جوزف ال. منکهویتس بود که برای فیلمهای "نامهای به سه همسر" و "همه چیز درباره ایو" برنده دو جایزه اسکار بهترین کارگردان و فیلمنامه شد.
فرانک منکهویتس، برادر دان که دستیار رابرت اف. کندی و جرج مگاورن، نامزدهای ریاست جمهوری از حزب دموکرات بود، اکتبر پیش از دنیا رفت. بن منکهویتس مجری شبکه "ترنر کلاسیک موویز" پسر فرانک است. جان منکهویتس پسر دان یکی از نویسندگان و مدیران تولید سریال "خانه پوشالی" است.
دان منکهویتس از دانشگاه کلمبیا فارغالتحصیل شد، در مقطعی در ارتش بود و مدتی هم برای مجله نیویورکر مطلب مینوشت. رمان "محاکمه" نوشته او سال 1955 مبنای فیلمی به همین نام با بازی گلن فورد شد.
منکهویتس نویسنده اپیزودهای اول سریال پزشکی "مارکوس ولبی، پزشک" با بازی رابرت یانگ و جیمز برولین – که از 1969 تا 1976 از شبکه ایبیسی پخش شد - و سریال پلیسی "آیرونساید" با بازی ریموند بر - که از 1967 تا 1975 روی آنتن شبکه انبیسی رفت – بود. او برای هر دو سریال نامزد جایزه امی شد.
منکهویتس همچنین یکی از نویسندگان تعدادی از اپیزودهای سریالهای "سفر ستارهای"، " Profiles in Courage"، "منیکس"، " Playhouse 90"، "مکمیلان و همسر"، "سایمن و سایمن" و "مکگایور" بود.
اندرو لسنی فیلمبردار
اندرو لسنی فیلمبردار استرالیایی که حدود 40 سال در دنیای سینما فعال بود و در تمام فیلمهای "ارباب حلقهها" و ˝هابیت˝ کار کرد، 27 آوریل (هفتم اردیبهشت) بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت. او 59 ساله بود.
لسنی در سری فیلمهای "ارباب حلقهها" و "هابیت" به کارگردانی پیتر جکسن که بر مبنای مجموعه داستانهای فانتری جی. آر. آر. تولکین ساخته شدند، کار کرد و فیلمبردار چند بلاکباستر چون "ظهور سیاره میمونها" و "من افسانه هستم" با بازی ویل اسمیت هم بود.
او که متولد سال 1956 در سیدنی بود، در سال 2002 برای کار خود در اولین فیلم مجموعه سینمایی "ارباب حلقهها" با عنوان "یاران حلقه" برنده اسکار بهترین فیلمبرداری شد. لسنی آن زمان به شوخی گفت: به هیچکس توصیه نمیکنم که در یک سهگانه کار کند.
او پس از کار در مجموعه "ارباب حلقهها" در فیلمهای "کینگ کونگ"، "استخوانهای دوستداشتنی" و این اواخر سهگانه "هابیت" به همکاری خود با جکسن ادامه داد.
آخرین فیلم لسنی "پیشگوی آب" به کارگردانی راسل کرو بود که بهار امسال اکران شد.
مایکل بلیک نویسنده
مایکل بلیک نویسنده آمریکایی که برای اقتباس سینمایی از رمان "با گرگها میرقصد" نوشته خودش برنده جایزه اسکار شد، دوم مه (12 اردیبهشت) در 69 سالگی از دنیا رفت. او بعد از یک بیماری طولانی در توسان در ایالت آریزونا درگذشت.
بلیک متولد سال 1945 در فورت براگ در کارولینای شمالی بود. او در 1988 رمان "با گرگها میرقصد" را نوشت که بیش از 3.5 میلیون نسخه فروش داشت و به 15 زبان ترجمه شد. مت مورفی تهیهکننده روی اقتباسی صحنهای از این رمان کار میکند.
"با گرگها میرقصد" در سال 1990 مبنای فیلمی سینمایی به کارگردانی کوین کاستنر با بازی او در نقش اصلی شد. این فیلم برنده هشت جایزه اسکار از جمله جوایز بهترین فیلم و کارگردان شد و بلیک نیز جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی را دریافت کرد. او همچنین برنده جایزه گلدن گلوب و جایزه انجمن نویسندگان آمریکا شد.
همکاری حرفهای بلیک و کاستنر با فیلم "شوالیههای استیسی" (1983) شروع شد که بلیک فیلمنامه آن را نوشت و کاستنر در آن بازی کرد. کاستنر همچنین از بلیک خواست دو فیلمنامه دیگر برای او بنویسد.
سال 2011 شرکت کنستانتین فیلمز بلیک را استخدام کرد تا از روی رمان آلمانی "Winnetou" یک فیلمنامه بنویسد. سال 2014 شرکت آستروف حقوق ساخت دنباله "با گرگها میرقصد" با عنوان "جاده مقدس" را خریداری کرد. دانشگاه نیو مکزیکو که بلیک پیش از آغاز کار هنری مدتی کوتاه در آنجا تحصیل میکرد، آرشیو آثار او را در اختیار دارد.
کریستوفر لی بازیگر
سر کریستوفر لی بازیگر بریتانیایی که بیش از همه برای بازی در نقش دراکولا شهرت داشت، هفتم ژوئن (17 خرداد) در 93 سالگی از دنیا رفت. او به خاطر مشکل قلبی و تنفسی در بیمارستان چلسی و وستمینستر در لندن بستری بود.
لی که متولد 1922 در لندن بود با بیش از 200 فیلم سینمایی و تلویزیونی در شش دهه، یکی از پرکارترین بازیگران نسل خودش بود.
او اولین بار سال 1948 در فیلم "کریدور آینهها" بازی کرد و در دهههای 1950 و 1960 با بازی در فیلمهای ترسناک تولید استودیو همر به شهرت زیادی رسید.
لی بیش از همه برای بازی در نقش اصلی سری فیلمهای "دراکولا" شهرت داشت که ازجمله آنها میتوان به "دراکولا" (1958)، "دراکولا: شاهزاده ظلمت" (1965)، "دراکولا از گور برخاسته است" (1968) و... اشاره کرد.
او در خیلی فیلمها نیز در نقش ضدقهرمانان ظاهر شد، از جمله اسکارامانگا در فیلم جیمز باندی "مرد تپانچه طلایی"، سارومان در فیلمهای "ارباب حلقهها" و کنت دوکو در پیشدرآمد فیلمهای "جنگهای ستارهای".
تعدادی از تحسینشدهترین نقشآفرینیهای لی در فیلمهای "کالت" بود. او در فیلم "مرد حصیری" درباره یک جامعه دورافتاده که در جزیرهای اسکاتلندی زندگی میکنند و "جناح" درباره بنیانگذار پاکستان بازی کرد.
"مومیایی"، "راسپوتین"، "راهب دیوانه" و "چهره فو مانچو" از دیگر فیلمهای اوست.
لی در دوران جنگ جهانی به عنوان مأمور عملیات ویژه خدمت میکرد و در چند عملیات جاسوسی و خرابکاری در اروپای تحت اشغال نازیها مشارکت داشت. او هیچگاه درباره نقش خود در این چند عملیات صحبت نکرد.
سر کریستوفر سال 2011 به تلگراف گفت: من مأمور عملیات ویژه بودم، اما ما اجازه نداریم - در گذشته، حال و آینده - درباره هیچ ماموریتی صحبت کنیم. فقط این را بگویم که در عملیات ویژه بودم. همین و بس. مردم میتوانند هر جور که دوست دارند آن را تعبیر کنند.
کارنامه شلوغ لی باعث شد او در کتاب رکوردهای جهانی گینس چند رکورد داشته باشد، ازجمله بیشترین نقشآفرینیهای مرتبط توسط یک بازیگر مرد در قید حیات، بیشترین تعداد فیلم دارای صحنههای شمشیربازی با حضور یک بازیگر مرد و بلندقدترین بازیگر مرد نقشهای اصلی (قد لی حدود 196 سانت بود). او سال 2009 شوالیه شد.
لی بهجز فعالیت موفق در حوزه بازیگری بهعنوان خواننده هوی متال هم فعالیت میکرد و در دو دهه اخیر چهار آلبوم بیرون داد. دو تا از این آلبومها ("شارلمانی: شمشیر و صلیب" و "شارلمانی: طالع مرگ") درباره شارلمانی امپراتور قرونوسطایی بودند.
لی سال گذشته تولد 92 سالگی خود را با انتشار نسخهای هوی متال از یک ترانه کلاسیک فرانک سیناترا جشن گرفت. "شیوه من" (My Way) یکی از هفت آهنگ آلبوم "شوالیه متال" (Metal Knight) است که با همکاری گروه ایتالیایی "راپسودی آو فایر" ضبط شد.
او سال 2013 نیز در سالگرد 91 سالگی خود آلبوم "شارلمانی: طالع مرگ" را به بازار داد.
لی در دوران کاری خود در تولید چند ترانه هوی متال مانند "مرد حصیری" از گروه آیرون میدن و "مردی با تپانچه طلایی" از آلیس کوپر نقش کوچکی داشته است.
سر کریستوفر 54 سال پیش با بیرگیت کرونکه مدل سابق دانمارکی ازدواج کرد. آنها یک دختر به نام کریستوفر دارند.
جیمز هورنر آهنگساز
جیمز هورنر آهنگساز آمریکایی که برای فیلم "تایتانیک" برنده دو جایزه اسکار شد و سازنده موسیقی فیلمهایی چون "آواتار"، "شجاعدل"، "آپولو 13" و "یک ذهن زیبا" بود، 22 ژوئن (اول تیر) درگذشت.
هورنر بر اثر سقوط هواپیمای شخصی خود در منطقهای دورافتاده در 60 مایلی شمال سانتا باربارا در کالیفرنیا جان خود را از دست داد. او 61 ساله بود.
آتشنشانان بقایای هواپیما را بدون اینکه سرنشینی زنده باشد، پیدا کردند. بر اثر سقوط هواپیما بوتهزاری به مساحت یک آکر در آتش سوخت. دلیل سقوط هواپیما هنوز مشخص نیست.
هورنر یکی از محبوبترین آهنگسازان 30 سال اخیر بود و موسیقی متن بیش از 100 فیلم را ساخت. ساندترک "تایتانیک" و آهنگ موفق "My Heart Will Go On" با صدای سلین دیون که هورنر آن را با همکاری ویل جنینگز نوشت، پرفروشترین آلبوم موسیقی متن تاریخ است. حدود 30 میلیون نسخه از این آلبوم در دنیا به فروش رسیده است.
سازندگان فیلمهای پاپ کورنی علاقه زیادی داشتند با هورنر همکاری کنند. از کارهای اخیر او میتوان به "اسپایدرمن شگفتانگیز" و "کاراته کید" اشاره کرد. او همچنین آهنگساز فیلمهای "چگونه گرینچ کریسمس را دزدید"، "توفان کامل"، "خطر واضح و حاضر" و "عزیزم من بچهها را کوچک کردم" بود.
هورنر متولد 14 اوت 1953 در لس آنجلس بود. پدرش هری هورنر طراح صحنه بود. سالهای شکلگیری او در لندن گذشت. هورنر در کالج سلطنتی موسیقی لندن شرکت کرد، اما بعد به لس آنجلس بازگشت و از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در رشته موسیقی فارغالتحصیل شد.
او فعالیت هنری خود را با فیلمهای کوتاه موسسه فیلم آمریکا (AFI) و فیلمهای راجر کورمن شامل "بانوی سرخپوش" و "نبرد آنسوی ستارهها" آغاز کرد و خیلی زود برای کار در فیلمهای استودیویی مهم مانند "سفر ستارهای 2: خشم خان" و "سفر ستارهای 3: در جستجوی اسپاک" دعوت به کار شد. کارهای هورنر در دهه 1980 در فیلمهایی چون "48 ساعت"، "پیله" و "ویلو" همهفنحریف بودن او را ثابت کرد.
هورنر در دهه 1990 فیلمهایی مانند "بازیهای میهنپرستانه"، "افسانههای پاییز" و "باج" را به کارنامه خود اضافه کرد و بعد با "تایتانیک" به موفقیت فراوان دست پیدا کرد. او برای این فیلم به کارگردانی جیمز کامرون برنده جوایز اسکار و گلدن گلوب بهترین موسیقی و ترانه شد
هورنر برای فیلمهای "An American Tail" تولید 1986، "بیگانهها" (1986)، "مزرعه رؤیاها" (1989)، "شجاعدل" (1995)، "آپولو 13" (1995)، "یک ذهن زیبا" (2001)، "خانهای از شن و مه" (2003) و "آواتار" (2009)، هشت بار دیگر نامزد دریافت جایزه اسکار شد.
او پنج جایزه گرمی نیز در کارنامه داشت که سه جایزه آن برای "تایتانیک" بود و شش بار دیگر نامزد دریافت این جایزه شد.
جری واینتراب تهیهکننده
جری واینتراب تهیهکننده سینما که سابقه همکاری با تعدادی از مهمترین چهرههای دنیای سینما و موسیقی چون رابرت آلتمن، استیون سودربرگ، الویس پرسلی، فرانک سیناترا و لد زپلین را داشت، ششم ژوئیه (15 تیر) از دنیا رفت. او در خانه خود در سانتا باربارا بر اثر ایست قبلی در 77 سالگی درگذشت.
باز فیلمهای واینتراب در مقام تهیهکننده میتوان به "نشویل" به کارگردانی رابرت آلتمن در 1975، "اوه، خدا!" به کارگردانی کارل راینر در 1977، "گشتزنی" به کارگردانی ویلیام فریدکین در 1980، "Diner" به کارگردانی بری لوینسن در 1982، "کاراته کید" به کارگردانی جان آویلدسن در 1984 و "یازده یار اوشن" به کارگردانی استیون سودربرگ در 2001 اشاره کرد. فیلم موفق "کاراته کید" سه دنباله و یک مجموعه تلویزیونی و "یازده یار اوشن" دو دنباله به همراه داشتند.
سال گذشته مستند "سال زندگی خطرناک" درباره تغییرات شرایط جوی جایزه امی بهترین مستند یا مجموعه غیرداستانی را برای واینتراب به همراه داشت. او در 2013 نیز با فیلم تلویزیونی "پشت شمعدان" به کارگردانی استیون سودربرگ با بازی مایکل داگلاس در نقش لیبراچی پیانیست آمریکایی، برنده جایزه امی بهترین سریال کوتاه یا فیلم تلویزیونی شد.
واینتراب متولد 1937 در بروکلین در نیویورک بود و در برانکس بزرگ شد. او پیش از آنکه در اواسط دهه 1970 با "نشویل" وارد سینما شود، در موسیقی کارنامهای موفق داشت. او مدیر برنامههای جان دنور بود و در مقام کنسرتگذار با تعدادی از چهرههای معروف ازجمله فرانک سیناترا، لد زپلین، الویس پرسلی، نیل دایموند و کارپرنترز همکاری کرد.
او در 2010 با همکاری ریچ کوهن نویسنده، کتاب خاطرات خود با عنوان "وقتی دیگر حرف نمیزنم، متوجه میشوی که مردهام: داستانهایی مفید از یک مرد قانعکننده" را نوشت.
واینتراب به لحاظ سیاسی محافظهکار و از دوستان نزدیک جرج دبلیو بوش رئیسجمهور سابق آمریکا بود. بوش پسر، کلونی که در سری فیلمهای "اوشن" با او همکاری کرد و رالف ماکیو بازیگر اصلی "کاراته کید" جزو اولین کسانی بودند که درگذشت او را تسلیت گفتند.
عمر شریف بازیگر
عمر شریف بازیگر پرشور متولد مصر که با نقشهای بهیادماندنی در فیلمهای "لورنس عربستان"، "دکتر ژیواگو" و "دختر بامزه" یکی از بزرگترین ستارههای سینمای جهان در دهه 1960 بود و بیش از 100 اثر سینمایی و تلویزیونی در کارنامه هنری داشت، 10 ژوئیه (19 تیرماه) درگذشت. او 83 ساله بود.
شریف بر اثر یک سکته قلبی در بیمارستانی در قاهره از دنیا رفت. ماه مه اعلام شده بود او با بیماری آلزایمر دست و پنجه نرم میکند.
شریف پس از موفقیت جهانی "لورنس عربستان" به کارگردانی دیوید لین در 1962 که در آن با پیتر اوتول همبازی بود، اولین بازیگر عرب بود که در دنیا به شهرت رسید. بخشی از این موفقیت به خاطر حضور جذاب شریف در فیلم حماسی لین بود. "لورنس عربستان" اولین نقش انگلیسیزبان شریف بود. این فیلم نامزدی اسکار بهترین بازیگر مرد مکمل و جایزه گلدن گلوب را برای او به همراه داشت.
شریف به دنبال موفقیت "لورنس عربستان" یکی از بازیگران پرکار هالیوود شد. او در 1964 در سه فیلم "اسب کهر را بنگر" به کارگردانی فرد زینهمان، "سقوط امپراتوری رم" به کارگردانی آنتونی مان و "رولزرویس زرد" به کارگردانی آنتونی اسکوییت بازی کرد.
او در 1965 نیز در سه فیلم مقابل دوربین رفت که "دکتر ژیواگو" به کارگردانی دیوید لین یکی از آنها بود. او در این فیلم که از روی رمان معروف بوریس پاسترناک ساخته شد برای اولین بار در فیلمی انگلیسیزبان نقش اصلی را ایفاء کرد. "دکتر ژیواگو" که شریف در آن با جولی کریستی همبازی بود، دومین جایزه گلدن گلوب را برای او به همراه داشت.
شریف به خاطر لهجه و ظاهر خوب خود توانست در فیلمهای مختلف نقشهای متفاوت بازی کند. او در "اسب کهر را بنگر" نقش یک اسپانیایی را بازی کرد، در "دکتر ژیواگو" به نقش یک روسی ظاهر شد و در "چنگیز خان" به نقش یک مغول مقابل دوربین رفت.
"دختر بامزه" ساخته ویلیام وایلر با بازی باربارا استرایسند از دیگر فیلمهای مطرح این بازیگر مصری در هالیوود است. شریف در این فیلم نقش یک قمارباز یهودی نیویورکی را ایفاء کرد. او در "شب ژنرالها" هم در نقش یک ژنرال آلمانی در جنگ جهانی دوم ظاهر شد.
نقش شریف در فیلم "دختر بامزه" جنجالی شد. پس از جنگ شش روزه بین اعراب از جمله مصر با اسرائیل در 1967 مدیران شرکت کلمبیا در نظر داشتند بازیگر دیگری را جایگزین او کنند. بعداً با انتشار عکسی از یک صحنه فیلم با حضور شریف و استرایسند، مطبوعات مصر جریانی به راه انداختند که حق شهروند مصر بودن از او سلب شود.
وسترن "طلای مکنا" به کارگردانی جی. لی. تامپسن با بازی گرگوری پک و تلی ساوالاس و فیلم عاشقانه "مایرلینگ" به کارگردانی ترنس یانگ که شریف در آن با کاترین دونوو همبازی بود، از دیگر فیلمهای مهم او در اواخر دهه 1960 بودند.
شریف در دهه 1970 نیز پرکار بود، اما چندان در نقشهای قابل توجه ظاهر نشد. تریلر "هسته تمر هندی" به کارگردانی بلیک ادواردز با بازی جولی اندروز و تریلر "نیروی نابودکننده" به کارگردانی ریچارد لستر با بازی ریچارد هریس از فیلمهای شاخص شریف در این سالها هستند.
او از اواسط دهه 1980 به طور پراکنده در سینمای مصر، جایی کار هنری خود را از 1953 در آن آغاز کرد، فعالیت داشت.
شریف در 2003 برای بازی در فیلم "موسیو ابراهیم" به کارگردانی فرانسوا دوپیرون مورد تحسین قرار گرفت. او در این فیلم نقش یک مغازهدار مسلمان ترک در پاریس را بازی میکند که نقش یک پدر را برای پسری یهودی عهدهدار میشود. شریف برای کار خود در این فیلم جایزه سزار بهترین بازیگر مرد را دریافت کرد.
شریف همان سال در سریال فرانسوی و 23 اپیزودی "Petits mythes urbains" نقش یک راننده تاکسی مرموز را ایفاء کرد. او یکی از نویسندگان این مجموعه نیز بود. شریف در "هیدالگو" (2004) با بازی ویگو مورتنسن نقشی مهم داشت. سریال کوتاه "10 فرمان" (2006) تولید شبکه ایبیسی و سریال کوتاه "The Last Templar" تولید 2009 شبکه انبیسی از دیگر کارهای او در سالهای اخیر بود. شریف همچنین راوی فیلم "10 هزار سال پیش از میلاد" به کارگردانی رولاند امریش بود.
برگزارکنندگان جشنواره فیلم ونیز نیز در 2003 جایزه شیر طلایی یک عمر دستاورد را به او اعطاء کردند. شریف در 2013 در فیلم "یک قصر در ایتالیا" والری برونی تدشی نقش خودش را ایفاء کرد.
عمر شریف با نام میشل دیمیتری شهوب در 1933 در اسکندریه در یک خانواده کاتولیک یونانیِ لبنانیتبار به دنیا آمد. او بعداً به اسلام گروید. شریف و همسرش یک پسر داشتند که در "دکتر ژیواگو" نقش او در کودکی را بازی کرد. آنها در 1966 یک سال بعد از آنکه شریف به اروپا رفت، از هم جدا شدند و در 1974 رسماً طلاق گرفتند. شریف دیگر ازدواج نکرد. او در دوران تحصیل در کالج معتبر ویکتوریا در قاهره به بازیگری علاقهمند شد و اولین بار در فیلم "خورشید سوزان" به کارگردانی یوسف شاهین فیلمساز هموطنش مقابل دوربین رفت. این فیلم در 1954 در جشنواره کن نمایش داده شد.
شریف کمی بعد با فاتن حمامه بازیگر "خورشید سوزان" که همان زمان یکی از بازیگران معروف مصر بود، ازدواج کرد. این دو در چند فیلم از جمله ملودرام جنجالی "بدون خواب" (1957) و "رود عشق" (1960) که روایتی از "آنا کارنینا" بود با هم بازی کردند. حضور شریف در این فیلم و پنج فیلمی که با صالح ابوسیف کارگردان مطرح مصری ساخت، توانایی او را ثابت کرد. شریف در 1956 شروع به بازی در تولیدات بینالمللی کرد، اما بعد از "لورنس عربستان" بود که پروژههای مهم به او پیشنهاد میشد.
وس کریون کارگردان
وس کریون کارگردان فیلمهای ترسناک "کابوس در الم استریت" و "جیغ" 30 اوت (هشتم شهریور) از دنیا رفت. کریون بر اثر سرطان مغز در خانه خود در لس آنجلس درگذشت. او 76 ساله بود.
این فیلمساز همهفنحریف بیش از همه برای خلق شخصیت معروف فردی کروگر در فیلمهای "کابوس در الم استریت" و "روحچهره" در فیلمهای "جیغ" شهرت داشت.
او در دوران کاری خود که بیش از 40 سال ادامه داشت، حدود 30 فیلم سینمایی و تلویزیونی کارگردانی کرد و در مقام نویسنده، بازیگر و تهیهکننده نیز بسیار فعال بود.
کریون متولد دوم اوت 1939 در کلولند در ایالت اوهایو بود. او در رشته انگلیسی و روانشناسی از کالج ویتن در ایلینویز مدرک لیسانس داشت و فوق لیسانس فلسفه و نویسندگی از دانشگاه جان هاپکینز بود.
اولین فیلم بلند داستانی کریون فیلم جنجالی و تکاندهنده "آخرین خانه سمت چپ" بود که او در 1982 فیلمنامه آن را نوشت و کارگردانی کرد. کریون با کمدی سیاه "تپهها چشم دارند" (1977) و "Swamp Thing" در 1982 به کار خود ادامه داد. فیلم دوم از روی مجموعه داستانهای انتشارات دیسی کامیکس ساخته شد و یکی از اولین اقتباسهای سینمایی از قصههای مصور بود.
کریون "کابوس در الم استریت" را در 1984 از روی فیلمنامهای نوشته خودش کارگردانی کرد. این فیلم درباره یک قاتل روانی به نام فردی کروگر (با بازی رابرت اینگلاند) است که قربانیان خود را وقتی میکشد که خواب میبینند. جانی دپ در فیلم نقشی کوتاه داشت.
پس از موفقیت اولین فیلم "کابوس در الم استریت" هفت دنباله شامل "انتقام فردی"، "جنگجویان رؤیا"، "استاد رؤیا"، "کودک رؤیا"، "مرگ فردی"، "کابوس تازه" و "فردی در برابر جیسن" بر آن ساخته شد. کریون در میان این فیلمها "کابوس تازه" را هم کارگردانی کرد و یکی از فیلمنامهنویسان "جنگجویان رؤیا" بود.
"مار و رنگینکمان" (1988) به کارگردانی او از روی کتابی غیرداستانی درباره وودو (مذهبی مبتنی بر جادوگری) ساخته شد.
کریون در 1996 فیلم بسیار موفق "جیغ" را با بازی نو کمبل، دیوید آرکت و کورتنی کاکس ساخت. موفقیت فیلم به حدی بود که سه دنباله به همراه داشت.
اولین "جیغ" در دنیا بیش از 170 میلیون دلار فروش داشت. "جیغ 2" سال 1997 بیش از 170 میلیون دلار فروخت و "جیغ 3" سال 2000 حدود 160 میلیون دلار به دست آورد. فروش جهانی "جیغ 4" (2011) حدود 97 میلیون دلار بود.
قصه اصلی سری فیلمهای "جیغ" درباره یک قاتل زنجیرهای روانی است که لباس هالووین به تن دارد و میکوشد دختری جوان بنام سیدنی پرسکات (کمبل) و دیگر افراد مرتبط با زندگی او را بکشد. دیوید آرکت و کورتنی کاکس دیگر بازیگران این مجموعه هستند.
فیلم چهارم "جیغ" که آخرین فیلم کریون در مقام کارگردان است، مورد توجه منتقدان قرار نگرفت. تاد مکارتی درباره فیلم در هالیوود ریپورتر نوشت: فیلم به سرعت و به شکلی ملالآور در همان مسیر قبلی از نوع دیگر آثار وس کریون قرار میگیرد: یک جور شوخی با خود که با قتلهای منظم در شهری کوچک همراه میشود.
موفقیت اولین "جیغ" باعث شد این فیلم سه دنباله به همراه داشته باشد
کریون بین فیلمهای "جیغ 2" و "جیغ 3" فیلم غیرترسناک "موسیقی قلب" (1999) را کارگردانی کرد که نامزدی اسکار بهترین بازیگر زن را برای مریل استریپ به همراه داشت. او همان سال رمان "Fountain Society" را نوشت.
او در 2005 تریلر روانشناختی "چشم سرخ" را با بازی ریچل مکآدامز و کیلیان مورفی ساخت و در 2006 یکی از اپیزودهای فیلم " Paris, je t'aime" را کارگردانی کرد. بخشی که او برای این فیلم ساخت فضایی کمدی رمانتیک داشت. کریون بعداً تهیهکننده بازسازی فیلمهای اولش "تپهها چشم دارند" و "آخرین خانه سمت چپ" شد.
تریلر ترسناک "روحم تسخیر میشود" (2010) یکی دیگر از آخرین ساختههای اوست. داستان درباره یک قاتل زنجیرهای به ظاهر مرده است که به زادگاه خود بازمیگردد تا هفت کودک را که روز مرگ او به دنیا آمدهاند، به قتل برساند.
کریون این اواخر روی چند پروژه تلویزیونی و یک رمان مصور کار میکرد.
ستسوکو هارا بازیگر
ستسوکو هارا بازیگر افسانهای سینمای ژاپن که بیش از همه برای بازی در فیلم "داستان توکیو" به کارگردانی یاسوجیرو اوزو شهرت داشت، پنجم سپتامبر (14 شهریور) بر اثر ذاتالریه درگذشت. او 95 ساله بود.
او که متولد 1920 در یوکوهاما بود، در 1962 از دنیای بازیگری کنارهگیری کرد و تا پایان عمر فردی گوشهگیر بود. خبر مرگ او پس از چند ماه توسط خانوادهاش رسانهای شد.
هارا در فیلمهای تاداشی ایمای و آکیرا کوروساوا بازی کرد، اما علاقهمندان سینما او را بیش از همه با فیلمهای یاسوجیرو اوزو به یاد دارند، از همه مهمتر "داستان توکیو" (1953) در نقش زنی بیوه به نام نوریکو (نام تعدادی از شخصیتهای هارا در فیلمهای اوزو) که از پدر و مادر همسر مردهاش مراقبت میکند.
هارا در فیلمهای "آخر بهار" (1949)، "اول تابستان" (1951)، "گرگ و میش توکیو" (1957)، "آخر پاییز" (1960) و "پایان تابستان" (1961) نیز با اوزو همکاری کرد.
او از 1935 وارد سینما شد و تا 1962 که در 42 سالگی به شکل غیر منتظره و بدون توضیح کنارهگیری کرد، در بیش از 100 فیلم مقابل دوربین رفت.
یکی از این فیلمها "دختر سامورایی" ("زمین نو") تولید مشترک آلمان و ژاپن به کارگردانی مانساکو ایتامی و آرنولد فانک بود که برای گسترش همکاریهای این دو کشور که خیلی زود در جنگ جهانی دوم متحد هم شدند، ساخته شد. دو کارگردان فیلم با هم اختلاف پیدا کردند. دو نسخه متفاوت از فیلم اکران شد که هیچیک با استقبال روبرو نشد.
هارا همچنین در دوران جنگ در فیلمهای تبلیغاتی بازی کرد. آخرین نقش مهم او در اقتباس سینمایی هیروشی ایناگاکی از قصه کلاسیک سامورایی "Chushingura" یا "47 رونین" در 1962 بود.
هارا بعد از این فیلم از سینما کنارهگیری کرد تا به تنهایی در کاماکورا در 30 مایلی توکیو، جایی که داستان تعدادی از فیلمهای اوزو در آن روی میدهد و کارگردان افسانهای در آن به خاک سپرده شده است، زندگی کند. او به پیشنهادهای مختلف برای خروج از بازنشستگی پاسخ منفی داد و از آن پس به ندرت در انظار دیده میشد. او حتی در مراسم تدفین اوزو نیز شرکت نکرد.
جان گیلرمن کارگردان
جان گیلرمن کارگردان بریتانیایی که با فیلمهایی چون "آسمانخراش جهنمی" و "کینگ کونگ" شهرت داشت، 27 سپتامبر (پنجم مهر) از دنیا رفت. گیلرمن در خانه خود در توپانگا کانیون در لس آنجلس درگذشت. او 89 ساله بود.
گیلرمن متولد نوامبر 1925 در لندن از پدر و مادری فرانسوی بود. او در دانشگاه کمبریج تحصیل کرد و بعد از انجام خدمت سربازی در نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا در 22 سالگی، کار در دنیای سینما را با ساخت فیلمهای مستند شروع کرد. او در 1950 به هالیوود رفت تا شیوههای فیلمسازی را فرا بگیرد.
نسخه 1976 "کینگ کونگ" با بازی جسیکا لانگ، "مرگ روی نیل" (1978) با بازی پیتر یوستینوف در نقش کارآگاه هرکول پوآرو، " The Blue Max " تولید 1966 با بازی جرج پپارد، جیمز میسن و اورسولا آندرس و "شفت در آفریقا" (1973) با بازی ریچارد راندتری از فیلمهای گیلرمن است. گیلرمن برای "مرگ روی نیل" جایزه فیلم بریتانیایی ایونینگ استاندارد را برد.
"آسمانخراش جهنمی" با بازی استیو مکویین، پل نیومن، ویلیام هولدن، فی داناوی و فرد آستر در 1974 اکران شد و جوایز اسکار بهترین ترانه، تدوین و فیلمبرداری را برد. فیلم در هشت بخش نامزد دریافت جایزه اسکار بود. "آسمانخراش جهنمی" پرفروشترین فیلم سال 1974 بود.
جان گیلرمن همچنین یک فیلمنامهنویس بود و فیلمنامه تعدادی از فیلمهایش از جمله "بزرگترین ماجرای تارزان" و "تارزان به هند میرود" را نوشت.
شانتال آکرمان کارگردان
شانتال آکرمان کارگردان، فیلمنامهنویس، بازیگر و نظریهپرداز صاحبنام بلژیکی و یکی از چهرههای پیشرو سینمای تجربی اروپا که کارگردانهایی چون میشائل هانکه و گاس ون سنت از او تأثیر گرفتند، پنجم اکتبر (13 مهر) از دنیا رفت. او 65 ساله بود.
آکرمان بیش از همه برای فیلم "ژان دیلمان، شماره 23 که دو کومرس، بروکسل دهه طلایی 80" (Jeanne Dielman, 23 Quai du Commerce, 1080 Bruxelles,) تولید 1975 شهرت داشت. او در این فیلم در مدت 201 دقیقه سه روز از زندگی ژان بیوه چهل و چند ساله بلژیکی و پسر نوجوانش را در مدت زمان واقعی در یک آپارتمان به تصویر میکشد.
دوران کاری آکرمان حدود 50 سال طول کشید و او در این مدت بیش از 40 فیلم ساخت.
اولین فیلم آکرمان یک فیلم کوتاه 16 میلیمتری به نام "شهرم را منفجر میکنم" بود که آن را در 1968 در 18 سالگی ساخت. او در این فیلم سیاه و سفید 13 دقیقهای آشپزخانه خود را نابود و بعد با گاز آن را منفجر میکند.
آکرمان متولد ششم ژوئن 1950 در خانوادهای یهودی و لهستانیتبار در بلژیک بود. مادرش ناتالیا از بازماندگان آشویتس بود. آکرمان در آخرین فیلم خود "No Home Movie" که به تازگی در جشنواره فیلم لوکارنو به نمایش درآمد، حرفهای طولانی بین خودش و مادر بیمارش را که در 2014 درگذشت، ثبت کرده است. این فیلم هنگام نمایش در جشنواره لوکارنو هو شد که برای آکرمان بسیار سنگین بود. دوستانش میگویند او در سالهای اخیر حال و روز خوبی نداشت و به لحاظ احساسی دچار فروپاشی شده بود.
آکرمان ابتدا میخواست نویسنده شود، اما پس از دیدن فیلم "پیرو خله" ساخته ژان-لوک گدار در 15 سالگی تغییر عقیده داد و تصمیم گرفت فیلمساز شود. رویکرد غیرمتعارف و ساختارشکنانه گدار برای آکرمان هیجانانگیز بود و او این رویکرد را از نخستین فیلم کوتاهش تا پایان عمر حفظ کرد.
آکرمان بعد از انصراف از تحصیل در مدرسه سینمایی در 21 سالگی به نیویورک مهاجرت کرد و در آنجا با آثار سینمای تجربی و زیرزمینی نیویورک از جمله کارهای استن بریکیج، جوناس مکاس، مایکل اسنو، ایوون راینر و اندی وارهول آشنا شد و تحت تأثیر آنها قرار گرفت. او "ژان دیلمن" را در 25 سالگی ساخت.
"خبرهایی از خانه" (1977)، "یک شب کامل" (1982)، "از شرق" (1993)، "کاناپهای در نیویورک" (1996) با بازی ویلیام هرت و ژولیت بینوش و "اسیر" (2000) از دیگر فیلمهای اوست.
عناصر اضطراب و بیگانگی بر آثار آکرمان سایه انداختهاند. او چه در مقالات سینمایی خود و چه در آثار مستندش از روایات خطی و توضیح مستقیم رها بود و ترجیح میداد چیزهای اساسی ناگفته بماند.
منتقدان و علاقهمندان سینما در سراسر دنیا همواره تجربیات جسورانه آکرمان در قالب فیلمهای داستانی و غیرداستانی را مورد تحسین قرار میدادند.
کارگردانهایی چون گاس ون سنت، تاد هینز، سالی پاتر و میشائل هانکه از آکرمان به عنوان یک منبع الهام مهم یاد کردهاند.
جی. هوبرمن منتقد فیلم سابق ویلیج وویس آکرمان را با گدار و راینر ورنر فاسبیندر کارگردان آلمانی مقایسه کرد و گفت او به جرات مهمترین فیلمساز اروپایی نسل خودش است.
هرچند نام آکرمان تا حد زیادی با پروژه "ژان دیلمان" - که شاید یکی از سه یا چهار نمونه از مهمترین روایات فمینیستی در عرصه تصویر باشد – گره خورده است، اما همهفنحریف بودن او باعث شد بیش از هر چیز دیگر مورد احترام باشد.
آکرمان در 1991 یکی از داوران چهل و یکمین جشنواره فیلم برلین بود.
مورین اوهارا بازیگر
مورین اوهارا بازیگر ایرلندی و یکی از آخرین ستارههای بازمانده از عصر طلایی هالیوود که برای موهای قرمز و نقشآفرینیهای پرشور خود شهرت داشت، 24 اکتبر (دوم آبان) از دنیا رفت. او در خانه خود در بویسی در اوهایو در 95 سالگی درگذشت.
اوهارا متولد 17 اوت 1920 در رانلا در حومه دوبلین در ایرلند بود. او در 10 سالگی در نمایشهای آماتور ظاهر شد. اوهارا در 14 سالگی در "ابی تیهتر" پذیرفته شد و در آنجا تئاتر کلاسیک و آوازخوانی اپرا را دنبال کرد.
او سال 1939 به هالیوود آمد و در فیلم "گوژپشت نوتردام" مقابل چارلز لاوتن بازی کرد.
اوهارا بعداً در فیلمهای ماجراجویانه مانند "قوی سیاه" (1942) به کارگردانی هنری کینگ، فیلمهای درام مانند "این زمین مال من است" (1943) و "راز یک زن" (1949)، کلاسیک با موضوع تعطیلات "معجزه در خیابان سی و چهارم" (1947) و پنج فیلم جان فورد شامل "خوشگذران" (1938)، "چقدر دره من سبز بود" (1941)، "ریو گرانده" (1950)، "مرد آرام" (1952) و "صف طویل خاکستری" (1954) ظاهر شد، اما هیچوقت نامزد اسکار نشد.
"مأمور ما در هاوانا" (1960) به کارگردانی کارول رید با بازی الک گینس، "دام والدین" (1961)، "آقای هابز به تعطیلات میرود" (1962) با بازی جیمز استوارت و "کوه اسپنسر" (1963) با بازی هنری فاندا از دیگر فیلمهای اوست.
اوهارا بیش از همه برای بازی در نقش مری کیت داناهار در "مرد آرام" مقابل جان وین شهرت داشت. اوهارا در این فیلم نقش دختری را دارد که در یک جامعه مردسالار دست به نافرمانی میزند و حاضر نیست به راحتی با شخصیت وین که از خشونت بیزار است، ازدواج کند. شخصیت او در فیلم "مرد آرام" پر از غرور و یکدنده، قوی و باهوش است. اوهارا یکی از معدود همبازیهای وین بود که میتوانست پا به پای او مقابل دوربین ظاهر شود.
آکادمی علوم و هنرهای سینمایی در 2014 در ششمین دوره جوایز سالانه هیئت رئیسه خود با اعطای جایزه اسکار افتخاری از اوهارا تقدیر کرد. اوهارا روی صندلی چرخدار نحیف به نظر میرسید، اما وقتی او را روی صحنه آورند تا میکروفن را بگیرد و صحبت کند، مشخص شد ذرهای از حال و هوای "پرشور" او کاسته نشده است. اوهارا گفت: این لحظه من است و به قیدوبندهای زمان اهمیتی نمیدهم.
اوهارا در 1973 بعد از بازی در فیلم تلویزیونی "پونی قرمز" از دنیای بازیگری کنارهگیری کرد. او در 1991 با کمدی "فقط آدمهای بیکس" به کارگردانی کریس کلمبوس در نقش مادر سلطهجو جان کندی به سینما بازگشت. او در فیلمهای تلویزیونی "جعبه کریسمس" (1995)، "Cab to Canada" و "آخرین رقص" (2000) هم بازی کرد.
اوهارا در گذر سالها در بسیاری از فیلمهای مستند متمرکز بر هالیوود به همکاران خود از جمله وین و فورد ادای احترام کرد. او آخرین بار سال 2010 در مستند ایرلندی "رویای مرد آرام" ظاهر شد.
کتاب زندگینامه شخصی اوهارا با عنوان "Tis Herself" در 2004 منتشر شد.
فیلیپ فرنچ منتقد
فیلیپ فرنچ که 52 سال برای آبزرور مطلب مینوشت و 35 سال در مقام منتقد فیلم با این روزنامه بریتانیایی همکاری داشت، بعد از چند سال بیماری، 27 اکتبر (پنجم آبان) بر اثر یک حمله قلبی درگذشت. او 82 ساله بود.
فرنچ بعد از یک دوره کاری پربار در بیبیسی در 1978 به عنوان منتقد فیلم ارشد آبزرور مشغول کار شد و به تدریج یکی از محبوبترین نویسندگان سینمایی بریتانیا شد.
او در 2009 در جوایز مطبوعات بریتانیا به عنوان منتقد سال انتخاب شد و در 2013 به خاطر خدمات خود به دنیای سینما از سوی از سوی الیزابت دوم ملکه بریتانیا نشان افسر رتبه امپراتوری بریتانیا (OBE) را دریافت کرد. او اواخر آن سال در 80 سالگی از سمت خود در آبزرور کنارهگیری کرد، اما همچنان هر هفته برای این روزنامه مطلب مینوشت.
فرنچ حتی در سالهای پایانی عمر عشق خود به سینما را حفظ کرد و بیش از یک منتقد تماموقت فیلم میدید.
او متولد 1933 در لیورپول بود. او خیلی زود شیفته سینما شد و بخصوص فیلمهای وسترن و موزیکال را دوست داشت که این علاقه در بریتانیای تیرهوتار بعد از جنگ جهانی دوم برای او حکم یک پادزهر را داشت. او در سالهایی که علاقه به تولیدات هالیوودی مرسوم نبود، از این سینما دفاع میکرد.
او در 1959 به عنوان تهیهکننده رادیو در بیبیسی استخدام شد. او مدت زیادی را در آمریکا گذراند و به همان اندازه که از فرهنگ آمریکایی شناخت داشت با دنیای سیاست در این کشور نیز آشنا بود.
او فعالیت مطبوعاتی را از 1967 با بریستول ایونینگ پست آغاز کرد و بعد به عنوان منتقد تئاتر در نیو استیتسمن مشغول کار شد. او از 1963 برای آبزرور مطلب مینوشت و از 1978 به طور تماموقت به همکاری خود با این روزنامه ادامه داد.
همکاران فرنچ بعد از انتشار خبر درگذشت او به این نویسنده محبوب ادای احترام کردند. پیتر برادشاو منتقد فیلم گاردین از فرنچ به عنوان "یک سینمادوست فوقالعاده و یک مرد دوستداشتنی" یاد کرد و کیت موئیر نویسنده تایمز او را "یک منتقد فیلم عالم و فوقالعاده" نامید.
فرد تامپسن بازیگر
فرد تامپسن سناتور سابق ایالت تنسی و بازیگر سریال "قانون و نظم" اول نوامبر (10 آبان) از دنیا رفت. او بر اثر سرطان لنفوم در نشویل درگذشت. تامپسن هنگام مرگ 73 ساله بود.
او برای پنج سال در سریال "قانون و نظم" تولید شبکه انبیسی در نقش آرتور برنچ مقابل دوربین رفت و نقش این شخصیت را در دو سریال "واحد قربانیان" و "Trial by Jury" - که با الهام از "قانون و نظم" تولید شدند - تکرار کرد.
تامپسن که متولد 1942 در شفیلد در آلاباما بود، در تمام زندگی خود بین سیاست و بازیگری در حال جابجایی بود. او در 1973 زمانی مورد توجه قرار گرفت که در مقام یک وکیل در کمیته واترگیت مجلس سنا حضور داشت.
او در یکی از جلسات دادرسی از الکساندر باترفیلد، مشاور سابق کاخ سفید پرسید: آقای باترفیلد، آیا شما در دفتر رئیس جمهور از نصب هر نوع دستگاه شنود مطلع بودید؟ پاسخ مثبت باترفیلد یکی از نقاط عطف رسوایی واترگیت بود و در نهایت به استعفای ریچارد نیکسون رئیسجمهور وقت آمریکا منجر شد.
تامپسن چهار سال بعد درگیر یک پرونده قضایی درمورد اقدامات غیرقانونی هیئت آزادی مشروط ایالت تنسی شد که پیگیری آن یک رسوایی دیگر درمورد پرداخت پول نقد به مقامات رسمی در قبال عفو به همراه داشت. این پرونده موضوع یک کتاب و در 1985 مبنای فیلمی به نام "ماری" شد. سازندگان فیلم از تامپسن خواستند نقش خودش را بازی کند و به این ترتیب دوران بازیگری او آغاز شد.
او بعد از بازی در چند نقش فرعی، در 1994 از ایالت تنسی در انتخابات ویژه سنا شرکت کرد. او در زمان تبلیغات با یک وانت قرمز تردد میکرد. تامپسن در 1996 بار دیگر انتخاب شد، اما حاضر نشد در انتخابات 2002 شرکت کند.
در 2007 از تامپسن به عنوان یکی از رقبای جدی حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاست جمهوری یاد میشد و او در برنامه "The Tonight Show with Jay Leno" کاندیداتوری خود را به طور رسمی اعلام کرد، اما کمپین او چندان ادامه پیدا نکرد.
بعد از آنکه تامپسن در فیلم "ماری" بازی کرد، راجر دانلدسن کارگردان فیلم "راه گریزی نیست" او را برای بازی در این فیلم مقابل کوین کاستنر و جین هکمن انتخاب کرد. تامپسن خیلی زود به عنوان بازیگری که میتواند نقش یک سیاستمدار پرقدرت را بازی کند، شهرت پیدا کرد.
او پیش از بازی در سریال "قانون و نظم" در دهه 1990 در فیلمهای "جان سخت 2"، "شکار اکتبر سرخ" و "روزهای تندر" بازی کرد.
تامپسن در ماههای پایانی دوره نمایندگی خود در سنا به گروه بازیگران سریال "قانون و نظم" اضافه شد. او در 2007 احتمالاً به خاطر شرکت در انتخابات ریاست جمهوری از این مجموعه تلویزیونی جدا شد.
"تنگه وحشت"، "در خط آتش" و "متولد دیروز" از دیگر فیلمهای تامپسن است. او در اپیزودهایی از سریالهای "جنسیت و شهر"، "همسر خوب"، "زندگی روی مریخ"، "عقل کل"، "رُزِن" و "متلاک" هم بازی کرد.
ملیسا ماتیسن فیلمنامهنویس
ملیسا ماتیسن که برای فیلم "ئی. تی.: موجود ماورای زمینی" به کارگردانی استیون اسپیلبرگ نامزد اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی شد، چهارم نوامبر (13 آبان) از دنیا رفت. او که یکی از فیلمنامهنویسان فیلم "اسب سیاه" با بازی میکی رونی هم بود، روز در لس آنجلس درگذشت. ماتیسن 65 ساله بود.
او اخیراً بار دیگر بار دیگر با استیون اسپیلبرگ همکار شد تا فیلمنامه اقتباس سینمایی از "بیافجی" نوشته روالد دال را بنویسد. این پروژه اکنون در مرحله پس از تولید است.
ماتیسن از 1983 تا 2004 همسر هریسن فورد بود و دو فرزند - مالکوم و جرجیا - از او داشت.
اسپیلبرگ با همکاری نزدیک با ماتیسن ایده فیلم "ئی. تی.: موجود ماورای زمینی" (1982) را با الهام از جدایی پدر و مادر خودش، شکل داد.
اسپیلبرگ در بیانیهای گفت: ملیسا قلبی داشت که با سخاوت و عشق میدرخشید و به اندازه قلبی که به ئی. تی. داد، سوزان بود.
اسپیلبرگ در دیویدی نسخه ویژه "ئی. تی." درباره نقش ماتیسن در این فیلم گفت: ملیسا اولین نسخه فیلمنامه را که 107 صفحه بود به من داد. حدود یک ساعت آن را خواندم. مبهوت شده بودم. فیلمنامهای بود که دوست داشتم روز بعد فیلمبرداری کنم. بسیار صادقانه بود و صدای ملیسا مستقیم با قلب من ارتباط برقرار کرد.
"ئی. تی." داستان دوستی الیوت یک پسربچه 10 ساله با یک موجود فضایی بیگانه به نام ئی. تی. است.
ماتیسن نیز در دیویدی توضیح داد: برای چهار یا پنج روز در دفتر کوچکم در هالیوود نوشتم و بعد با ماشین به مارینا دل ری رفتم، جایی که استیون اسپیلبرگ در یک آپارتمان کوچک در ساحل در حال تدوین بود. کاغذهایم را آورده بودم و ما نشستیم و روی آن کار کردیم. حدود هشت هفته طول کشید تا اولین نسخه فیلمنامه را بنویسیم که فکر کنم خیلی سریع بود.
ماتیسن فیلمنامه "کوندون" (1997) به کارگردانی مارتین اسکورسیزی را هم نوشت که هنگام نوشتن آن با دالای لاما سوژه فیلم دوستی برقرار کرد.
او در مجموع به ادبیات کودکان علاقهمند بود و رمان کلاسیک "The Indian in the Cupboard" را اقتباس کرد. ماتیسن همچنین فیلمنامه "هنرمند فراری"، یکی از اپیزودهای "منطقه گرگومیش" و فیلم تلویزیونی "پسر ستاره صبح" را نوشت.
او در لس آنجلس به دنیا آمد و در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی درس خواند.
گونار هانسن بازیگر
گونار هانسن بازیگر نقش "صورتچرمی" ضدقهرمان نمادین فیلم کلاسیک "کشتار با ارهبرقی در تگزاس" هفتم نوامبر (16 آبان) در 68 سالگی از دنیا رفت. او بر اثر سرطان لوزالمعده در خانه خود در مِین درگذشت.
هانسن در فیلم اسلشر "کشتار با ارهبرقی در تگزاس" (1974) به کارگردانی توبی هوپر بازی کرد که علاقهمندان فیلمهای ترسناک آن را فیلمی کلاسیک میدانند. این فیلم تاکنون هفت دنباله به همراه داشته است.
در فیلم اول چند دوست که به خانه پدربزرگ یکی از خودشان رفتهاند، گرفتار یک قاتل زنجیرهای یا همان "صورتچرمی" میشوند؛ قاتلی مجنون که سلاح مورد علاقهاش ارهبرقی است و نقابی از پوست انسان به چهره دارد.
هانسن متولد 1947 در ریکیاویک در ایسلند بود. او در پنج سالگی همراه خانواده به ایالات متحده مهاجرت کرد و تا 11 سالگی در مین ساکن بود. خانواده هانسن سپس به تگزاس رفتند. او در دانشگاه تگزاس در آستین در رشتههای زبان انگلیسی و ریاضیات در مقطع لیسانس تحصیل کرد و بعد در رشته مطالعات اسکاندیناوی ادامه تحصیل داد.
او بعد از بازی در فیلم "کشتار با ارهبرقی در تگزاس" در 1977 در فیلم "عاشق شیطان" مقابل دوربین رفت و بعد تا 1988 در هیچ فیلمی بازی نکرد و بیشتر به عنوان یک نویسنده فعال بود. او در دو دهه اخیر در حدود 20 دیگر بازی کرد و همزمان به نوشتن کتاب و فیلمنامه ادامه داد.
هانسن در 2013 کتاب "محرمانه ارهبرقی" را منتشر کرد که مخاطبان با خواندن آن با اتفاقات پشت صحنه تولید این فیلم روبرو میشوند.
مجموعه فیلمهای "کشتار با ارهبرقی در تگزاس" در دنیا بیش از 235 میلیون دلار فروختهاند. هفتمین قسمت این مجموعه سینمایی ترسناک سال 2013 به نمایش درآمد و 47.2 میلیون دلار فروش داشت. فیلم هشتم با عنوان "صورتچرمی" سال آینده اکران میشود.
سعید جعفری بازیگر
سعید جعفری بازیگر کهنهکار سینمای هند که سابقه همکاری با سینماگران نامداری چون ساتیاجیت رای، ریچارد آتنبورو، جان هیوستن و دیوید لین را داشت، 15 نوامبر (24 آبان) در 86 سالگی درگذشت.
سعید جعفری که یکی از محبوبترین بازیگران هندی بود و مدتها نیز در بریتانیا فعالیت میکرد، در لندن درگذشت.
نارندرا مؤدی نخست وزیر هند در توییتر درگذشت جعفری را تسلیت گفت و نوشت: سعید جعفری یک بازیگر چندبعدی بود که استعداد و همهفنحریف بودنش همیشه در یادها میماند.
جعفری در دوران کاری طولانی خود در بیش از 200 فیلم و مجموعه تلویزیونی بازی کرد. از فیلمهای مطرح او در سطح بینالمللی میتوان به "مردی که میخواست سلطان باشد" به کارگردانی جان هیوستن، "گاندی" به کارگردانی ریچارد آتنبورو و "گذرگاه هند" به کارگردانی دیوید لین اشاره کرد. او همچنین در تعدادی از فیلمهای کلاسیک سینمای هند مانند "شطرنجبازان" به کارگردانی ساتیاجیت رای بازی کرد.
جعفری متولد 1929 در ایالت پنجاب بود. او در آکادمی سلطنتی هنرهای دراماتیک در لندن تحصیل کرد و بعد با دریافت بورس تحصیلی در آمریکا درس خواند. او سپس در دهلی نو یک گروه تئاتر راهاندازی کرد و نمایشهایی از استادانی چون ویلیام شکسپیر و تنسی ویلیامز را روی صحنه برد.
او دو بار ازدواج کرد. ازدواج نخست جعفری با مدهور جعفری بازیگر و آشپز معروف بود که از آن ازدواج سه فرزند داشت. آنها در 1965 از هم جدا شدند.
جعفری که تابعیت بریتانیایی نیز داشت، به خاطر فعالیتهای هنری خود از سوی ملکه بریتانیا نشان سلطنتی دریافت کرد. او اولین بازیگر هندی بود که چنین نشانی گرفت.
رابرت لوجا بازیگر
رابرت لوجا بازیگر آمریکایی ایتالیاییتبار فیلمهایی چون "صورت زخمی" و "بزرگ" که عموماً در فیلمها و سریالها نقش شخصیتهای سرسخت را بازی میکرد، چهارم دسامبر (13 آذر) از دنیا رفت. او در خانه خود در لس آنجلس در 85 سالگی درگذشت.
آدری همسر لوجا که 33 سال بود با او زندگی میکرد، گفت او در پنج سال گذشته با بیماری آلزایمر دستوپنجه نرم میکرد.
لوجا که یک بازیگر همهفنحریف بود، در 1986 برای بازی در نقش یک کارآگاه خصوصی به نام سام رنسام در فیلم "Jagged Edge" نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد مکمل شد.
از معروفترین فیلمهای لوجا میتوان به "یک افسر و یک آقا"، "شرف خانواده پریتزی"، "روز استقلال"، "بزرگراه گمشده" دیوید لینچ و "بزرگ" اشاره کرد. او در فیلم "بزرگ" در نقش صاحب یک شرکت تولید اسباببازی ظاهر شد که در صحنهای بهیادماندنی با تام هنکس روی یک پیانو بزرگ با پا یک دوئت اجرا کرد.
لوجا در فیلم "صورت زخمی" به کارگردانی برایان دیپالما تولید 1983 در نقش فرانک لوپز رهبر قاچاقچیان مواد مخدر در میامی ظاهر شد.
او در 1989 برای بازی در نقش نیک مانکوزو مأمور افبیآی در سریال "مانکوزو افبیآی" نامزد جایزه امی شد و در 2000 نیز برای بازی در سریال "Malcolm in the Middle" بار دیگر بخت دریافت جایزه امی را داشت.
لوجا متولد 1930 در استتن آیلند در نیویورک بود. پدرش یک کفاش متولد سیسیل در ایتالیا بود. او با دریافت بورسیه فوتبال در کالج واگنر مشغول تحصیل شد و بعداً به دانشگاه میزوری رفت. او بعد از دو سال خدمت سربازی در ارتش آمریکا در اکتورز استودیو زیر نظر استلا آدلر درس بازیگری خواند.
او با اجرا در نمایشهای در نیویورک وارد حرفه سرگرمی شد و اولین بار در 1957 با فیلم نوآر "The Garment Jungle" وارد دنیای سینما شد. اولین حضور تلویزیونی لوجا نیز در 1958 با بازی در سریال "9 زندگی الفگو باکا" تولید والت دیزنی رقم خورد و بعدها در سریالهایی چون "تسخیرناپذیران"، "کلمبو"، "Rawhide"، "استارسکی و هاچ"، "فرشتگان چارلی" و "کوجک" نیز بازی کرد.
"انتقام پلنگ صورتی"، "رد پای پلنگ صورتی"، "نفرین پلنگ صورتی"، "Over The Top" با بازی سیلوستر استالونه، "بازگشت به من" و "مسلح و خطرناک" از دیگر فیلمهای سینمایی لوجا است.